#لالہ_های_آسمونے
وقتی روز #اعزام معلوم شد، دو هفته 📆بعد (از نوشته شدن اسمش تو اعزامی ها) رفتیم امام زاده شاهزاده حسین، آنجا #تلفن محسن زنگ خورد، فکر کردم یکی از دوستانش👥 است یواشکی گفت: #چشم آماده میشم، گفتم: کی بود؟ میخواست از زیرش در برود پاپیاش شدم گفت: فردا صبح #اعزامه.
احساس کردم روی زمین🌏 نیستم، پاهایم دیگر #جان نداشت، سریع برگشتیم نجف آباد،🏘 گفت: باید اول به پدرم بگم اما #مادرم نباید هیچ بویی ببره ناراحت میشه، ازم خواهش کرد این لحظات را تحمل کنم😔 و بدون گریه بگذرانم تا آب ها از آسیاب بیفتد، همان موقع عکس🖼 پروفایل #تلگرامم را عوض کردم: من به چشم👀 خویشتن دیدم که #جانم میرود ...
✍ به روایت همسر بزرگوار شهید
#شهید_محسن_حججی🌷
#سالروز_اسارت
همســر بزرگوار شهید✨
#مــادر ایشان نه تنها در مادری نمونه بودند بلکه در برخورد با عروس هم بسیار مهربان بودند آنچنان صمیمیت میان بنده و مادر شهید زیاد بود که موجب تعجب اطرافیان بود که ما عروس و مادرشوهر هستیم و یا مادر و دختر و به واسطه همین نمونهبودن و تربیت صحیح چنین مادری است که فرزندشان شهید ذورقیبحری به معراج میرود.💚
از همان ابتدا که خطبه عقد خوانده شد وقتی با شهید ذورقی همصحبت شدیم سه مسأله را با من مطرح کردند.🍃
ابتدا به خاطر اینکه به در خواست ازدواجشان پاسخ مثبت دادهام از من تشکر کردند❤️
و بعد دو درخواستی که از بنده داشتند را مطرح کردند؛
♦️اولین درخواست ایشان دعا برای #شهادت بود، ایشان معتقد بودند شهادت بالاترین رتبه و مقامی است که خداوند به بندگان مخلص خود عطا میکند.فکرمیکنم منظورش از دعا کردن برای شهادت این بود که به آن درجه از #اخلاص و #تقوا برسند که مزد آن اخلاص شهادت باشد.🌹
♦️درخواست دیگری که پس از عقد مطرح کردند مدارا کردن با مادرش بود. به من گفت: « اگر روزی #مادرم ناراحت بود و در ناراحتی و عصبانیت حرفی به شما زد شما تندی و رفتاری که مقابله بهمثل باشد، نداشته باش اما ناراحتی، کدورت و تلافی رفتار مادرم را با من جبران کن.»در واقع میخواست مرا متوجه این مسأله کند که چقدر احترام به مادر واجب است و همینطور به من بگوید که چقدر مادر برایش عزیز است.🌹
6⃣