eitaa logo
امام زادگان عشق
94 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
327 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
گل همیشه بهار: 🌸 🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 تمام دار وندارم فدای نیم نگاهت... بیا و اذن بده تا شوم فدایی راهت.... تمام حسرتم این است تا قبول نمایی... که یاریت کنم و ره دهی مرا به سپاهت...💞
یازدهمین شهید محلمون که توسط گروه تکریم ستاد یادواره خدمت خانواده محترمشان رسیدیم ؛ 🌷 شهید علی اصغر کریمی پرویز 🌷 متولد سال ۱۳۳۳ روستای رکین از توابع اراک در میان خانواده ای ساده و مذهبی دیده به جهان گشود . دوران کودکی و جوانی را در روستا سپری کرد . همزمان با اوج مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی، روستای رکین هم مستثنی از این مخالفت ها و مبارزات نبود وجوانان روستا بخصوص" شهید علی اصغر " با همه توان در تحقق آرمانهای حضرت امام خمینی (ره) تلاش و کوشش بی وقفه کردند . با پیروزی انقلاب اسلامی بعنوان یکی از اعضای فعال بسیج مردمی در سازمان جهاد سازندگی مشغول به فعالیت شد . با شروع جنگ تحمیلی بعنوان جهادگر راهی جبهه جنگ شد و در ساخت راه و سنگرسازی برای رزمندگان زیر بارش گلوله های دشمن شبانه روز نمی شناخت و در انتقال مجروحان از هیچ تلاشی دریغ نمی کرد . شهید یک جهاگر به تمام معنا بود که سنگر ساز بی سنگر نام گرفته بود . با داشتن همسر و چهار فرزند در عملیاتهای متعددی شرکت کرد. در آخرین مرخصی که به روستا برگشته بود تا به خانواده سری بزند همزمان با شب یلدا بود . آن شب در روستا برف زیادی شروع به باریدن می کند اما از آنجا که حضور در جبهه جنگ و عملیات را برخود تکلیف میداندباوجود ی که برف زیادی باریده بود و راه بسته شده بود و میتوانست در عملیات شرکت نکند اما ساعتها سوار بر تراکتور مسیر راه روستا تا جاده اصلی را طی می کند تا هرچه زودترخودش را به خط مقدم برساند و اینگونه بود که در ۱۳۶۵/۱۱/۳ همزمان با عملیات کربلای ۵ به آرزوی دیرینه اش که همانا شهادت در راه خدا بود رسید . پیکر مطهر شهید در روستای رکین تشیع و در گلزار شهدای آنجا به خاک سپرده می شود . ✅ از خصوصیات اخلاقی شهید؛ شهید به نماز اول وقت اهمیت زیادی میداد . تلاوت قرآن را دوست داشت . فردی ظلم ستیز و اهل گذشت و ایثار بود . بسیار مهربان و دلسوز بود . در جبهه کمک حال مجروحین بود . 🌷شادی روح شهداء و امام شهداء و اموات صلوات 🌷
تصویری از شهید علی اصغر کریمی پرویز
گزیده ای از وصیت نامه شهید علی اصغر کریمی
دارایی شهید بعد از شهادتش که برای فرزندان به یادگار مانده است .
ستایش: ‌ ‌. ☘﴾﷽﴿☘ 🌼اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عج‌و‌باب‌الحوائج🌼 🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃 🍃🌺اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ معکم
🔴 اتفاقی جالب در تفحص یک شهید... 🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد .... 🔹شهید سید مرتضی دادگر🌷 🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران..... 🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.... 🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.... 🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه.... 🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم.... 🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.... 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد.... 🔹شهیدسیدمرتضی‌دادگر...🌷 فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من.... 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم..... 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.... 🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.... 🔹"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم.... " گفتم و گریه کردم.... 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... » 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده... 🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.... به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم : 🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... گیج گیج بودم...مات مات...خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته.... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.... 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم....اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود...بخدا خودش بود...کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود...به خدا خودش بود...گیج گیج بودم...مات مات!! کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم...عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم...می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز...؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم..مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم.... 🔹شهید سید مرتضی دادگر....فرزند سید حسین...اعزامی از ساری.. وسط بازار ازحال رفتم.. ❤ن❤ شهـــدا_شرمنـــده_ایم شَـْღـٻداݩ_زڼْدِه_اند
شمارهـ سی و شش: @shahidalamdar_ir 👇👇👇👇👇👇 ✍ قرار بود مراسم اربعین سید فردا برگزار شود. من آن موقع در تبلیغات لشکر بودم. یکی از کارهایی که از زمان جنگ انجام می دادم کشیدن تصاویر شهدا بود. با سید از همان دوران جنگ رفیق بودم. شهید حسین طالبی نتاج، یکی از فرماندهان بی نظیر لشکر، سبب آشنایی من با سید مجتبی شده بود. من هم بعد از آن از این سید بزرگوار جدا نشدم. یک بار در نمازخانه لشکر و بعد از نماز به سراغ سید مجتبی رفتم. بعد از نماز معمولاً چند دقیقه ای سکوت می کرد و با خدا خلوت می کرد، بعد هم سر به سجده می گذاشت. من مقابل سید ایستادم، فکر و ذهن او در نماز بود، اصلاً سرش را بالا نیاورد. او غرق در یار بود. بعد از چند دقیقه متوجه حضور من شد! 🌷 از طرف لشکر گفتند: «برای مراسم فردا یک تابلو بزرگ از تصویر سید آماده کن.» من هم آخر شب، به منزلمان در بابل رفتم. با پارچه و چوب، بوم را آماده کردم، قلم و رنگ ها را برداشتم و به نام خدا شروع کردم. همسرم آن موقع ناراحتی اعصاب شدید داشت. بارها به پزشکان متخصص در شهرهای مختلف مراجعه کردیم اما مشکل او حل نشد. قبل از خواب، همسرم به من گفت: «اگه می شه این تابلو رو ببر بیرون، می ترسم رنگ روی فرش بریزه.» گفتم: «خانم، هوا سرده، من زیر تابلو پلاستیک پهن کردم مواظب هستم که رنگ نریزه.» سکوت کامل برقرار شده بود، حالا من بودم و تصویر سید مجتبی. اشک می ریختم و قلم را روی بوم می کشیدم. تا قبل از اذان صبح، تصویر زیبایی از سید ترسیم شد. خوشحال بودم و خسته. گفتم سریع وسایل را جمع کنم و بعد از نماز کمی بخوابم. آخرین قوطی رنگ را برداشتم که یک باره از دستم سُر خورد و افتاد روی فرش! نمی دانستم چه کار کنم. رنگ پاشیده بود روی فرش. بیشتر از همه به فکر همسرم بودم، نمی دانستم در جواب او چه بگویم. به من گفته بود که برو بیرون اما ... 🌷 بالاخره بیدار شد و از اتاق بیرون آمد. سریع دستمال و آب و ... آورد و مشغول شد، اما بی فایده بود! خانم من همین طور که با دستمال به روی فرش می کشید گفت: «خدایا، فقط برای اینکه این شهید فرزند حضرت زهرا بوده سکوت می کنم.» بعد هم گفت: «میگن اهل محشر در قیامت، سرها را از عظمت حضرت زهرا به زیر می گیرند.» بعد نگاهی به چهره شهید انداخت و ادامه داد: «فردای قیامت به مادرت بگو که من این کار را برای شما کردم. شما سفارش ما را بکن، شاید ما را شفاعت بکند.» 🌷 صبح با هم از خانه بیرون آمدیم. البته بعد از نماز چند ساعتی استراحت کردم. در را بستم و آماده حرکت شدیم. همان موقع، خانم همسایه بیرون آمد و خانم من را صدا کرد. خانواده ایشان را می شناختم؛ خانم رحمان پور همسر یکی از جانبازان جنگی و از زنان مؤمن محله ما بود. ایشان جلو آمد و رو به همسر من کرد و بی مقدمه گفت: «شما شهید علمدار می شناسید؟!» یک دفعه من و همسرم با تعجب به هم نگاه کردیم. خانم من گفت: «بله، چطور مگه؟!» خانم رحمان پور ادامه داد: «من یک ساعت پیش خواب بودم. یک جوان با چهره ای نورانی شبیه شهدای زمان جنگ آمد و خودش را معرفی کرد. بعد گفت: از طرف ما از خانم غلامی معذرت خواهی کنید و بگویید ما به پیمانی که بستیم عمل می کنیم، شفاعت شما در قیامت با مادرم زهرا (س).» ✅ شبهای جمعه خاطرات 🌹 انتشار مطالب کانال همراه با ذکر صلوات و منبع جایز است. 💠با ما همراه باشید💠 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌐 eitaa.com/shahidalamdar_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طبق روال دوشنبه شب ها دیدار گروه تکریم ستاد یادواره امام زادگان عشق از خانواده معزز🌷 شهیدان سید حسین و سید مرتضی شریفی🌷 🌷 شادی روح امام و شهداء و اموات صلوات🌷
یادمانی از شهیدان سید حسین و سید مرتضی شریفی که توسط نوه خانواده درست شده بود .
دومین دیدار دیشب گروه تکریم ستاد یادواره امام زادگان عشق ( شهداء و ایثارگران محله زینبیه مسجد حضرت زینب علیها سلام از خانواده معزز 🌷 شهید محمد نبی رضایی 🌷 🌷شهداء را با ذکر صلواتی یاد کنیم 🌷
سومین دیدار دیشب گروه تکریم از خانواده معزز 🌷شهید منصور بیات🌷 شادی روح شهداء به ویژه شهید بیات صلوات🌷
تصویری از پدر بزرگوار" شهید منصور بیات ". سلامتی این پدر بزرگوار و همه پدران شهداء صلوات .
سربند" شهید منصور بیات" که به خون مطهرشان رنگین شده است . 🌷روحش شاد و یادش گرامی🌷
تصویری از مادر بزرگوار شهیدان 🌷سید حسین 🌷 و 🌷سید مرتضی شریفی🌷 سلامتی همه مادران بخصوص مادران شهداء صلوات
‌ ‌. ☘﴾﷽﴿☘ 🌼اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عج‌و‌باب‌الحوائج🌼 🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃 🍃🌺اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم....
🕊 🕊 🕊 کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می رسیم !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹/ ویژه شهدای سانحه هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷مردان مرد دیگری از یادگاران دفاع مقدس و مدافعان حرم، در آخرین پرواز به قافله نورانی شهیدان پیوستند و ما را در فراق دلاوری هایشان داغدار کردند. 📜 بخشی از پیام تسلیت سرلشکر سیدعبدالرحیم موسوی فرمانده کل ارتش
دیدار امروز بانوان گروه تکریم ستاد یادواره امام زادگان عشق ( شهداء و ایثارگران محله زینبیه ، مسجد حضرت زینب علیها السلام ) از خانواده معزز 🌷شهید سید حسن رجبی 🌷 🌷نثار روح امام و شهداء و اموات صلوات🌷