ماه مبـارک رمضـان افتاده بود وسط دوره آموزشی ما توی آمریکا. من دوره نقشـه خوانی می دیدم و صیـاد دوره هـواسنجی بالـستیک.
از یک روزنـامه محـلی زمان هـای طلـوع و غـروب خورشـید را نوشتـه بـود و لحظـه اذان
صبـح و مغـرب را محاسبـه کـرده بود.
توی اتـاق خـودش سحـری را آماده می کـرد.
بعد می آمد دنبال من. در را که می زد از خواب می پـریدم. وقتی در را باز می کـردم نبـود!
نمی دانم این فاصله صد و پنجاه متر را چطور می دوید. تا می رسیدم، سفـره پهـن بود.
می گفت: «زود باش! فقط یک ربـع وقت داریم.»
🎙 راوی: محمد کوششی
📚 خدا می خواست زنده بمانی
فاطمه غفاری/ نشر روایت فتح
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
📣 کانال شهید آرمان علیوردی
@shahidarmanaliverdiiii
📎 فقط به خدمت فکر میکرد.
همیشه حاضر بود، هیچوقت خودش رو کنار نمیکشید، حتی وقتی بنیصدر خلع درجهاش کرد، با لباس بسیجــی میرفت سپاه مثل یه بسیجی صفر کیلومتر کار میکرد، طرح میداد و برنامهریزی میکرد اصلا براش مهــم نبود ڪہ تا دیـروز سرهنـگ بوده و امروز یه بسیجـی ساده است، فقـط به خدمـت فڪر میڪرد.
#شهید_علی_صیاد_شیرازی