eitaa logo
⏌̈̇ࡄܣܢߺ࡙ࡅ‌ߊ‌ܢߺ߭ܣ⎾🇮🇷
668 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
47 فایل
|بِسمِ‌رَبِّ‌الشُّهَداءِوالصِدّیقین| "اَللّهُـمَّ‌عَجـِّل‌لِوَلیِّـکَ‌الفَــرَج" -پایان‌ماموریت‌بسیجی‌شهادت‌است- ولادت:جمعه۲۸رجب۱۴۴۲ شنوای حرف هاتون: @labayka_ya_zahraa
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹|شهید مصطفی احمدی روشن ✍️ مامانی ▫️به مادرش می‌گفت ...مامانی. پشت تلفن لحنش را عوض می‌کرد و با مادرش مثل بچه‌ها حرف می‌زد. گاهی وقت‌ها مادرش که می‌آمد دم در شرکت، می‌رفت، دو دقیقه مادرش را می‌دید و بر می‌گشت، حتی اگر جلسه بود. ▫️بچه‌ها تعریف می‌کردند زمان دانشجویی دکتر هم می‌خواست برود با مادرش می‌رفت. بهش می‌گفتیم ...بچه ننه. | @shahidanehh
🌹|شهیده فاطمه نیک ✍️ احترام ▫️احترام زیادی برای شوهرش قائل بود. حتی برای رفتن به مسجد هم از او اجازه می‌گرفت. اگر کارش طول می‌کشید و وقت برگشتن شوهرش می‌شد سریع بلند می‌شد و می‌گفت باید بروم و غذای حاجی را آماده کنم. این را که می‌گفت، دیگر کسی اصرار نمی‌کرد، می‌دانستند که از حرفش بر نمی‌گردد. 📚 برشی از زندگی شهیده فاطمه نیک/ کتاب تعبیر یک خواب صفحه ۳۰۳۰ | |ᴄʜʀɪᴋᴍᴇᴅɪᴀ|
🌹|شهید مصطفی چمران ✍️ ظرف‌ها رو شست ▫️آنوقت‌ها که آقای چمران دفتر نخست وزیری بود، من تازه شناخته بودمش. ازش حساب می‌بردم. یه روز رفتم خونه‌شون. دیدم پیش بند بسته و داره ظرف می‌شوره. با دخترم رفته بودم. ایشون بعد از اینکه ظرف‌ها رو شست، اومد و با دخترم بازی کرد، با همون پیش بند... 📚 مجموعه یادگاران، جلد ۱، صفحه ۳۱ | @shahidanehh
[🕊] رفت و غزلم چشم به راهش؛ نگران شد دلشوره ی ما بود؛ دل آرام جھـــــان شد :) | @shahidanehh
با‌ید همت‌و‌هوشیاری‌و‌سرعت‌عمل‌و‌ابتکار‌شما‌جوانان‌ طی‌شود.🤞🏻😎 | @shahidanehh
🌹|شهید رضا دستواره ✍لباس شستن ◽️وقتی به خانه بر میگشت پا به پای من در آشپزخانه کار میکرد. غذا می پخت ظرف می‌شست حتی لباس هایش را نمی گذاشت من بشویم میگفت لباس های کثیف من خیلی سنگین است تو نمی توانی چنگ بزنی. بعضی وقتا فرصت شستن نداشت زود برمی گشت. با این حال موقع رفتن مرا مدیون میکرد دست به لباس ها نزنم. در کمترین فرصتی که به دست می آورد مارامی برمی گشت ✨ | @shahidanehh
🌹|شهید محمد علی جهان‌آرا ✍️ مهریه یک جلد قرآن ▫️مهریه ما یک جلد کلام الله مجید بود و یک سکه طلا، سکه را که بعد از عقد بخشیدم، اما آن یک جلد قرآن را محمد بعد از ازدواج خرید و در صفحه اولش این طور نوشت: امیدم به این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد، نه چیز دیگر، که همه چیز فناپذیر است جز این کتاب. حالا هر چند وقت یک بار که خستگی بر من غلبه می‌کند، این نوشته‌ها را می‌خوانم و آرام می‌گیرم... 📚 کتاب بانوی ماه ۵، صفحه ۱۴ @shahidanehh