eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
10.3هزار ویدیو
74 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی مادر بزرگوار شهید رضا حاجی زاده در آستانه انتخابات 🇮🇷و ترغیب به انتخاب فرد اصلح✨ (تکیه روستای اسکی محله)✨ بزرگوار شهید رضا حاجی زاده♥️ رضا حاجی زاده♥️
🥀حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام🥀 : علی‌اکبر : فرزندامام حسین(ع) : ابوالحسن : ۱۱ شعبان،سال ۳۳ قمری : مدینه : ۱۰ محرم سال ۶۱ قمری : کربلا داخل ضریح امام حسین زندگی: مدینه (ها): اکبر : امام حسین(ع) : لیلی دختر ابی مرة عمر: ۲۸ سال علی‌اکبر در روز عاشورا نخستین فرد از بنی‌هاشم بود که به شهادت رسید. پدرش بر بالای جنازه او حاضر شد و قاتلان او را نفرین کرد. علی‌اکبر در پایین پای پدر دفن است و قبر او داخل ضریح امام حسین(ع) قرار دارد. برخی شیعیان، ۸ محرم را به علی‌اکبر اختصاص داده و برای او عزاداری می‌کنند. در برخی مناطق نیز برای او تعزیه می‌خوانند. زندگی‌نامه علی‌اکبر فرزند امام حسین(ع) و لیلی بنت ابی‌مرة است.یادداشت او در زمان خلافت عثمان (خلافت: ۲۳ یا ۲۴-۳۵ق) به دنیا آمد. تاریخ دقیق تولد علی‌اکبر مشخص نیست؛ با این حال در مقتل مقرم، تاریخ تولد او یازدهم شعبان سال ۳۳ هجری قمری ذکر شده است. سن او در هنگام شهادت، ۱۸، ۲۳ و ۲۵ نقل شده است. برخی محققان سن او را ۲۵ و بعضی ۲۸ سال دانسته‌اند. در مقتل مقرم سن علی اکبر ۲۷ سال ذکر شده است. کنیه‌اش ابوالحسن است.برخی از نسب‌شناسان و تاریخ‌دانان، علی‌اکبر را بزرگترین فرزند امام حسین(ع) دانسته‌اند. در یکی از زیارت‌نامه‌ها، چنین به علی‌اکبر سلام داده شده است: «صَلّی الله عَلَیْکَ وَعَلی عِتْرتِکَ وَأهْلِ بَیْتِکَ وَآبائِکَ وَأبْنائِکَ؛ سلام خدا بر تو و بر عترت و اهل بیت تو و پدران و فرزندانت» که نشان از ازدواج و فرزند داشتن اوست. مدفن: زیارت الشهداء سلام بر تو ای اولین کشته شده، از نسل بهترین سلسله، از خاندان ابراهیم خلیل، درود خدا بر تو و بر پدر تو باد، که دربارۀ تو گفت: خدا بکشد آن گروهی را که تو را کشتند ای فرزندم، چه چیزی آنان را بر خدا عاصی کرد، و بر تجاوز به حرمت و احترام رسول واداشت، بعد از تو چقدر زندگی دنیا بی‌ارزش است..😭😭😭😭
🌷سعی کنید و زندگی کنید. در مقابل دشمنان اسلام شجاع ما باشید و دشمنان در مقابل قدرت اسلام هیچ هستند. به رهبر معظم انقلاب عشق بورزید و گوش بفرمان ایشان باشید. را در اول وقت بجای آورید. نسبت به و خود مهربان باشید. از خواهران عزیز می خواهم به عشق شهدا خود را رعایت نمایید. در مقابل زور گویان بایستید. چه چیزی بهتر از این است که انسان در راه خدا جان دهد.🌷
23.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو را هر كس ندارد دل ندارد ميان سينه جز باطل ندارد دلم را هدیه دادم بر تو مادر نوشتم روي آن قابل ندارد
3.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ از شهدا پرسیدیم در این حوادث عجیب و دلهره‌آوری که پیش می‌آید چه کار کنیم؟! 🎥شهید صدر زاده🌹🕊 جوابمون رو داد!!
2.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سردار حاج قاسم سلیمانی: بر محفوظ بودن دختر خودمون حریص باشیم
💢 ارزنده‌ ترین زینت زن 🍃 ای ، این شعر را الگوی خودتان قرار دهید؛ ای زن به تواز فاطمه اینگونه خطاب است ارزنــده‌ترین زینت زن حفـظ حجاب است وصیت نامه شهید مهدی یخچالی
📌 سالروز شهادت سید رضی موسوی 🔹سید رضا موسوی (معروف به سید رضی) در سال ۱۳۴۲ در چاشم، از توابع مهدیشهر سمنان در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. او در سنین جوانی به عضویت سپاه زنجان درآمد و در جنگ ایران و عراق حاضر شد. 🔹وی یکی از سرداران برجسته نیروی قدس سپاه پاسداران بود که به مدت بیش از سه دهه در «پشتیبانی از جبهه مقاومت» نقش‌آفرینی کرد. او در سوریه به‌عنوان یکی از مستشاران نظامی فعالیت داشت و از نیروهای نزدیک به شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید محمد حجازی بود. مسئولیت‌های او شامل برنامه‌ریزی و پشتیبانی عملیاتی در منطقه بود که نقش مهمی در مقاومت منطقه‌ای داشت. 🔸سردار سید رضی موسوی در تاریخ چهارم دی ماه ۱۴۰۲ در حمله موشکی رژیم صهیونیستی به منطقه زینبیه دمشق به شهادت رسید. او در روز حادثه ابتدا در سفارت ایران در دمشق حضور داشت و سپس به محل اقامت خود بازگشت که هدف سه موشک قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد.
بسم رب الشهدا🌹 خاطرات از کودکی تا شهادت شهید مصطفی صدرزاده آبان سال ۱۳۹۰ بود, من خدمت پدر بودم ،ساعت ۱۴ متوجه شدم که سردار و چندتا از نیروهایشان در انفجار موشکی شدند.😔 شب بود که طبق معمول همیشه زنگ زد واحوال پرسی کردیم ولی اون صدای شاد را نداشت،😔💕 وقتی بیشتر ازش جویای حال خودش و بچه ها شدم گفت ما خوییم نگران نباش . گفت: مامان دو تا از دوستام که یکی از آنها همسایه ما بود و شب بود به رسیدند😔🌹 خیلی بهم ریخته وناراحت بود .😔 من سریع بلیط گرفتم و برگشتم تهران، که در مراسم شرکت کنم.😔🌹 زمانی که در مراسم بودم جمعیت بسیار زیادی شرکت کرده بودند ومن دربین ها بودم که همه چادر مشکی به سر داشتند ، من کناری ایستاده بودم. به تنها چیزی که فکر می کردم به این دو شهید بود ،که یه دفع یه صدای به گوشم رسید. ❤️ که می گفت :مامان دعا کن که خداوند به من هم توفیق بده ومن را کنار دفن کنن...😔 من یه دفعه برق از پرید که مصطفی تو این چطور تونست من رو پیدا کنه و چنین دعای از من بخواد .😔 در اون لحظه داشتم به فکر می کردم و چیزی از احساسشون درک نمی کردم ولی الان که دارم فکرشون می کنم با تمام دارم درک می کنم .😭🌹 حتی کلمه روی می کند...😔🌹😭 دقیقا در تاریخ آبان ۹۴ یعنی بعد از چهار سال به رسید.😭 🌹
ماجرای شهیدی که چشمش را بعد از شهادت باز کرد طبق وصیتنامه پسرم از من خواسته بود خودم او را داخل خاک بگذارم. چادرم را به گردنم بستم و با کمک دیگران دستم را زیر سر عباس گذاشتم و او را داخل قبر گذاشتم. بوسیدمش و خدا را شکر کردم فرزندی به من داد که در طول این مدت ۲۵ سال یک لحظه هم گناه نکرد. مادر شهید عباس زرگری می‌گوید: «در بهشت معصومه با دیدن پیکر پسرم عباس با او درددل کردم و گفتم اگر حرف‌های من را متوجه می‌شوی، چشم‌هایت را باز کن و به من نگاه کن. دیدم عباس چشم راستش را باز کرد.» شهید عباس زرگری متولد ششم بهمن‌ماه 1340 در شهر قم بود که در 24 دی ماه 1365 در شلمچه در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. او از طلاب حوزه علمیه قم بود که تحصیل در دانشگاه جبهه را ترجیح داد و داوطلبانه عازم شد. روحش شاد یادش گرامی🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ فراموش نشود
🌱 ۲۳ شهریور ۱۳۲۱ - سالروز ولادت سردار شهید عبدالحسین برونسی، فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه (ع) ▫️متولد: تربت حیدریه 🌷شهادت : ۶۳/۱۲/۲۳ - شرق دجله ، ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ گفته بودند یک فرمانده تیپ قرار است بیاید مدرسه برایتان سخنرانی کند. اسمش برونسی است. منتظر یک ماشین آنچنانی با چند همراه و محافظ بودیم که یک دفعه یک مردی با سبز رنگی روبروی در مدرسه ایستاد و می خواست برود داخل. جلویش را گرفتیم و گفتیم کجا، مراسم سخنرانی است و می خواهد سخنرانی کند. او مکثی کرد و گفت: من برونسی هستم‼️ 💠 شهید عبدالحسین برونسی 🔹همسر شهید برونسی می گوید: ▫️يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد . فصل بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. 🌹كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. 🔺بعد از ، همان رفيقش می‌گفت: ▫️آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. —📚منبع: کتاب