eitaa logo
شهیدعارف کایدخورده💕
556 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
31 فایل
کانال اصلی ایتا💜 دانشجوی روانشناسی🎓 جوان خوشتیپ دهه هفتادی فعال در عرصه هنر ❤️ فعال و قهرمان در زمینه های ورزشی🥇 با حضورمادربزرگوارشهید💫 خادم کانال : @Partizan313s #شهیدِ_رضوی❤️ تاریخ تولد: ١٣٧١/۵/٢۴ تاریخ شهادت: ١٣٩۶/٨/٢٧ محل شهادت : سوریه _البوکمال
مشاهده در ایتا
دانلود
! .🌹🌹🌹 نه پرِ پرواز فرشته هاست ڪه با آن آسمانے شوے، و نه جاروے هرے پاتر ڪه با آن احساس سبڪے و پرواز ڪنے! رمز آلود و قصه دار و پر هیجان هم نیست! ڪه منتظر باشے وقتے پوشیدے انقلاب و اتفاق خطیرے در تو رخ دهد! تازه دست و پاگیر هم هست! گاهے گرما و سر خوردن و جمع ڪردن هم دارد! . ، ڪاریست ڪه امروز از دست تو بر مےآید تا شمارِ بے حجابان یڪے ڪمتر شود ، و شمار با حجابان یڪے بیشتر.. سیاهے لشگرٍ فاطمه است.. ڪه مشڪے اش بیشتر مےآید.. اصلا لباس است! رزم با نَفْسْ رزم با بے حیایے رزم با بے حجابے لباس رزم ڪه عاشقانه ندارد.. مےشود عاشقانه دوستش داشت اما ڪسے براے لباس رزم عاشقانه نمےگوید! . لباس رزم نشانه است رجز دارد و ! مثل چفیه‌ے آن وقت اگر تاب آوردے و ماندے شیرینےاش را با هیچ مدل و برند و مارڪے عوض نخواهے ڪرد. لشگرے ڪه لباس دشمن را تنش ڪند هرقدر هم پاڪ و وفادار و صادق باشد را دلسرد مےڪند. . راستے سنگینے چادر مشڪے از ڪوله هاے شما بیشتر نیست ! یارے مان ڪنید.. 🌹🌹🌹 شهیدعارف کایدخورده قهرمان دوران https://eitaa.com/shahiydarefkayedkhordeh
بیانات قاطعانه مقام معظم رهبری مدظله‌العالی «نسلی که تصمیم گرفته تحقیر نشود» #فرمانده #انقلابی_میمانیم #اوج_قدرت 🇮🇷
🌻ماجرای دو کبوتر خادم مشهدالرضا که جَلدحرم دمشق شدند…🕊 شهید مدافع حرم_مصطفی و مجتبی بختی🌺 "یه شب به دعوت برادر شهید دانا رفتم برای سخنرانی تو یه مسجد که حلقه صالحین بود . ➖بعد از پایان مجلس دو تا جوون پیله شدن 😩 که حاجی ما رو هم با خودت ببر، و کلی اصرار و التماس کردن. گفتم:" راهی نداره بازم ول کن نشدن 😑 گفتم: چه نسبتی با هم دارین🤔 " گفتن:[[ پسر خاله هستیم... ]] خلاصه…!! به اصرار شمارمو گرفتن و تلفنی📞 پیگیر رفتن بودن از من انکار و از اونا اصرار 😑 گفتم :صبر کنین برم اگه شد خبرتون میکنم 🗣 _اگه نشد هم برین دنبال شدن ..(یعنی :لهجه و مدرک داشته باشین) ⬅️نمیدونم این موجودات غیر زمینی 🙄از کجا شماره سوریه مو هم پیدا کرده بودن و بعد از رفتنم به سوریه بازم پیگیر بودن. … اینقدر که بالاخره رو متقاعد کردم که بیان اما خبری دیگه ازشون نشد...😶 __تا اینکه بعد از دو ماه به گردان جدیدی اومد؛ …تو مسجد یکی با لهجه غلیظ از پشت صدام کرد و حال و احوال کرد ،گفتم: "کجا همو دیدیم …؟؟؟" گفت:(( از ما فراموش کردی در مسجد برایمان خطابه کردی…!!؟؟😏)) بعد که؛ پسر خالشو داد تازه فهمیدم عهههه اینا که همون تا هستن !😄 ⁉️جا خوردم 😐 آخه یکیشون حرف میزد تو مسجد دومی ! گفتم : "دمتون گرم👍 پس بالاخره اومدین …😉 گفت:{{ #۴۵ روزه سوریه هستیم، مرخصیمون هم رسیده اما، شنیدیم نرفتیم….😇}} 💠بعده چند روز برای به خط و توجیه فرماندهان دفاع وطنی رفتم روی ((ابرویی ۲)) که اسم یه تپه بود. خاله ها پر از گرد و خاک😷 از سنگر بیرون اومدن و یه احوال پرسی سریع کردن زود رفتن… فک کردم از من دلخور شدن😒 که بهشون سر نمیزنم. رفتم👣 پیش درخواست کنم، بدنشون به یه واحد دیگه که دم دستم باشن. گروه تک تیراندازها, مخالفت کرد😬 و گفت: " این دو تا پسر خاله بهترین💪 نیروهام هستن به هیچ کس نمیدمشون.…😑 فرداش رفتم، سراغشون گفتم:(( از من دلخورین؟😒)) گفتن: " نه آقا ما سر پستمون بودیم نمیشد ترک پست کنیم گناه بود.☺️☺️ تا اینکه یه روز 😱 به اون حمله کرد... سقوط کرد😣 و چند ساعتی هم دست دشمن بود، با حاج مهدی ( شهید مهدی صابری )حرکت کردیم، به سمت تپه⛰ ؛ ماشینهاشون🚍 بالای تپه بود و با ۲۳ داشتن به سمتمون شلیک میکردن وقتی به تپه رسیدیم… ماشینمون🚚 پر از سوراخ تیر و ترکش بود… حتی لباس تنم سوراخ شده بود♂ اما حتی یه خراش کوچک هم بر نداشتم 😳 مهدی به توپخانه دستور شلیک داد، گلوله های توپ رو سر خودمون و دشمن پایین میومد. یه گروه پشتیبانی🚎 هم از راه رسید و دشمن پابه فرار گذاشت…🤗 به بالای تپه که رسیدیم دو تا👥 پسرخاله کنار هم یا بهتره بگم تو هم لبخند زنان😌 شهید شده بودن .…😔 علی(مرتضی عطایی) و چند تا از بچه های فرهنگی رسیدن و شهدا رو به عقب بردن…🚑 "دو تا ها کسی نبودند، جز برادران شهید و بختی…😭 چون که میدونستند؛ دو تا برادر نمیشه کار کنن…🚫 خودشونو معرفی کرده بودند.…😞 ⬅️عصر اون روز 🌅 خیلی دمغ بودم😔 بغض تو گلوم بود😢 منتظر بودم یه جا خالیش کنم… تا اینکه ؛ سید رسید… با چشمان اشک آلود😭 عکسهای سر شده و جسم پاره پارشونو😖 نشونش دادم. "با یه خنده ای گفت :جووون… چه خوشگل شهید شدن…😳 کفری شدم 😡و افتادم دنبال ابراهیم و اونم تو خاکا میدوید 👣و میگفت :"ان شالله تو از این بدتر بشی.…😅" _هیچ وقت یادم نمیره ، بزرگوارشونو که بعد از مجلس ؛ با لبخند😊 متینی میگفت :"مجلس بچه هام حتما بیاین وگرنه دلخور میشم. میگفت: ما شیرینی و میوه به مهمونا میدیم، ما نیستیم… 😭 ❤️ …🌹
این در سررسید شخصی و به خط خودش نوشته✏️ است:«خصوصیات یک فرمانده به این شرح است: جسم و فزونی ، با نیروها، صدر و نداشتن حس انتقام، برخورد با افراد تحت از راه ارشاد و موعظه، در کنار همه تاکتیک‌ها، از همه مهم‌تر، فاصله نگرفتن از 🚫. فرمانده‌ای که ابتکار نداشته باشد، تسلیم است. ابتکار عمل، برنده مومن است.»😇 در برابر مشکلات، خونسردی خود را حفظ می‌کرد و در انجام هر کاری به خدا بود. با آرامش خاطر و امیدواری کامل 💯به نتیجه اقداماتش، وارد عمل می‌شد. صبر و با او عجین بود و وجودش در بین سربازان امام زمان (عج) مایه دلگرمی 💞و حرکت بود. با بسیجی‌ها مأنوس و صمیمی بود و به آنها می‌ورزید. در کنار آنها بر روی خاک می‌نشست، با آنها غذا می‌خورد، به درد دل آنها گوش می‌داد، آنها را راهنمایی می‌کرد و تا آنجا که از دستش برمی‌آمد مشکل آنان را حل و فصل می‌کرد😇 و ارتباط و سرکشی از خانواده توسط او زبانزد همگان بود. 📎 فرماندهٔ دلاور لشگر ۲۷ محمد رسول الله❤️
😁 دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت🚖، حق ندارد رانندگی کند! یک شب داشتم می‌آمدم كه یکی کنار جاده🛣، دست تکان داد نگه داشتم كه شد ، گاز دادم و راه افتادم من با می‌راندم و با هم حرف می‌زديم ! گفت: می‌گن لشکرتون دستور داده تند نرید ! راست می‌گن؟! گفتم: گفته ! زدم دنده چهار و ادامه دادم : اینم به سلامتی باحالمان !!!😂 مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یکی بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش می‌گيرند !! پرسيدم : کی هستی تو مگه ؟! گفت : همون که به افتخارش زدی دنده چهار ...😶😐😂
♦️ ادامه ✨ من در چهره عین الله غرق شده بودم.🌾 ⁉️او یک است یا یک ، یک است یا یک ...؟! هنوز هم نتوانستم آن روز عین الله را در وجود خود درک کنم. صفایش را، صمیمیت و مهربانی‌اش را... ❤️ الان که این را می نویسم 6 سال از آخرین باری که عین الله را دیده‌ام می‌گذرد، آخرین دیدار و آخرین کلمات را خوب به خاطر دارم.😞 شبهای محرم سال 94 جنوب حلب بود.🏴 روستای قواصی، هویز، ذهبیه و آخرین کلماتش را خوب به یاد دارم که برای پسرش چه آرزوهایی آرزو می‌کرد! چه افتخارهایی و چه•••🍃 👈 این روایت ناتمام و روایت کوتاه عین الله مصطفایی است که در تاریخ 19 آبان 1394 در روستای قواصی در جنوب حلب مظلومانه به شهادت رسید.🥀🕊 و پیکر مبارکش بعد از 6 سال در محرم ۱۴۰۰ شناسایی شده است و به وطن برگشته است.🙂💔 آری، عین الله برگشته...🍂 روحش شاد و راهش پر رهرو... 6⃣