هر کَـس به کَـسی رو بـزند در روز حِـساب ؛
سـُنـی به عـمر تـکیه کـند .🐐
مـا به علی نـه دشمـنَـش .🌙📿
عٰٰٖٖـٰٰٖٖظٰٰٖٖـٰٖمٰٰٖٖتٰٰٖٖ دٰٰٖٖرٰٰٖٖ چٰٰٖٖشٰٰٖٖماٰٖنِٰٰ کٰٰٖٖسٰٰٖٖیٰٖتٰٰٖٖ کٰٰٖٖهٰٖ نٰٖگٰٰٖٖاهٰٰٖٖشٰٖ رٰٰٖٖاٰٖ کٰٰٖٖنٰٖتٰٖرٰٖلٰٖٖ. مـٰٰٖٖیٰٖکٰٰٖٖنٰٰٖٖدٰٖ ...
#شهید_ابــراهیــمـ_هــادی 💔
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
کسیکهدرخانهایراکوبید
وزیاددرزد،بالاخرهدرراباز
میکنند.درِخانهیامامزمان
رابزن!خدامیداندکریماست،
آقاست،مهربان است!🌱
آیتاللهناصری
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ💔
یه سلبریتی قبل از مرگش کلی طرفدار داره؛
ولی بعد از مرگش به مرور کمرنگ میشه
و از یادها میره...
یه شهید مثل ابراهیم هادی
قبل از مرگش معروف نیست؛
ولی بعد شهادتش میشه الگوی جوونا 🌱
حتی بعد ده ها سال کتابش از پرفروشترین کتابهاست...
خاصیت زندگی کردن برای خدا اینه
#شهید_هادی
📌 شهید کاوه و حمل گونی در سنگرها
🔹 همه میدانستند که مسئول تدارکات مجروح شده است
◇ یک نفر که دستش مجروح بود گونی بزرگی رو گذاشته بود روی دوشش و تو سنگر ها جیره پخش میکرد!
◇ بچه ها باهاش شوخی میکردن.
● -اخوی دیر اومدی!
● -برادر میخوای بکشیمون از گشنگی؟
● -عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برا خودشیرینی دیگه..
◇ گونی بزرگ بود و سر اون بنده خداپایین.
کارش که تموم شد، گونی روگذاشت زمین ...
◇ همه شناختنش! سردار شهید محمود کاوه بود.
#سردار_شهید_محمود_کاوه
23.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو را هر كس ندارد دل ندارد
ميان سينه جز باطل ندارد
دلم را هدیه دادم بر تو مادر
نوشتم روي آن قابل ندارد
#مادر #میلاد_حضرت_زهرا #روز_مادر
⭕️شهادت کارمند محلی سفارت ایران در دمشق
🔸سخنگوی وزارت امور خارجه شهادت سید داود بیطرف کارمند محلی سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق که پیش از ظهر روز یکشنبه ۲۵ آذر بر اثر تیراندازی عناصر تروریست به خودروی وی در دمشق به شهادت رسید را به خانواده وی و مردم ایران تبریک و تسلیت گفت و این اقدام جنایتکارانه را شدیدا محکوم کرد.
🔸بقائی با اشاره به اینکه پیکر شهید بیطرف در روزهای اخیر کشف و شناسایی و به کشور منتقل شده است، بر مسئولیت دولت انتقالی سوریه برای شناسائی، محاکمه و مجازات عاملان این جنایت تاکید نمود و افزود: وزارت امور خارجه به نحو مقتضی و از مجاری مختلف دیپلماتیک و بینالمللی، به صورت جدی موضوع را پیگیری میکند
📝』شهید محمودزاده و پیامبر، خواهرزادهام را شفا دادند🌱
🗞به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید محمدرضا محمودزاده بیست و پنجم تیرماه ۱۳۴۴ در شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش مختار، کورهدار بود و مادرش کبرا نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیستم اسفندماه ۱۳۶۳ در کرمانشاه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای فردوسرضای شهرستان دامغان قرار دارد.🍁
✍️خواهرزادهام در بیمارستان بستری بود و نیاز به پیوند کلیه داشت. همه منتظر کلیه مناسب بودیم. متوسل به شهید شدیم و از او کمک خواستیم. یکی از بستگانمان صبح به بیمارستان آمد. او که متوجه تعجب ما شده بود، گفت: «دیشب خواب حضرت رسول (ص) رو دیدم که بالای سر مریضتون ایستاده بود.»
محمدرضا به پیامبر گفت: «آقا! اینها همین یک دونه پسر رو دارن.» بعد محمدرضا دو تا حوله به من داد و گفت: «اینها رو بده به مادرش، بگو بچه رو غسل بده و با این حولهها خشکش کنه.» از خواب که بیدار شدم، بدون فوت وقت اومدم اینجا. همان روز خواهرزادهام را حمام بردیم و غسل دادیم. شاید باورتان نشود ولی چند روزی نگذشت که صحیح و سالم بدون پیوند کلیه از بیمارستان مرخص شد.»
(به نقل از خواهر شهید)
🖊∫آرامش مملکت از جشن شهداست!
خواب دیدم برای شادی روح شهدا مجلس گرفتهاند. همه جا پر از عطر و گلاب بود. محمدرضا همراه چند نفر در یکی از اتاقها بود. همه خوشحال بودند. پرسیدم: «اینها دوستاتن؟» گفت: «آره!» اسم تک تک آنها را گفت. فهمیدم همه شهید شدهاند. گفت: «بیا! همه جا رو نشونت بدم.» با هم راه افتادیم. دور تا دور اتاقها را رحل قرآن گذاشته بودند. روی هر یک از رحلها، یک قرآن باز بود.
گفتم: «چرا قرآنها باز هستند؟» گفت: «صدای قرائت قرآن رو نمیشنوی؟» چند لحظهای گوش کردم و گفتم: «آره! میشنوم! عجب صوت قشنگیه!» گفت: «اینجا جشن ماست. آرامش مملکتمون هم از اینجاست.» نگاهش کردم. یک لحظه اخمهایش رفت توی هم و گفت: «بعضیها احترام ما رو نگه نمیدارن!» گفتم: «چرا؟» گفت: «حجابشون رو حفظ نمیکنن!»
(به نقل از بستگان شهید)
📚」منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی