eitaa logo
شهدای مدافع امنیت و حرم
1.8هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
10.2هزار ویدیو
74 فایل
سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه اگه خدا عاشقت بشه خوب تورو خریداری میکنه 💚🌱 #شهید_محسن_حججی️ فقط جهت تبادلات و همسایگی و ادمین شدن به پیوی بنده: 👇🏻 @LabikorHussein313 ✅کپی آزاده و با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان حلال می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱یاران شتاب کنید... گویند قافله ای در راه است که گنهکاران را د رآن راهی نیست، آری... گنهکاران را راهی نیست، ولی پشیمانان را می را می پذیرند. 🥀
گاهـے‌از‌خیـالِ‌من‌گذر‌میکنـے... بعد‌اشڪ‌میشوۍ.. - چقدر‌خوبـھ‌ڪ‌عطرِحضورت‌ همیشـھ‌بامنـھ‌رفیقِ‌روزای‌تنھایـے :)💓
شهدای مدافع امنیت و حرم
گاهـے‌از‌خیـالِ‌من‌گذر‌میکنـے... بعد‌اشڪ‌میشوۍ.. - چقدر‌خوبـھ‌ڪ‌عطرِحضورت‌ همیشـھ‌بامنـھ‌رفیقِ‌روزای
خدایا‌همیشه‌خواستم‌به‌چیزهایی‌که‌از‌ آنها‌آگاه‌هستم‌عمل‌کنم،ولی‌در‌این‌دنیای‌ فانی‌‌به‌قدری‌غرق‌گناه‌و‌آلودگی‌بودم‌.. که‌نمیدانم‌لیاقت‌قرب‌تو‌رادارم‌یا‌نه؟🖐🏼
شهادت‌زَحمت‌داره‌ ؛ زحمت! .. شهادت‌درد‌‌داره‌دردِ‌بُریده‌شدن‌ از‌همه‌ی‌ِ‌تعلقات‌دُنیا‌؛ دل‌میخواد؛‌دلی‌که‌کَنده‌بشه‌از‌دنیا🙂! 🕊•
نعمت فقط برف و باران نیست گاهی خدا رفیقی نازل می کند زلال‌ تر از باران… و گاهی دلگرمی یک دوست آسمانی آنقدر معجزه می کند که انگار خدا در زمین کنار توست!
کسی نمی‌توانست از کار جوانی سر درآورد که سرش همیشه توی کار خودش بوده پسری که سالیان سال بسیجی بودنش را آن هم بسیجی فعال بودنش را حتی دوست و فامیل متوجه نشده بود! پسری که خیلی از دوستانش بعد از شهادتش متوجه سوریه رفتنش شده‌اند این پسر اهل تظاهر نبود متواضع بود و می‌گفت من برای دل خودم و اعتقادِ خودم به بسیج رفته‌ام و حالا هم برای وظیفه‌ای که رویِ شانه‌ام سنگینی می ‌کند راهیِ سوریه می‌شوم!
حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه به یک نفربر برخوردیم که در آتش می‌سوخت فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می‌سوزد من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده‌ خدا با بقیه همراه شدیم گونی سنگرها را برمی‌داشتیم و از همان دو سه متری می‌پاشیدیم روی آتش جالب این بود که ‏آن عزیزِ گرفتار شده با این که داشت می‌سوخت اصلاً ضجه و ناله نمی‌زد و همین موضوع پدر همه‌ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می‌زد: خدایا...الان پاهام داره می‌سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی خدایا! الان سینه‌ام داره می‌سوزه این سوزش به سوزش سینه‌ی حضرت زهرا(س) نمی‌رسه... خدایا! الان دست‌هام سوخت می خوام تو اون دنیا دست‌هام رو طرف تو دراز کنم...نمی‌خوام دست‌هام گناهکار باشه! خدایا! صورتم داره می‌سوزه! این سوزش برای امام زمانه برای ولایته اولین بار حضرت زهرا(س)اینطوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید،گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم دیگه نمی‌تونم دارم تموم می‌کنم خدایا! خودت شاهد باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم آن لحظه که جمجمه‌اش ترکید من دوست داشتم خاک گونی‌ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت حال حسین آقا از همه بدتر بود دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می‌کرد و می‌گفت: ما جواب اینا را چه جوری بدیم ما فرمانده ایناییم؟اینا کجا و ما کجا؟اون دنیا خدا ما رو نگه نمی‌داره بگه جواب اینا رو چی می‌دی؟زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم تمام مسیر پشت موتور سرش را گذاشت روی شانه‌ من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیس شد
راستی...! است. "حسرت شما را خوردن"، روزه را ، باطل نمی کند....!
انسی داشت با حضرت زهرا(س) در شادترین لحظاتش با شنیدن نام حضرت زهرا(س) بارانی میشد وارد اتاق شدم روضه‌یِ یک نفره راه انداخته بود گفتم: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: برایِ مظلومیت حضرت زهرا(س)...شما هم وقتی شهید شدم بیایید سرِ مزارم روضه‌یِ حضرت زهرا بخوانید راوی: خواهر شهید
4.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴وقتی حاج حسین یکتا حاج قاسم را در فرودگاه می بیند. ▪️ این خاطره جذاب حاج حسین را ببینید. ‌‌🌱
🙃🍃 در سال‌هاے اول زندگے یک روز مشغول اتو کردن لباس‌هایش بودم در همین حال از راه رسید و از من گله کرد و گفت: شما خانم خانه هستید و وظیفه‌اے در قبال کارهاے شخصے من ندارید شما همین که به بچه‌ها رسیدگے مےکنید کافےست تا آنجایے که به یاد دارم حتے لباس‌هایش را خودش مےشست و بعد از خشک شدن اتو مےزد و هیچ توقعے از بنده نداشت... همسر