دختری سہ سالہ بود ڪہ
پدرش آسمانے (شهید) شد . .
دانشگاه ڪہ قبول شد ، همہگفتند :
با سهمیہ قبول شده!!!
ولے ... هیچوقت نفهمیدند ،
ڪلاس اول وقتےخواستند بہ او یاد بدهند ڪہ بنویسد بابا!
یڪ هفتہ درتب سوخت ...
#شهیدانه
#دفاع_مقدس
#هفته_دفاع_مقدس
بار آخری ڪه با هم صحبت ڪردیم
باز همان حرفها را تڪرار ڪرد.
گفت: مامان،حلالم ڪن.
دعا ڪن شهید بشم.
من هم با همان جمله تڪراری جوابش را دادم و گفتم:
برای شهادت اول نیتت را خالص ڪن.
اینبار گفت:
مامان بخدا نیتم خالصِ خالصه.
ذرهاۍ ناخالصی توش نیست.
این را ڪه شنیدم بهش گفتم: پس،شهید میشوی
آنقدر از شنیدن این حرف خوشحال شد ڪه از پشت خط صدایِ جیغهایش میآمد.
باز هم ادامه داد و گفت: پس دعا ڪن بدنم هم مانند شهدایِ ڪربلا تڪه تڪه شود.
از این خواستهاش جا خوردم و گفتم: محمدرضا! این دعا از من برنمیآید..
راوی: مادر#شهیدمحمدرضادهقانامیری
اگردخترے"حجابش"رارعایٺڪندۅ پسرے"غیرتش"راحفظڪند
وهرجوانۍکھ"نمازاولوقت"رادرحدتوان شروعڪند
اگردستمبرسدسفارششرابھمولایم امامحسین«؏»خواهمڪردواورادعامےکنم.
#شھیدحسینمحرابی
مـٰادرمواجههبـٰامرگ
رسیٰدݩبهشهادٺوبزرگۍ
راانتخابڪردهایٖم:)♥️
#شهیدجهادمغنیه
مسئولیتِ قانونی شُما تربیت
نسلها با درس هایی از کربلاست :)
#شهیدسیدعبـٰاسموسوی
#یک_عاشقانه_کوتاه📃🌿
روز بعد از عقدمون امتحان داشتیم؛
من نرفتم امتحان بدم،
محمدحسین هم ظهرش
امتحان داشت و درس نخونده بود
ولی با اعتماد به نفس رفت سرجلسه.
قبل از امتحان زنگ زد
و گفت:"دارم میام ببینمت!"
گفتم:'برو امتحان بده که خراب نشه!'
پشت گوشی خندید و گفت:
"اتفاقا دارم میام ببینمت
که امتحانم خراب نشه:)"
آمد و گوشه حیاط چنددقیقه
ای با هم صحبت کردیم.
چند بار این جمله را بهم گفته بود و
دوباره برایم تکرارش کرد:
"تو همونی هستی که دلم میخواست،
کاش منم همونی بشم
که تو دلت میخواد♥️!"
بهروایتهمسرشهید
#محمدحسینمحمدخانے🌱
ازش پرسیدم: چیکار میکنۍ
که این متنها رو مینویسۍ؟!
گفت: خودمم نمیدونم..
اما اگه میخواۍ که اینجورۍ شۍ
وضو بگیر دو رکعت نماز بخون آب وضو
خشک نشده و هنوز سرت رو برنگردوندۍ
همونجا با همین نیت شروع کن بنویس..
بهت مۍدهند.. :)
پن: رفقاشون میگن میز کار آقاسید
همیشه رو به قبله بوده..
#شهیدسیدمرتضیآوینی
🌱