1.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️«هيچكس نمیداند چه پاداشهای مهمی كه مايه روشنی چشمها میگردد برای آنها نهفته شده، اين جزای اعمالی است كه انجام میدادند»
✅سوره سجده آیه ۱۷
یه جرعه آرامش گوارای وجودتون 🌱
#آیه_گرافی
#آرامش
@Shahidarmanaliverdiiii🕊
2.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞بـه هـر چـيـز پنهـانـى و آشـكار
🍃چه نيكو تـو آگاهى اى كردگار
💞بـر ايـزد نبودست هـرگـز نـهـان
🍃هرآنچه بوددر زمين و آسمان
♦️«پروردگارا! تو میدانی آنچه را ما پنهان و یا آشکار میکنیم؛ و چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست!»
(سوره ابراهیم آیه ۳۸)
یه جرعه آرامش گوارای وجودتون 🌱
#آیهگرافی
#آرامش
@Shahidarmanaliverdiiii🕊
600.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞هرچه حمد است هست از آن خدا
🍃آن كـسـى كـافـريـد ارض و سـمـا
💞تـارى و روشـنـى اسـت زان قـادر
🍃پـس شـريـك آورد بـه حـق كـافـر
♦️«اگر خداوند زیانی به تو برساند، هیچ کس جز او نمیتواند آن را برطرف سازد! و اگر خیری به تو رساند، او بر همه چیز تواناست؛و از قدرت او، هرگونه نیکی ساخته است»
(سوره انعام آیه ۱۷)
یه جرعه آرامش گوارای وجودتون 🌱
#آیه_گرافی
#آرامش
@Shahidarmanaliverdiiii🕊
10.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و سپاهیان آسمان ها و زمین
از آنِ خـــــــداســـــــــت...
آیات ۱ تا ۳ از سوره مبارکه فتح✨
یه جرعه آرامش گوارای وجودتون 🌱
#آیه_گرافی
#آرامش
@Shahidarmanaliverdiiii🕊
اگر خدا خیری در دلهای شما بداند ، بهتر از مالیکهاز شماگرفتهاند ، بهشمامیدهد.
🔅 سوره انفال ، آیه ۷
یه جرعه آرامش گوارای وجودتون 🌱
#آیه_گرافی
#آرامش
@Shahidarmanaliverdiiii🕊
قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَىٰ
خدا فرمود: نترسید که من بی تردید با شما هستم می شنوم و می بینم.
🔅سوره طه آیه ۴۶
یه جرعه آرامش گوارای وجودتون🌱
#آیه_گرافی
#آرامش
@Shahidarmanaliverdiiii🕊
و هر کس جز اسلام،دینی طلب کند،هرگز از او پذیرفته نمی شود و او در آخرت از زیانکاران است.
🔅سوره آل عمران آیه ۸۵
یه جرعه آرامش گوارای وجودتون🌱
#ایه_گرافی
#آرامش
@Shahidarmanaliverdiiii🕊
﷽
《 وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ 》
🔸چون بندگانم از تو دربارۀ من بپرسند، [بگو:] یقیناً من نزدیکم!
📖 آیه ۱۸۶ سوره « بقره »
یه جرعه آرامش گوارای وجودتون🌱
#ایه_گرافی
#آرامش
@Shahidarmanaliverdiiii🕊
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ ﴿۷۸﴾
قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ ﴿۷۹﴾
💠 براى ما مثلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد گفت چه كسى اين استخوانها را كه چنين پوسيده است زندگى مى بخشد (۷۸)
بگو همان كسى كه نخستين بار آن را پديد آورد و اوست كه به هر [گونه] آفرينشى داناست (۷۹)
📖سوره مبارکه یس ، آیات٧٨و٧٩
یه جرعه آرامش گوارای وجودتون🌱
#ایه_گرافی
#آرامش
@Shahidarmanaliverdiiii🕊
#سرباز 🔥
#پارت123
صدای اذان صبح از گوشی علی بلند شد.. ایستاد و نگاهی به اطرافش کرد.پویان گفت:
_از این طرفه.
با حاج محمود و امیررضا سمت نمازخانه رفتن.علی یه گوشه نمازخانه ایستاد و شروع به نماز خواندن کرد.با #صبر و #آرامش نماز میخوند.امیررضا آروم به حاج محمود گفت:
_بابا...علی حالش خوبه؟!!
حاج محمود به علی نگاه کرد و نفس غمگینی کشید.
ساعت ها میگذشت.
حاج محمود و امیررضا منتظر دکتر بودن و پویان از دور مراقب علی بود.علی همونجا نشسته بود و با خدا حرف میزد. خدایا امتحان سختی ازم میگیری... منکه جز فاطمه کسی رو ندارم...
حاج محمود پیش دکتر رفت.دکتر گفت:
_حقیقت اینه که حال دخترتون اصلا خوب نیست.ضربه ای که به سر وارد شده جدیه..در حال حاضر دخترتون...تو کماست...و ...سطح هوشیاریش خیلی پایینه..اگه به هوش بیاد.. تازه باید ببینیم به مغزش آسیب وارد شده یا نه..امکانشم هست که مجدد دچار خون ریزی مغزی بشه.
حاج محمود تو دلش گفت خدایا..به ما رحم کن.به علی،به زینب،به زهره...کمک مون کن.
به سختی راه میرفت.
به نماز خانه رفت.کنار علی نشست.علی متوجه ش نشد.
-علی جان.
علی نگاهش کرد.آب دهانش رو به سختی قورت داد و با نگرانی و تردید پرسید:
_..چه خبر؟
حاج محمود به پویان اشاره کرد نزدیک تر بره.پویان هم رو به روی حاج محمود نشست و مضطرب نگاهش میکرد.حاج محمود گفت:
_با دکترش صحبت کردم،گفت عملش خوب بوده ولی...
به علی نگاه کرد.
نمیدونست چطوری بگه،چند ثانیه سکوت کرد.همون چند ثانیه برای علی یک عمر گذشت.نفس کشیدن رو فراموش کرده بود. با اضطراب و التماس به لب های حاج محمود چشم دوخته بود.
پویان با نگرانی گفت:
_ولی چی؟
حاج محمود از علی چشم گرفت و به پویان نگاه کرد.
-...تو کما ست.
نفس حبس شده علی با درد بیرون اومد. سر به سجده گذاشت و از خدا سلامتی فاطمه شو میخواست. پویان و حاج محمود فقط نگاهش میکردن.حال اونا هم تعریفی نداشت.
مدتی تو سکوت گذشت.حاج محمود به علی گفت:
_دکتر اجازه داد ببینیمش.پاشو پسرم.
علی نشست و گفت:
_من نمیخوام فعلا ببینمش...
پویان و حاج محمود تعجب کردن.
-...نمیتونم تو اون حال ببینمش.
هردو سکوت کردن..حاج محمود گفت....
💥ادامه دارد...