هدایت شده از تبیین منظومۀ فکری رهبری
#سوال از محضر حضرت آقا:
۳۵. اکثر کسانیکه با آنها برخورد دارم، در تقوا و سادهزیستی شما شک ندارند و حرفهای شما، حرفهای دل آنها هم هست؛ ولی میگویند چرا میگذارند اطرافیان اینطور عمل کنند؛ چرا جلوِ آنها را نمیگیرند؟ چرا جلوِ درآمد میلیونی نمایندگان مجلس و آقازادهها را نمیگیرند؟
#پاسخ: نمایندگان مجلس که اطرافیان من نیستند. قانون در اختیار نمایندگان است و برطبق آن عمل میکنند. البته این را به شما عرض کنم: نباید انتظار داشته باشید که ما به دستگاههای دولتی نگاه کنیم، ببینیم چه کسی درآمدش زیاد است و یا سادهزیستی ندارد، فوراً او را از کار برکنار کنیم؛ این اصلاً روش درستی نیست و ممکن هم نیست. آنچه مورد توقّع است، این است که اطرافیان و کسانی که به من نزدیک هستند، باید در زندگی خود سادهزیست باشند. تا آنجایی که من خبر دارم، همینطور است. اشخاص درجه یک دفتر ما با پیکان رفت و آمد میکنند و تشریفاتی هم ندارند. اگر کسی خبر دیگری غیر از این دارد، به ما بگوید تا بدانیم.
من نمیدانم منظور از «آقازادهها» چیست. «آقازادهها» یک عنوان کلّی است. یعنی فرزندان علما؟ فرزندان مسؤولان؟ یا فرزندان هر آقایی؟ بالاخره هر آقایی، فرزندش آقازاده است. آقازاده و غیر آقازاده ندارد؛ باید جلوِ همه را بگیرند و میگیرند؛ اینطور نیست که کسی ملاحظه کسی را بکند. البته گاهی شایعه و حرف و گپ هم درست میکنند؛ همه آنها را باور نکنید؛ خیلی از آنها درست نیست.
۱۳۸۲/۲/۲۲
#شب_نشینی_با_آقا
#پرسش و #پاسخ
@t_manzome_f_r
مجموعهی #تبیین منظومه فکری رهبری
🌷جانم میرود🌷
قسمت هجدهم
✍ فاطمه امیری
شروع ڪرد تایپ ڪردن
ـــ شما
برای زهرا هم پیامی فرستاد ڪه فردا ڪلاس ساعت چند شروع میشہ
بعد از چند دقیقه زهرا جواب پیامش را داد
گوشیش را ڪنار گذاشت یاد طراحی هایش افتاد ڪه باید فردا تحویل استاد صولتی مے داد
زیر لب ڪلی غر زد
لب تاپش را روشن ڪرد و شروع ڪرد به طراحے
ڪش و قوسے بہ ڪمرش داد همزمان صدای اذان از مسجد محله بلند شد هوا تاریڪ شده بود
ـــ واے ڪی شب شد
مثل همیشه پنجره ی اتاقش را بست
و دوباره مشغول طراحي شد
...
ـــ همینجا پیاده میشم
پول تاڪسی را حساب ڪرد و پیاده شد
روبه روی دانشگاه ایستاد خودش را برای یڪ دعواے حسابے با نازی آماده ڪرده بود
مغنعه اش را جلو آورد تا حراست دوباره به او گیر ندهد از حراست ڪه گذشت مغنعه اش را عقب ڪشید
با دیدن نازی و زهرا ڪه به طرفش می آمدند
برگشت و مسیرش را عوض ڪرد
ــــ و ایسا ببینم ڪجا داری فرار مے ڪنی
ـــ بیخیالش شو نازی
ـــ تو خفه زهرا
مهیا با خنده قدم هایش را تند ڪرد
ـــ بگیرمت میڪشمت مهیا وایسا
مهیا سرش را برگرداند و چشمڪی برای نازی زد
تا برگشت به شخصی بر خورد ڪرد و افتاد
ــــ واے مهیا
دخترا به طرفش دویدن وڪنارش ایستادن
مهیا سر جایش ایستاد
ـــ وای مهیا پیشونیت زخمی شده
مهیا با احساس سوزشی روی پیشونیش دستش را روی زخم ڪشید
ـــ چیزی نیست
با دیدن جزوه هایش در دستان مردونه ای سرش را بلند ڪرد پسر جوانی بود ڪه جزوه هایش را از زمین بلند ڪرده مهیا نگاهی به پسره انداخت اولین چیزی ڪه به ذهنش رسید مرموز بودنش بود
ــــ شرمنده حواسم نبود خانم....ِ
نازی زود گفت
ـــ مهیا .مهیا رضایی
مهیا اخم وحشتناڪی به نازی ڪرد
ـــ خواهش میڪنم ولی از این بعد حواستونو جمع ڪنید
مهیا تا خواست جزواش را از دستش بکشددستش را عقب ڪشید لبخند مرموزی زد و دستش را جلو آورد
ـــ صولتی هستم مهران صولتی
مهیا نگاهی به دستانش انداخت با اخم بهش نگاهی ڪرد و غافلگیرانه جزوه را از دستش ڪشید و به طرف ساختمان رفت نازی و زهرا تند تند پشت سرش دویدند
تا نازی خواست چیزی بگوید مهیا با عصبانیت گفت
ـــ تو چته چرا اسم و فامیلمو گفتی ها
ـــ باشه خو چی شد مگه ولی چه جیگری بود
ادامه دارد ...
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
🌸🌸🌸توجه توجه 🌸🌸🌸مسابقات قرآن كريم ويژه همسران و فرزندان(دختر و پسر)كاركنان شاغل و بازنشسته در رشته هاي:قرائت(ترتيل و تحقيق)-حفظ(1،5،10،15،20،25،30)جزء در روز پنجشنبه تاریخ ۷ شهریور ۹۸ برگزار مي گردد.
جهت ثبت نام در ساعات اداري با شماره09100958671 و ۳۱۱۲۵۵۴۹ تماس حاصل نماييد.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
کانون فرهنگی سپاه امام علی ابن ابیطالب علیه السلام