یادکنیم:
《تمامیشهدا❤️🩹》
راباذکرفاتحهوالاخلاصمعَالصلوات🕊
شهیدمهدیزینالدین:
هرگاهدرشبجمعهشهدارایادکنید؛آنها
شمارانزداباعبداللهیادمیکننددرهرشب
جمعهیادشانکنیم🕊💚
#آرمانِعزیز🕊
#شهیدآرمانعلیوردے🌹
#خاطره
|دلاگرلایقباشد...|
آقا رو عاشقانه دوست داشت، میگن دل به دل راه داره. همیشه میگفت «جانم فدای رهبر»...
_بهروایتازمادربزرگوارشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🌱
#آرمانِعزیز🕊
#خاطره
|همسفرخوشخنده ما...|
آنقدر شیرین صحبت میکرد و خوشصحبت بود، که همه ما لذت میبردیم وقتی میخندید و حرف میزد. کربلا که رفته بودیم، با این که درست نمیتوانست منظورش را به عراقیها برساند، ولی آنقدر قشنگ و با خوشرویی صحبت میکرد که عراقیها هم دوست داشتند بیشتر با او ارتباط بگیرند. شاید حرف هم را درست نمیفهمیدند؛ ولی سربهسر هم میگذاشتند. عراقیها از آرمان بیشتر از ما خوششان میآمد؛ از بس که خوشخنده بود...
_بهروایتازدوستِشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🌱
#آرمانِعزیز🕊
#خاطره
| آرمــٰانم هســت؟! |
هرکس میخواست بیاد خونه خواهرم یا
جایی میرفتن، میپرسیدن: «آرمانم هست؟»
از بس خوشاخلاق و شوخ بود. وقتی که آرمان توی جمع بود، به همه بیشتر خوش میگذشت...
_بهروایتازخالهشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🌱
#آرمانِعزیز🕊
#خاطره
|شهادتنصیبهرکسینمیشود...|
آرمان میگفت :(مامان مردن حقاست
مردن را که همه میمیرند؛
این شهادت است که نصیب هر کسی نمیشود .
چه خوب است که با شهادت از دنیا برویم و رو سفید باشیم)
_بهروایتازمادربزرگوارِشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🌱
#آرمانِعزیز🕊
#خاطره
|خوشاخلاقی|
چند گروه شده بودیم و هر روز یک گروه آتش به اختیار میرفتیم بازار تهران برای تبلیغ آرمان برخلاف بقیهی طلبهها ، هر رزو میآمد . انگار که کار و زندگیاش راتعطیل کرده باشه برای انتخابات . آن روز جمعیت زیادی دورِ آرمان جمع شده بودند . هم خوب حرف میزد و هم تحلیل داشت . به همین راحتیها هم عصبانی نمیشد وسط بحث جوانی از کوره در رفت. شروع کرد به بدوبیراه گفتن :《 شما هم همتون جیره خورید . جمع کنید این بساط رو ، چقدر بهتون دادن؟》آرمان با لبخند دست جوان را گرفت و کنار کشید . یک لیوان چای برایش ریخت و گفت :《این طوری که شما میگی نیست . این چایی رو هم با پولِ خودمون گرفتیم . اگه دادو بیداد نمیکنی بیا با هم حرف بزنیم.》
چیزی نگذشت که صدای خندهشان بلند شد.
آن جوان صورتِ آرمان را بوسید . عذرخواهی کردو رفت.
_بهروایتازرفیقِشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🌱
#آرمانِعزیز🕊
شهدای مدافع امنیت و حرم
#خاطره
|ازبچگینترسبود...|
آرمان از بچگی خیلی نترس بود. یک روز با هم رفتیم استخر(حدوداً سه چهار سالش بود). آمد سمت لبه استخر، گفتم: آرمان جلو نرو، میافتی ها!
با همان زبان بچگانهاش گفت: میله رو گرفتم نیفتم... همین که آمد بنشیند...
_بهروایتازپدربزرگوارِشهید
#آرمانِعزیز🕊
#شهیدآرمانعلیوردے🌹
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره
شمعشو که فوت کرد بهش گفتم: چی آرزو کردی؟
گفت: حالا نمیگم...
گفتم بگو واقعا چی آرزو کردی؟
گفت: آرزوی شهادت؛)
پن؛دومینتولدیکهدرکنارمانیستی..❤️🩹
_بهروایتازمادرِبزرگوارِشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🕊
#آرمانِعزیز🌱
دردیست در دلم
که دوایش
نگاه توست!
#آرمانِعزیز🌱
#شهیدآرمانعلیوردے🕊
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙صدای شهید آرمان علیوردی
امیرالمومنین(علیهالسلام):
مومن در دنیا صادق است و حرکت او مودبانه است و سخنش همراه با خیرخواهی است و پندش نرم و آرام است و از کسی جز خدا نمیترسد...
#آرمانِعزیز🌹
#شهیدآرمانعلیوردے🕊
#خاطره
|صفاتبارزِآرمان...|
یکی از صفات بارزی که آرمان داشت این بود که هرگز این اجازه را به خودش نمیداد که به فردی توهین بکند.
این موضوع در حدی بود که اگر جلوی آرمان حرف زشتی زده میشد صورتش به شدت سرخ میشد و خجالت میکشید.
شاید اگر اغتشاشگران از این موضوع با خبر بودند دیگر از آرمان درخواست اهانت به حضرتِآقا را نمیکردند ؛ چون که حتی به آنها نیز توهین نمیکرد.
_بهروایتازرفیقِشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🌱
#آرمانِعزیز🕊
#خاطره
|یکتکـهازبهشـت|
هر وقت میرفتیم مشهد، باید حتما میرفت صحن گوهرشاد. ساعتها آنجا مینشست و
دعا میکرد. میگفت: این کنج دیوار یه تکه
از بهشته...
_بهروایتمادربزرگوارِشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🌱
#آرمانِعزیز🕊