⏌̈̇ࡄܣܢߺ࡙ࡅߊܢߺ߭ܣ⎾🇵🇸
#معرفی_شهید
شهید رضا پناهی سال ۱۳۴۹ بود که در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد ؛ اما بیشتر از ۱۲ سال نتوانست سنگینی تن کوچکش را بر روح بزرگش تحمل کند و به اصرار، پدر و مادر خود را راضی کرد تا سرانجام در دوازدهمین سال زندگیاش ابدی شود.
مادر شهید پناهی می گوید:
رضا در راهپیمایی ها شرکت داشت و خیلی از کارهایی که آن زمان احتیاج بود همگام با بزرگتر ها انجام می داد.
زمانیکه جنگ هشت سال دفاع مقدس شروع شد، دیگر رضا آرام و قرار نداشت و دائم می گفت من قصد رفتن به منطقه دارم و می خواهم بجنگم به ویژه زمانی که حضرت امام (ره) دستور جهاد داده بود و رضا گفت دیگر امامم دستور جهاد داده است و درنگ جایز نیست.
می دانستم رضا عاشق است دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و مثل ابر بهار اشک ریختم، رضا را در آغوش گرفتم و گفتم مامان ما همه بنده خدا هستیم، عاشق رسول خداییم، شیعه امیر المومنین (ع ) هستیم، مگر می شود عاشق امام زمان(عج ) نبود؟ بخدا به خاطر سن کم تو پافشاری می کنم، درکم کن، اگر بزرگتر بودی برای جبهه رفتنت رضایت داشتم، رضا باز هم میگفت «شاید از نظر جثه و سنی کوچک باشم اما متفکرم.»
هیچ مادری نمی تواند تحمل کند که فرزنش را که از شیره جانش را به او داده خاری در پایش فرو رود، ولی رضا عاشق بود و کسی که عاشق امام زمان (عج) باشد چطور می تواند به جبهه نرود، مگر فرزند من از حضرت علی اصغر (ع)، امام حسین (ع) بالاتر است، حضرت رباب (س ) چطور طاقت آورد بچه شش ماهه اش، جلوی تیر حرمله برود.
مادر ادامه داد: رضا و دیگر شهدای دفاع مقدس را به راستی نمی توان با بچه های این زمان مقایسه کرد، ولی با وجود کمیاب بودن، نایاب هم نیستند و امکان دارد که با کمی تفاوت از آن رزمندگان مانند همان ها باشند، من با رضا درد و دل می کردم و رضا راهنمای من بود.
سرانجام شهید رضا پناهی در 27 بهمن سال 1361 در جبهه قصر شیرین به فیض شهادت نائل آمد.
گفتنی است آرامگاه این شهید بزرگوار در امام زاده محمد و آستان مقدس بی بی سکینه (س) کرج قرار دارد.
به گفته همرزمان شهید رضا پناهی:
رضا در تخریب شرکت داشت. برای خنثی کردن مین جلوتر از همه میرفت و وقتی ما در کانال ها می خوابیدیم، او ایستاده راه می رفت و می گفت مرا نمی بینند. قوطی های کنسرو را جمع می کرد و به دم گربه ها می بست و در کوه رها می کرد و می گفت سنگر بگیرید، وقتی گربه ها می دوند صدای قوطی ها در کوه می پیچید و دشمن فکر میکرد رزمنده ها هستند، کوهها را به رگبار می بندد و زمانی که به رضا می گفتیم تو چرا این کارها را انجام می دهی گفت برای اینکه مهمات آنها هدر رود.
بدین ترتیب بود که بعثی ها برای رضا تله گذاشته بودند که او را زنده اسیر کنند اما نتوانستند.
این هم از معرفی شهیدِ این هفتمون😍
اگر خاطره ای از شهیدِ بزرگوار به یاد دارید،خوشحال میشیم برامون بفرستید🙂❤️
https://gkite.ir/es/8915038
https://EitaaBot.ir/counter/qcselx
هر چقدر مرامتونه برای شهدا صلوات بفرستید
براتون جبران میکنن
شک نکنید:)
⏌̈̇ࡄܣܢߺ࡙ࡅߊܢߺ߭ܣ⎾🇵🇸
رفقا حتما معرفی شهید ایندفعه رو مطالعه کنید
واقعا چقدر از شهدا عقبیم🥲✨
ـــــــــــــــــــ••☁️☀️••ــــــــــــــــــــــ
بسم رب الشهدا
ـــــــــــــــــــ••☁️☀️••ـــــــــــــــــــــ
🌷🕊🍃
گفتند که تا ،
صبح فقط یک راہ است
با عشق فقط،
فاصله ها کوتاہ است
هرچند که
رفتند ولی بعد از آن
هر قطعه ی
این خاک زیارتگاہ است
#رزمندگاندفاعمقدس
#صبحوعاقبتتونشهدایی
↰شہیدانہ🕊↳
به هر کی میخوای حال بدی
حال بده
اما به شیطون حال نده
از هر کی میخوای حال بگیری
حال بگیر
اما حال امام زمانت(عج) رو نگیر..
#حاجحسینیکتا
#امام_زمان
↰شہیدانہ🕊↳
همیشه لباس کهنه میپوشید. سرآخر اسمش پای لیست دانشآموزان کم
بضاعت رفت.
مدیر مدرسه داییاش بود.
همان روز عصبانی به خانه خواهرش
رفت. مادر عباس بابایی، برادرش
را پای کمد برد و ردیف لباسها و کفشهای نو را نشانش داد. گفت عباس
میگوید دلش را ندارد پیش دوستان
نیازمندش اینها را بپوشد
امیر سرافراز
#شھیدعباس_بابایۍ♥
↰شہیدانہ🕊↳