شهدای مدافع امنیت و حرم
یک روز ظهر که زیراندازش را در مغازه پهن کرده بود تا نماز بخواند پیرمردی خوشرو وارد شد. صبر کرد تا نم
محمد سال ۵۲ و در حالی که ۱۷ ساله بود ازدواج کرد. در دوران سربازی یک دوره حدوداً ۶ ماهه را هم در زندان گذراند. رفت و آمد در محلههای مذهبی، حضور مداوم در مسجد و البته آشنایی با مهدی عراقی – از مبارزان مشهور انقلاب– او را به خط مبارزه و سیاست کشانده بود. این زندان هم برای این نصیب او شد که میخواست قاچاقی از مرز عراق بگذرد و در نجف به دیدار امام خمینی برود، در حالی که سرباز فراری بود و بعد از چند ماه خدمت نمیخواست به پادگان برگردد. بعد از آن مجبور شد ۲ سال خدمتش را تمام کند و بعد سراغ کارهایش برود. کارهایی که در پوشش
تشکدوزی آن را انجام میداد. اعلامیههای و نوارهای امام خمینی در قالب تشک و بالشتهای این مغازه به جاهای مختلف فرستاده میشد.
شهدای مدافع امنیت و حرم
محمد سال ۵۲ و در حالی که ۱۷ ساله بود ازدواج کرد. در دوران سربازی یک دوره حدوداً ۶ ماهه را هم در زندا
فاطمه بیغم، همسر شهید بروجردی در این باره میگوید: «توزیع و تکثیر اعلامیه و نوارها در خانه پدرم انجام میشد. زیرزمین خانهمان پر بود از اسلحه که مادرم پنهان میکرد. کسی از خانواده من مخالف کارهای محمد نبود و حتی یاریاش هم میکردند. مدتی برای آموزش نظامی به سوریه رفت. آن زمان باردار بودم. 2 روز بعد از اینکه به ایران برگشت پسرم حسین به دنیا آمد؛ سال 56بود.»
ادامه مطلب را بخوانید 👇👇👇👇
https://B2n.ir/yg7776
🔴 هرکس عصر روز #جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخواند خداوند به او هزار نسیم از رحمتش را عنایت میفرماید که خیر دنیا و آخرت است.
📚 امالی شیخ صدوق ص ۶۰۶
#الل_هم_عجل_لولیڪ_الفرج
یکیمیگفت:
منچونتونمازمتوجهندارم
نمازمقبولنمیشه...
پسخوندنشچهفایدهداره؟
چشماتوبازکنیهلحظه'!
رفیقاینحرفخودِاونشیطانلامذهبه
آیتاللهمجتھدیتهرانی
میفرمایند:نمازتوهلیکوپتریبخون
(بدونحضورقلب)
ولیاولوقتبخون...
ببینچهتاثیریدارهتوزندگیت
کمکمخودِخودِخدایکاریباهاتمیکنهکه
نمازتمیشهپر،ازوجودخدا
پسبھانهومَھانهروبزارکنار.
من از کودکی آموختم ؛
میان ِتمام عشقهای دنیا ، عشق به حسین چیز دیگریست .
#امام_حسین
زیاد سراغتو میگیرم...
از کربلا..
از بین الحرمینت..
از پخش زنده ها...
ولی ارباب یه چیزی!..
سراغ منم میگیری؟..(:
سراغه دلتنگیامو...
گریه کردنامو...
#انتظار_محرم
✍🏻 دلنوشتهای از مادر شهید آرمان علیوردی به مناسبت اولین سالگرد شهید جمهور
آقای رئیسی میخواهم کمی با شما حرف بزنم؛ سیّد ابراهیم تو همان روز که در مناظرههای انتخابات توهین شنیدی و سکوت کردی، شهید شدی... وقتی دولت را با خزانه خالی تحویل گرفتی و نگذاشتی آب توی دل ملت تکان بخورد، شهید شدی... وقتی در سازمان ملل، قرآن خدا را دست گرفتی و از مظلومین دنیا گفتی، فهمیدیم تو زمینی نیستی و شهید میشوی... وقتی پشت میز ریاست جمهوری آرام و قرار نداشتی و هر روز سر از کارخانه و خیابانِ استانی در میآوردی، فهمیدیم تا آمدهای امیرکبیر دیگری باشی برای ایران... فهمیدیم تو شهیدانه زندگی میکنی و شهیدانه خواهی رفت و امّا روزی که برای آخرین بار شما را زیارت کردم آن روز را یادتان هست؟ ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر آمده بودی تا از نزدیک به دختران خودتان تبریک بگویید... وقتی نزدیک شما شدم به من گفتید: آرمان جاودانه شد، دعا کنید من هم جاودانه شوم. نمیدانم چرا آن روز از حرفتان بغضم گرفت، اصلاً باور نمیکنم آنقدر زود به آرزویتان که شهادت بود رسیدید، خوشا به سعادتتان... حالا دست شما بازتر شده و میدانم کنار امام رضا(ع) هستید و هوای کشور امام رضا را خواهید داشت، سفرت بخیر سیّد...
🇮🇷 هدیه به ارواح مطهر شهدای خدمت صلوات
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
شرایطش را خلاصه روی کاغذ نوشته بود
و پایینش را امضا کرده بود.
تمام جلسه خصوصی صحبت ما درباره ازدواج
ختم شد به همان کاغذ، مختصر و مفید.
بعد از باسمه تعالی، ده تا از نظراتش را نوشته
بود، بعضی هایش اینطور بودند:
داشتن ایمان به خدا و خداجویی،
مقلد امام بودن و پیروی از رساله ایشان،
شغل من پاسدار است، مشکلات آینده جنگ،
مکان زندگی و انگیزه ازدواج، رسیدن به کمال!
عبارت ها کوتاه بود،
اما هر کدام یک دنیا حرف داشت برای گفتن!
همسر#شهیدسیدعلیحسینی