#دلتنگ_نامه
🔹آقا! میشود دلم را تنگِ خودت کنی؟
دوست دارم همۀ روزهای هفته را
به انتظار جمعه بنشینم
اما نه برای تعطیلیاش
برای این که جمعه به نام تو گره خورده.
دوست دارم وقتی جمعه میرود
قلبم را از پشت میلههای زندان سینهام
بیرون بیاورم و در مقابلم بگذارم
و دست و پا زدن محتضرانهاش را ببینم.
آقا! میشود دلم را تنگِ خودت کنی؟
کاش دلم آن قدر تنگ تو میشد
که تا نامت را میشنیدم
آسمان چشمم ابری میشد و میبارید.
میبارید و میبارید
تا مرا در دریای اشک غرق میکرد.
چه مردن شیرینی!
نام این مرگ را خودکشی هم اگر بگذارند
با شهادت رقابت میکند
آقا! میشود دلم را تنگِ خودت کنی؟
#بهانه_بودن
🔹حجت الاسلام محسن عباسی ولدی
#دلتنگ_نامه
عارف جان سلام!
پیش عمه سادات خوش میگذرد؟
سلام ماراهم به بی بی جانمان برسان❤️
راستی دراسمان ها برایت جشن گرفتند
آن جاهم شلوغ بود؟همه فرشته هابه ضیافت عشق آمده بودند؟
اینجا که خودت خیل جمعیت را دیدی... عده زیادی کف زمین نشسته بودند درراهرو حتی دیگر جا برای ایستادن هم نبود
پیر و جوان همه و همه به عشق تو آمده بودند تا کمی از دلاوری ها و رشادت های تو بشنوند❤️
امروزجای جای دانشگاهمان با عکس ویاد تو مزین شده بود❤️
🌷عارفم امروزمادر را دیدی؟
صبر زینبی اش را ❤️
شکوه دل مرتضایی اش❤️
آن جلوه های حیدری اش ❤️
و تقدس کرب و بلایی اش را تماشا کردی؟
عزیز دلم نگران نباش جایت بر دست هاو صورت وچادر زهراییش بوسه ها زدیم...
عارفم داداشی آن موقع که درکلاس درسی نمادین به یادت همکلاسی هایت همه دور هم جمع شده بودن و استادت از دلاوری ها وافتخاراتت با غرور برایمان میگفت و دلمان را بایادت زنده میکرد
ان لحظه اخرکه مادربه زانو نشست و سر بر عکس روی صندلی خالی ات گذاشت و ازشوق گریه کرد توهم گریه کردی؟
خودت که دیدی فرشته ها چه طور سرشان را از عظمت این بانو پایین انداخته بودند ...
عارفم مادرت گفت که خیلی مهربان بودی ؛
این مهربانی را که دیگر خودمان هرلحظه و هرثانیه داریم میبینیم❤️
🌷مادر میگفت نگاهت که میکرد محو جلال وهیبت عباس گونه ات میشد
عباسی که که صلابتش، پشت غرور دشمن را به خاک می مالید
( ما جوانان بنی فاطمی اربابیم ... )
بانگ لبیک یا زینبت به گوشم شنیده میشود
یقینا جسمت دیگر طاقت روح بزرگت را نداشت همچون پرنده ای سبکبال که تاب ایستادن وماندن ندارد
وگرنه مگر شیر میتواند بخوابد؟!
کاش برگردی...کاش میشد فقط یک بار دیگر مادر سیرعلی اکبر لیلایش را نگاه کند...
بعداز آن چه زیبا گفته که با دستانم خود روانه اش خواهم کرد به نوکری حضرت زینب ...
چرا که او خود ازهمان ابتدا فرزندانش را نذر بی بی جان زینب(س) کرده بود❤️
🌹عارف داداش خواهرت را دیدی؟!
میدانم که عاشقانه دوستش داری من میدانم که چه قدر دلت برای خواهرانه هایش تنگ شده ❤️
بین خودمان بماند آن روز که مادرت به ماگفت نرگس مامان عارف بود من خودم بغض وچشمان خیسش را دیدم که خبر از دل زینبیش میداد...
عزیزم خیالت تخت باشد جای تو دراغوشش گرفتیم و گل نرگست را بوییدیم...
به راستی که بوی بهشت می داد❤️
خودم میدانم حتما الان داری با لبخند میگویی ما یک روح دردوجان بودیم ❤️
درست است اینجا همه هوای خواهرفرشته ات را داشتند
ولی باور کن اوفقط هوای تورا به سر دارد و داداش عارف شهیدش را میخواهد😔❤️
🌸راستی تا یادم نرفته ازت سوالی دارم مادرت میگفت هیچ وقت دعای عهدت ترک نمیشد
میخواهم بدانم اخرین بار با مهدی فاطمه چه عهدو پیمانی بسته بودی که اینگونه شما را خرید....
یادت هست این دفعه اخری از مادرخواسته بودی که فقط برای ظهور آقا دعا کند...
🌷عارفم حرف ها زیاد است میدانم که پیش عمه جان زینب خیلی کار داری
ولی عارف جان بخدادل ما خیلی برایت تنگ شده
هوای چشم ما این روزها بارانی است
نکند میخواهی عطش دیدارت ای محبوب اخر شهیدمان کند...
🌹برادر قهرمانم برای ما خیلی دعا کن
دعا کن همانطور که وصیت کردی درهمه لحظات پیرو ولایت فقیه مان باشیم و با هوای نفسمان بجنگیم....
به قول خودت انشالله بتوانیم پاسدار خوبی برای خونتان باشیم...❤️❤️❤️
صل الله علیک یا اباعبدالله...
نثار روح مطهرش 14صلوات🍃🌸