سلام. من زندگی نامه ی شهیدابراهیم هادی روخوندم :
یه روز ایشون یه دختر وپسری رو میبینن که باهم درحال حرف زدن بودن ایشون هم که اون پسر رو میشناخت اون اقا پسرو به گوشه ای برد و ازش راجب اون دختره پرسید که باهم چه نسبتی دارن اون پسرهم که گفته بود اون دختر رو دوستش داشته ولی ظاهرا باباش با ازدواج اون دومخالفه بعدش ایشون واسطه میشه وبا بابای پسره صحبت میکنه و این دو جوان روبهم میرسونه ومانع گناه اون دوتا جوون میشه ✨💝
دربخشی دیگه از کتاب نوشته بود روزی دوستشون میبینه شهید ابراهیم باسوزنی همش به چشمش سوزن میزند بعد دلیل این کارش را پرسید ایشون گفتش که این سزای چشمی است که گناه کنه 💔‼️
#خوشبحال_شهدا_بنده ی شیطان_نشدند#