🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_475
[[و قال عليهالسلام ]]
لِزِيَادِ ابْنِ أَبِيهِ وَ قَدِ اسْتَخْلَفَهُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَلَى فَارِسَ وَ أَعْمَالِهَا فِى كَلامٍ طَوِيلٍ كَانَ بَيْنَهُمَا نَهَاهُ فِيهِ عَنْ تَقَدُّمِ الْخَرَاجِ:
اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ، وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَيْفَ، فَإِنَّ الْعَسْفَ يَعُودُ بِالْجَلاَءِ، وَ الْحَيْفَ يَدْعُو إِلَى السَّيْفِ.
امام عليه السلام اين سخن را به زياد بن ابيه هنگامى كه او را جانشين عبداللّه بن عباس در منطقۀ فارس كرد در ضمن يك سخن طولانى فرمود و او را از گرفتن خراج و ماليات قبل از زمان بهدست آمدن محصول نهى فرمود.
عدالت را پيشهكن واز خشونت وسختگيرى وستمگرى بپرهيز زيرا سختگيرىسبب فرارمردم از منطقه مىشود وظلموستم، مردم را بهشورش مسلحانه دعوت مىكند
شرح و تفسير
هرگز مردم را تحت فشار قرار مده
از سخن بعضى از شارحان نهج البلاغه استفاده مىشود كه واليانى كه از طرف خلفا به منطقۀ فارس مىرفتند گاه اصرار داشتند كه خراج را قبل از موعد يعنى قبل از بهدست آمدن محصول كشاورزى و باغدارى از مردم بگيرند و علت آن اين بود كه توجه نداشتند كه براى گرفتن خراج بايد سال شمسى را در نظر گرفت زيرا فرا رسيدن زمان محصول، مطابق سال شمسى است نه سال قمرى.
اما آنها سال قمرى را معيار قرار مىدادند و مردم را در فشار شديد گرفتار مىساختند به گونهاى كه مردم مجبور بودند محصولات خود را به صورت پيشفروش به قيمت نازلى بفروشند و مال الخراج را بپردازند و همين، سبب نارضايى شديد مردم مىشد.
به همين دليل هنگامى كه امام عليه السلام مىخواست زياد بن ابيه را بهجاى عبد اللّه بن عباس به فارس و مناطق اطراف آن بفرستد توصيۀ مفصلى به او فرمود و او را از مقدم داشتن خراج بر زمان بهدست آمدن محصول نهى كرد و فرمود:«عدالت را پيشه كن و از خشونت و سختگيرى و ستمگرى بپرهيز زيرا سختگيرى سبب فرار مردم از منطقه مىشود و ظلم و ستم، مردم را به شورش مسلحانه دعوت مىكند»؛ (لِزِيَادِ ابْنِ أَبِيهِ وَ قَدِ اسْتَخْلَفَهُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ عَلَى فَارِسَ وَ أَعْمَالِهَا فِى كَلامٍ طَوِيلٍ كَانَ بَيْنَهُمَا نَهَاهُ فِيهِ عَنْ تَقَدُّمِ الْخَرَاجِ: اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ، وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَيْفَ، فَإِنَّ الْعَسْفَ يَعُودُ بِالْجَلاَءِ، وَ الْحَيْفَ يَدْعُو إِلَى السَّيْفِ).
امام عليه السلام در اين بخش از كلام خود نخست به زياد دستور عدالت مىدهد سپس آثار شوم تخلف آن را بيان مىفرمايد. نخست بر عدالت تأكيد مىورزد عدالتى كه زمين و آسمان بهسبب آن برپاست، عدالتى كه مايۀ آرامش و آسايش و نظم امور است و آنگاه از خشونت و سختگيرى و ظلم و تعدى (در گرفتن خراج و يا غير آن) كه نقطۀ مقابل عدالت است نهى مىكند و مىفرمايد: ترك عدالت سبب مىشود كه مردم مزارع و باغهاى خود را رها كنند و از آن منطقه بهجاى ديگرى بروند و در نتيجه منطقه به ويرانهاى تبديل گردد و سخت گيرى گاه سبب مىشود كه بمانند و بر حاكم و والى بشورند و دست به اسلحه ببرند كه آن هم سبب ويرانى كشور اسلام مىشود.
نكتهها
١. چرا امام عليه السلام زياد را به اين منصب گماشت؟
همان گونه كه در ذيل نامۀ ٤٤ نيز گفتهايم زياد در آغاز از ياران على عليه السلام بود و در جنگهاى آن حضرت با معاويه شركت كرد و حتى قبل از صلح امام حسن عليه السلام با معاويه با آن حضرت بود ولى چيزى نگذشت كه معاويه او را فريب داد و بهسوى خود برد و سرانجام به يكى از مدافعان سرسخت بنىاميه مبدل شد.
بنابراين در زندگى او دو دوران مشخص وجود دارد: دوران اول، دوران سلامت فكر و ايمان به مقام ولايت على عليه السلام و افتخارِ در خدمت بنىهاشم و اهلبيت عليهم السلام بودن است.
در همين دوران معاويه بارها براى او نامه نوشت يا پيكى فرستاد تا او را بهسوى خود بَرَد ولى موفق نشد. دوران دوم: مدتى بعد از صلح امام حسن عليه السلام در حالى كه او همچنان والى فارس بود و اجازه نمىداد آن منطقه در سيطرۀ معاويه قرار گيرد، تا اينكه معاويه او را فريب داد و گفت: تو فرزند آن مرد چوپان نيستى، تو فرزند پدر من، ابوسفيانى بنابراين به تو زياد بن ابىسفيان مىگويم و هرچه بخواهى نزد من براى تو وجود دارد. زياد، گرفتار هواى نفس شد و فرزندى ابوسفيان و برادرى معاويه و رسيدن بهقدرتهاى عظيم اجتماعى را بر اعتقاد باطنى خود به امير مؤمنان على عليه السلام ترجيح داد و به معاويه پيوست و به صورت عنصرى خطرناك براى اهل بيت عليهم السلام درآمد و مىدانيم كه فرزندش عبيداللّه بن زياد در ماجراى شهادت شهيدان كربلا چه نقش خطرناكى داشت.
اگر مىبينيم امام عليه السلام در اينجا او را جانشين ابن عباس در حكومت فارس و اطراف و نواحى آن مىكند مربوط به دوران نخست زندگى اوست.
او مردى بسيار هوشيار و شجاع و سخنور و بىباك بود و در هر دو دوران زندگىاش از اين استعداد خود بهره گرفت. دوران اول در خدمت على عليه السلام و دوران دوم در خدمت معاويه و در واقع در خدمت هواى نفس و شيطان. ١
٢. چرا زياد را زياد بن ابيه مىگفتند؟
بعضى معتقدند كه مجهول بودن پدرش سبب اين تعبير شد و بعضى مىگويند كه چون پدرش برده و چوپانى بود كه هيچ موقعيت اجتماعىاى نداشت مايل نبود او را به نام پدرش خطاب كنند.
مادرش نيز كنيز حارث بن كلده، طبيب معروف عرب بود، كه به نام او نيز هرگز افتخار نمىكرد. گرچه معاويه سرانجام اصرار داشت كه او را فرزند نامشروع ابوسفيان بداند و برادر خويش بشمارد ولى همان گونه كه در نامۀ ٤٤ گذشت امير مؤمنان عليه السلام شديدا اين سخن را انكار مىكند و مىفرمايد:«در زمان عمر بن خطاب، ابوسفيان سخنى بدون انديشه و فكر يا بر اثر تحريك شيطان گفت (منظور اين است كه زياد را فرزند نامشروع خود خواند ولى اين سخن كاملاً بىپايه بود) سخنى كه نه با آن، نَسَب ثابت مىشود و نه استحقاق ميراث را همراه دارد»؛
(وَ قَدْ كَانَ مِنْ أَبِى سُفْيَانَ فِى زَمَنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَلْتَةٌ مِنْ حَدِيثِ النَّفْسِ وَ نَزْغَةٌ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّيْطَانِ لَا يَثْبُتُ بِهَا نَسَبٌ وَ لَا يُسْتَحَقُّ بِهَا إِرْثٌ) .
و به اين ترتيب او را فرزند مشروع پدرش دانست و از وسوسههاى معاويه كه او را برادر خود مىخواند برحذر داشت. هرچند همان گونه كه گفتيم وسوسهها بعد از دوران على عليه السلام و صلح امام حسن عليه السلام كار خود را كرد و زياد را براى هميشه گمراه و بدبخت نمود و عجب اينكه خود او نيز طبق بعضى از روايات به اين گمراهى اعتراف كرد و دربارۀ گذشتۀ خود تأسف خورد ولى چه سود؟ چنان در دام معاويه و هواى نفس بود كه راهى براى بازگشت پيدا نمىكرد. ١
٣. عدالت و سختگيرى و خشونت
واژۀ عدالت از چيزهايى است كه همه عاشق آناند و نخستين شرط نظام جامعۀ اسلامى شمرده مىشود ولى كمتر كسى از حكمرانان و زمامداران تاريخ توانستهاند آن را اجرا كنند جز انبيا و اوصيا كه همواره در خط عدالت اجتماعى گام برمىداشتند هرچند هميشه با موانعى روبرو بودند.
با اينكه همه، آثار شوم ظلم و بىعدالتى را مىدانند ولى از آنجا كه رسيدن به جاه و مقام و شهوات و ثروتها از طريق عدالت كمتر ميسر مىشود رو به ظلم و جور آورده و مطامع خود را گاهى با صراحت و گاهى حتى به نام عدالت پيگيرى مىكنند.
نكتهاى كه امام عليه السلام دربارۀ نتيجۀ ترك عدالت بيان كرده بسيار قابل توجه است.
مىفرمايد: عسف (سختگيرى و خشونت) سبب كوچ كردن مردم از منطقه و ويران شدن آبادىهاست و حيف (ظلم و بىعدالتى) سبب شورش مردم و قيامهاى مسلحانه است. گرچه اين دو واژه قريب الافق هستند ولى تفاوت روشنى دارند كه به آن اشاره شد.
بعضى از ارباب لغت (مانند راغب در مفردات) كه اصرار به ريشهيابى لغات دارند مىگويند: اصل حيف به معناى انحراف در حكم و تمايل به يكى از دو جانب افراط و تفريط است كه مصداق ظلم و بىعدالتى است.
و ابن منظور در لسان العرب در تفسير واژۀ عسف چنين مىگويد:
«والعَسْف فى الأَصل: أَن يأْخذَ المُسافرُ على غيرِ
طريقٍ و لا جادّةٍ و لا عَلَمٍ فنُقِل إلى الظُّلم و الجَوْر؛ عسف در اصل اين است كه مسافر بدون در نظر گرفتن راه و جادۀ روشن و نشانهها در مسير خود اقدام به سفر كند (كه مايۀ گمراهى و بدبختى او خواهد شد) سپس اين واژه در معناى ظلم و جور استعمال شده است».
بعضى نيز اشاره به يكى ديگر از مصاديق آن كردهاند و آن، تمايل به فرد يا گروهى و تبعيض در مورد آنهاست و آن نيز از مصاديق ظلم است.
تاريخ زندگى بشر در ادوار مختلف شاهد بسيار خوبى بر گفتۀ امام عليه السلام است.
بسيارى از انقلابها ازجمله انقلاب كمونيستى در شرق اروپا و شرق آسيا از ظلم حاكمان جور برخاست؛ هنگامى كه تودههاى مردم كارد به استخوانشان رسيد دست به اسلحه بردند و خروشيدند و حكومت را ريشهكن ساختند.
در بسيارى از كشورها هنگامى كه جور سلاطين و زمامداران از حد گذشت مردم زمينها را رها كرده و به نقطههاى امن كوچ كردند؛ كارى كه نتيجهاش ويرانى آن منطقه بود.
اين سخن را با حديثى از امام صادق عليه السلام پايان مىدهيم كه بعد از توصيههاى متعدد به رعايت اعتدال در دعوت مردم بهسوى اسلام و عبادات مىفرمايد:
«أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ إِمَارَةَ بَنِى أُمَيَّةَ كَانَتْ بِالسَّيْفِ وَ الْعَسْفِ وَ الْجَوْرِ وَ أَنَّ إِمَامَتَنَا بِالرِّفْقِ وَ التَّأَلُّفِ وَ الْوَقَارِ وَ التَّقِيَّةِ وَ حُسْنِ الْخُلْطَةِ وَ الْوَرَعِ وَ الْاجْتِهَادِ فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِى دِينِكُمْ وَ فِيمَا أَنْتُمْ فِيهِ؛ آيا نمىدانى كه حكومت بنىاميه با شمشير و سختگيرى و ظلم و ستم بود و امامت ما با مدارا و تأليف قلوب و وقار تقيه و خوشرفتارى و ورع و جهد و تلاش است. بنابراين مردم را به دين خود و آنچه به آن اعتقاد داريد از اين طريق دعوت كنيد».
🔻شهید قاسم سلیمانی می گوید:
در عملیات کربلای۴، وقتی به صورت بچهها نگاه میکردم، احساس میکردم سورههای قرآن مقابلم هستند...
🔹 دی ماه سالروز عملیات کربلای۴ و پر پر شدن غواصان دست بسته ایران است.
#سردار_دلها
#سردار_سلیمانی
#حاج_قاسم
#شهید_سلیمانی
#مکتب_حاج_قاسم
#مظهر_شجاعت
#مرد_میدان #براي_سرباز
#hero
💠🌸🍃🌺🍃🌸💠
💠اگر اعلم علما هم باشید و زمانتان را نشناسید و ندانید ترفندهای استکبار و نیز مشکلات جامعه چیست، نمی توانید برای جامعهی اسلامیتان مفید واقع شوید. ۶۸/۰۴/۲۰
☀️#امام_خامنهای
—————————
سوگند:
با سلام و احترام
👈آغاز عملیات جریان سازی تغییر پروفایل از امروز تا سالگرد شهید حاج قاسم سلیمانی در سطح کاربران واتساپ، سروش،ایتا،تلگرام،روبیکا و سایر پلتفرم های فضای مجازی از جمله اینستاگرام و توییتر با استفاده از تصاویر *حاج قاسم*
🔰لطفا شما هم در حمایت از این پویش پروفایل خود را به این عکس شهید مزین نمایید.
خواهش پخش گسترده داشته باشید🙏🙏🙏
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
#قهرمان
#قهرمان_محبوب
#HERO
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدمگاه شهیدان است این شهر
شهدای تازه تفصح شده ی ۸ سال دفاع مقدس
۷ لغایت ۱۶ دیماه سراسر استان اصفهان
در اصفهان ۱۶ دی ماه مصادف با شهادت حضرت زهرا س
ساعت ۹ صبح از بزرگمهر به سمت گلستان شهدا
و سه شنبه ۱۴ دی ماه در شهرستان هرند
از میدان شهید مرتضی امینی به سمت شهدای گمنام و مقصد حسنیه
منتظر حضور گرم و قدوم شما عزیزانهستیم
@shahidanharand
💠 فراخوان ثبت نام در بیست و هشتمین دوره مسابقات سراسری قرآن و عترت بسیج اعلام شد
🔹مهلت ثبت نام: ۲۰ دیماه
ارسال عدد ۱ به سامانه ۶۶۰۰۰۵
@amir_noor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ الحمدلله که مادرمی
*به زبان انگلیسی*
☝️☝️☝️
کاسبی میلیاردی از #واکسن_ستیزی
عجبا‼️
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــ
📩✉📩✉📩✉📩😍😍😍😍😍
براى امير المومنين علی عليه السلام نامه اى از معاويه رسيد
حضرت مهر نامه را شكست و قرائت كرد : " از طرف امير المومنين و خليفة المسلمين ، معاويه بن ابى سفيان براى على :
اى على !
در جنگ جمل هر چه خواستى با ام المومنين : عايشه و اصحاب رسول خدا : طلحه و زبير كردى اكنون مهياى جنگ باش "
حضرت جواب نامه را اينگونه نوشت:
از طرف عبدالله
تو به رياست مى نازى و من به بندگى خداوند.
من
آماده جنگ هستم به همان نشان كه " انا قاتل جدك و عمك و خالك : من همان قاتل پدربزرگ و عمو و دايى تو هستم "
سپس نامه را مهر و امضاء فرمود و از شاگردانش كه در محضرش بودند ، پرسيد : كيست كه اين نامه را به شام ببرد ؟
كسى جواب نداد
دوباره حضرت سوالش را تكرار فرمود و اين بار طِرِمّاح از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد : على جان! من حاضرم. حضرت ضمن اينكه او را از متن تند نامه آگاه كرد ، فرمود :
طِرِمّاح !
به شام كه رفتى مواظب آبروى على باش طرماح گفت : سمعاً و طاعةً آنگاه نامه را گرفت و بسوى شام حركت كرد
معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن يكى از شاگردان على را به او رساند
معاويه فورا دستور داد كه بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن طرماح را تحت تاثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد دستور انجام شد
طِرِمّاح وقتى وارد شد و آن فرشهاى رنگين و بساط مفصل را ديد ، بى اعتناء با همان كفشهاى خاك آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت ، خود را به معاويه رساند و همانطور كه او بر مسندش لميده بود ، طرماح نيز لم داد و پاهايش را دراز كرد
اطرافيان معاويه به طرماح اعتراض كردند كه " پاهايت را جمع كن " اما او گفت : تا آن مردك ( معاويه ) پاهايش را جمع نكند ، من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد
عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت : اين مردى بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسه ات را كمى شل كنى تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند
معاويه ضمن اينكه دستور داد تا سى هزار درهم پيش طرماح بگذارند ، از او پرسيد : از نزد كه به خدمت كه آمده اى ؟
طرماح گفت : از طرف خليفه برحق ، اسدالله ، عين الله ، اذن الله ، وجه الله ، امير المومنين على بن ابيطالب نامه اى دارم براى امير زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن ، معاوية بن ابى سفيان
معاويه ناراحت از اينكه سى هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين شاگرد على عليه السلام را ساكت كند ، گفت : نامه را بده ببينم
، طرماح گفت : روى پاهايت مى ايستى ، دو دستت را دراز ميكنى تا من نامه على عليه السلام را ببوسم و به تو بدهم
معاويه گفت : نامه را به عمرو عاص بده
طرماح گفت : اميرى كه ظالم است ، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى چون او نميدهم
معاويه گفت : نامه را به يزيد بده
طرماح گفت : ما دل خوشى از شيطان نداريم چه رسد به بچه اش
معاويه پرسيد : پس چه كنيم ؟
طرماح گفت : همانكه گفتم
بالاخره معاويه نامه را گرفت و خواند بعد هم با ناراحتى تمام كاتبانش را احضار كرد تا جواب نامه را اينگونه بنويسد " على ! عده لشكريان من به عدد ستارگان آسمان است مهياى نبرد باش "
طرماح برخاست و گفت : من خودم جواب نامه ات را مى دهم:
على عليه السلام خود به تنهايى خورشيديست كه ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت سپس خواست برود كه
معاويه گفت " طرماح ! سى هزار درهمت را بردار و سپس برو "
اما طرماح بى اعتناء به حرف معاويه و بدون خداحافظى راه كوفه را در پيش گرفت
معاويه رو به عمرو عاص كرد و گفت : حاضرم تمام ثروتم را بدهم تا يكى از شما به اندازه يكساعتى كه اين مرد از على طرفدارى كرد ، از من طرفدارى كند
عمرو عاص گفت : بخدا اگر على به شام بيايد ، من كه عمرو عاصم نمازم را پشت سر او ميخوانم اما غذايم را سر سفره تو ميخورم
( الأختصاص ص ١٣٨)
🌷 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ
#حاج_قاسم
#فاطمه_الزهرا_س
روزمان را با #قرآن آغاز کنیم
✅فتنه در قرآن(۳)
🌹🌿بصیرت یعنی ضمن دشمن شناسی در دوست شناسی نیز نمره قابل قبول بگیری
👈«وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصير» (سوره فاطر، آیه 19)
«(هرگز) كور و بينا يكسان نيستند.»
1⃣- بصیرت؛ یعنی اینکه بدانی ممکن است همسرِ پیامبر، در برابرِ راهِ پیامبر ایستاده باشد؛
2⃣- بصیرت؛ یعنی اینکه نگاهت به "شخصیت" ها نباشد؛ بلکه همواره به "شاخص"ها چشم بدوزی؛
3⃣- بصیرت؛ یعنی اینکه بدانی حتی مسجد، می تواند "مسجد ضِرار" باشد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن را خراب کند و به زباله دانیِ شهر تبدیل نماید؛
4⃣- بصیرت؛ یعنی اینکه قرآنِ روی نیزه تو را از قرآنِ ناطق، منحرف نکند؛
5⃣- بصیرت؛ یعنی اینکه بتوانی شترِ همسرِ رسول خدا را "پی"کنی و همزمان، حرمت حریم رسول الله(صلی الله علیه و آله) را نگه داری؛
6⃣ بصیرت؛ یعنی اینکه بدانی جانباز صفین می تواند قاتل حسین(علیه السلام)در کربلا باشد؛
7⃣ بصیرت؛ یعنی اینکه بدانی در جنگ با فتنه نمی توانی آغازگر باشی اما تا ضربه نهایی، نباید از پا بنشینی؛
8⃣- بصیرت؛ یعنی اینکه" مالک اشتر"ها را به تندروی و "ابوموسی اشعری" ها را به اعتدال، نشناسی؛
9⃣- بصیرت; یعنی اینکه بدانی "معاویه"ها، به سست عنصرهای سپاهِ امیرالمومنین(علیه السلام) " دل بسته اند؛
0⃣1⃣- بصیرت یعنی ضمن دشمن شناسی در دوست شناسی نیز نمره قابل قبول بگیری
✍#رجبعلی_بازیاد
#حاج_قاسم
#فاطمه_الزهرا_س