📌 نماز خواندن شهید محمد حسین یوسف الهی به زلالی و طراوات باران در زیر باران...🌧
🔹 آن شب هوا بارانی بود ما هم در سنگر خوابیده بودیم نیمه های شب، باران شدیدتر شد و آب به داخل سنگر نفوذ کرد.
◇ من بیدار شدم و دیدم همه جا خیس شده خواستم بچه ها را بیدار کنم که دیدم حسین نیست.
◇ از سنگر خارج شدم همینطور که در حال مشاهده اطراف بودم احساس کردم پشت تانکر آب چیزی تکان می خورد.
◇ حسین را دیدم که در آن نیمه شب و باران شدید به نماز ایستاده بود.
👤 راوی: آقای علی میر احمدی
📘 در کتاب نخل سوخته
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
✍سیره سردار شهید محمد حسین یوسف الهی...
🔹در قرارگاه اهواز بودیم شب همه بچّه ها خوابیده بودند و قرارگاه ساکت و آرام بود.
🔸نیمه های شب از خواب بیدار شدم از سنگر بیرون آمدم و به طرف دستشویی رفتم.
🔹هیچ کس در محوطه نبود وقتی به دستشویی ها نزدیک شدم دیدم یک نفر دارد توالتها را می شوید.
🔸با خودم گفتم چرا این وقت شب؟
🔹وقتی نزدیک تر شدم دیدم محمد حسین یوسف الهی است از فرصت استفاده کرده و نیمه شب آمده است دستشویی ها را بشوید تا کسی متوّجه نشود.
🔸با دیدن محمد حسین از خودم خجالت کشیدم هر چه باشد او فرمانده بود نمی دانستم چه کار کنم.
🔹جلو رفتم و از محمد حسین خواستم بگذارد من این کار را انجام دهم اما قبول نکرد دلش می خواست تنها باشد.
🔸اصرار هم فایده نداشت به عمد مخفیانه آمده بود تا کسی نفهمد شستن دستشویی ها کار اوست که مبادا اجرش ضایع شود.
💢منبع کتاب حسین پسر غلامحسین صفحه ۸۵ راوی آقای علی میر احمدی...
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
✍سخن ماندگار شهید محمد حسین یوسف الهی که بر سنگ مزار مطهرش نوشته شده...
🔸اجر جهاد شهادت است ومن خیال ندارم از راهی که انتخاب کرده ومی روم برای خود مظاهر مادی دنیای فانی را تدارک ببینم...
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
🌷🌷🌷