eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
10هزار ویدیو
73 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 سالروز شهادت سید رضی موسوی 🔹سید رضا موسوی (معروف به سید رضی) در سال ۱۳۴۲ در چاشم، از توابع مهدیشهر سمنان در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. او در سنین جوانی به عضویت سپاه زنجان درآمد و در جنگ ایران و عراق حاضر شد. 🔹وی یکی از سرداران برجسته نیروی قدس سپاه پاسداران بود که به مدت بیش از سه دهه در «پشتیبانی از جبهه مقاومت» نقش‌آفرینی کرد. او در سوریه به‌عنوان یکی از مستشاران نظامی فعالیت داشت و از نیروهای نزدیک به شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید محمد حجازی بود. مسئولیت‌های او شامل برنامه‌ریزی و پشتیبانی عملیاتی در منطقه بود که نقش مهمی در مقاومت منطقه‌ای داشت. 🔸سردار سید رضی موسوی در تاریخ چهارم دی ماه ۱۴۰۲ در حمله موشکی رژیم صهیونیستی به منطقه زینبیه دمشق به شهادت رسید. او در روز حادثه ابتدا در سفارت ایران در دمشق حضور داشت و سپس به محل اقامت خود بازگشت که هدف سه موشک قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد.
👌👌👌 🔹 روایت از مراسم‌ نماز بر پیکر شهید برای او که بهشت، تنها بهایش بود❣️ 🔸آقای داماد حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای دام عزه: قرار شد نماز سیدرضی را بخوانند. بامدادِ پنج شنبه هفتم دی ماه ۱۴۰۲، در یک روزِ سردِ زمستانی، خانواده شهید به همراه عده‌ای از و سرداران منتظر بودند. «او» هم گوشه‌ای ایستاده بود. ساکت و آرام. آقا که تشریف آوردند، چند قدمی هم عقب‌تر از آن جا که ایستاده بود، رفت. آقا بعد از تفقد و تسلیت به خانواده ، مشغول صحبت با برخی فرماندهان شدند. «او» باز هم عقب‌تر رفت و دور شد. سرمای زمستان ، بهانه خوبی به دستش داده بود تا خودش را خوب و زیاد بپوشاند. کلاهی بر سر تا روی چشم‌ها گذاشته و دکمه‌های اورکت را هم تا بالا بسته بود. در بین صحبت آقا با فرماندهان، رهبر از زبان یکی از سرداران، متوجه حضور «او» شدند. با تأکید جویا شدند: مگر «او» اینجاست؟ گفتند: بله و زود «او» را صدا زدند تا جلو بیاید. با آرامش و سکوت و جلو آمد. سلام و دست‌بوسی کرد و احوالپرسی مختصری. بعد خیلی تند و سریع عقب رفت؛ عقب‌تر از قبل. انگار نمی‌خواست حتی به اندازه ذره‌ای دیده شود. نمی‌خواست زحمتی درست کند. نمی‌خواست به قدر پر کاهی هم بار باشد. را هم صف آخر خواند. دور و مخفیانه... انگار عادت کرده که حتی سر و صدای کوچک و ریزی هم نداشته باشد. نماز تمام شد و «او» باز هم دور و غریب و تنها.. حالا را بلند کردند برای تا بیرون . «او» با چشم‌هایش یار و همرزم دیرینه‌اش را بدرقه... می‌کرد، گویا با همان چشم‌ها داشت با او حرف می‌زد و قرار و مدار می‌گذاشت، شاید هم قرار و مدارهای قبلی را یادآوری می‌کرد.. 🔻در همین بین ، اهل دلی که در جمع بود به چند جوان و نوجوان اطرافش توصیه کرد: "بروید و خوب و سیر تماشایش کنید؛ شاید دیگر «او» را نبینید" به آن بنده‌ی خدا عرض ادب کردم و گفتم: "از «او» چه دیدید که چنین توصیه‌ای داشتید؟" 💠 گفت: "او مجسمه اخلاص است. به اندازه ذره‌ای اجازه بروز و ظهور نفس نمی‌دهد. کامل رامش کرده. با این همه کتوم و بی ادعاست!" بعد ادامه داد: "اما طولی نمی کشد... این اجرش فقط یک چیز است". سه ماه بعد، دوشنبه بیست و یک ، فروردین ۱۴۰۳ بود که خبر بهشتی‌شدن «او» آمد. باز مسجل شد که بهشت را به بها بدهند؛ نه به بهانه! «او»، ، فرمانده و سردار بزرگ و بلند بالا اما بی‌ادعای سپاه سرافراز اسلام و ایران بود..💔 شادی روح مطهرشون صلوات 🌷