# دلنوشته ارسالی🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر شما، مادر وفا، مادر ادب و مادر عشق! ام البنین زمان❤️
دیشب که دلم برایتان پرمیزد خواستم برایتان بنویسم ولی نمیدانستم چه بگویم واقعا قلمم ازنوشتن عاجز شده بود
اخر مگر میشود این همه زیبایی رانوشت
مگر میشود از دلتنگی های مادرانه گفت
مگر میشود اندازه عشق را روی کاغذآورد
مگر میشود از حسرت دیدار آخرمادرانه گفت
مادرم عارفتان امشب چشمان مبارکش خیس خیس است
اخر اوخیلی دلش برایتان تنگ شده
چه قدر دلش برای دوستتان دارم گفتن هایش به شما تنگ شده
یادتان هست وقتی خبر شهادت پسرتان را، امیدتان را و نور چشمتان را شنیدید، گفتید: پسرم من فقط از شما یک چیز میخواهم
این که برای ظهور آقامون دعا کنی...
یادتان هست که همیشه دستان و پیشانی آسمانیتان را غرق بوسه میکرد...
به راستی که همه مهربانی و ایثاررا در دستان پرمهر شما میشوددید...
این دست های آسمانی بزرگ مردی را تربیت کردند که ابوالفضل زمانمان شد...
عباسی که درراه زینب (س)جانش را فدا کرد تا مبادا رقیه (س)دوباره گوشواره و معجر دهد...
مبادارقیه(س) بال هایش بشکندو مبادا.... 😭
می کشیدند سر موی مرا دست به دست
مو به سر داشتم اما به نظر، افتادست
عمه اصلا به رویم هیچ نیاورد و نگفت
که چرا دخترکم معجر تو افتادست
من از این روی زمین خورده ی خود فهمیدم
آسمان یاد غم مادر تو افتادست😭💔
مادرم خیالت راحت عباست دیگر پیش خانم رقیه(س) هست... ❤️
#ام_العباس
#ساقی_تشنگان
@shahiydarefkayedkhordeh
# دلنوشته ارسالی🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر شما، مادر وفا، مادر ادب و مادر عشق! ام البنین زمان❤️
دیشب که دلم برایتان پرمیزد خواستم برایتان بنویسم ولی نمیدانستم چه بگویم واقعا قلمم ازنوشتن عاجز شده بود
اخر مگر میشود این همه زیبایی رانوشت
مگر میشود از دلتنگی های مادرانه گفت
مگر میشود اندازه عشق را روی کاغذآورد
مگر میشود از حسرت دیدار آخرمادرانه گفت
مادرم عارفتان امشب چشمان مبارکش خیس خیس است
اخر اوخیلی دلش برایتان تنگ شده
چه قدر دلش برای دوستتان دارم گفتن هایش به شما تنگ شده
یادتان هست وقتی خبر شهادت پسرتان را، امیدتان را و نور چشمتان را شنیدید، گفتید: پسرم من فقط از شما یک چیز میخواهم
این که برای ظهور آقامون دعا کنی...
یادتان هست که همیشه دستان و پیشانی آسمانیتان را غرق بوسه میکرد...
به راستی که همه مهربانی و ایثاررا در دستان پرمهر شما میشوددید...
این دست های آسمانی بزرگ مردی را تربیت کردند که ابوالفضل زمانمان شد...
عباسی که درراه زینب (س)جانش را فدا کرد تا مبادا رقیه (س)دوباره گوشواره و معجر دهد...
مبادارقیه(س) بال هایش بشکندو مبادا.... 😭
می کشیدند سر موی مرا دست به دست
مو به سر داشتم اما به نظر، افتادست
عمه اصلا به رویم هیچ نیاورد و نگفت
که چرا دخترکم معجر تو افتادست
من از این روی زمین خورده ی خود فهمیدم
آسمان یاد غم مادر تو افتادست😭💔
مامان عارف خیالت راحت عباست پیش خانم رقیه(س) هست... ❤️
#ام_العباس
#ساقی_تشنگان