14.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فیلم | یا رب مکن امید کسی را تو نا امید...
🔺بخش هایی از مناجات خوانی محمود کریمی
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#شهیدانه🍃
🔹 شهید دکتر عبدالحمید دیالمه:
🔸به خوبی می بینیم كه #انقلاب مرحله به مرحله به جلو می آید و همچون #امواج_دريا عمل می کند.
🔺مطمئن باشيم در هر شغلی كه هستيم اگر ذرهای #عدم_خلوص در ما باشد امروز سقوط نکنیم، فردا #سقوط میكنيم. فردا نباشد پسفردا سقوط میكنيم.
🔻چون انقلاب هر زمان يك موج میزند #يك_مشت_زباله را بيرون میريزد. در موج انقلاب يكی همان اول پايين میافتد. از اول مخالفت می كند، دیگری يكخرده جلوتر، دیگری به شکل دیگر...
🔸بنابراین #خالص ماندن و به ساحل رسیدن کار #دشواری است. اگر قرار باشد كه ادعا کنیم كه ما می مانيم و سقوط نمی کنیم و اين بيعت را پذيرفتيم، ادعای بسیار مشكلی خواهد بود.
#سخنرانی_خلافت_دائمی
#شهید_بصیرت
#شهید_دیالمه
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
{😍✨}
میگف : تسبیحـــــاٺ حضرٺ زھرا "سَلامُ اللّٰه عَلَیھا" رو بدون تسبیح بگید ، با بند بند ھاۍ انگشت ڪه بگے روز قیامت همینا بھ حرف میاݩ ، شھادت میدن ڪه باهاشون ذڪر گفتے !
#حمیدسیاهکالی_مرادی
#یادش_باصلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🕊🌹سلام و درود برروح پاک شهدا!!
🕊🌹شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز خدا...
#شهید_سیف_الله_شیعه زاده از شهدای بهزیستی استان مازندارن،که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچ کس در جبهه نفهمید خانواده ای ندارد.
‼️کم سخن میگفت و با سن کم، سخت ترین کار جبهه یعنی بسیم چی بودن را قبول کرده بود.
‼️سرانجام توسط منافقین اسیر شد، برگه و کدهای عملیات رو قبل از اسارت خورده بود و منافقین پس از شهادت ایشان، برای بدست اوردن رمز و کدهای بیسیم، سینه و شکمش رو شکافتند، ولی چیزی نصیب آنها نشد.
امنیت و آسایش امروز کشورمان را مدیون فداکاری شهدا هستیم!!!
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#افطار_با_شهدا
🎥افطار روز چهاردهم ماه مبارک رمضان به نیت شهید مدافع حرم حامد سلطانی
#مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارزش چادرم را زمانی فهمیدم که راننده تاکسی مراخانم صدازدودیگری راخانمی
خیلی فرق هست بین این دوکلمه
پس حجاب یعنی من انتخاب میکنم نوچه ببینی #دختران_چادری_شهر_را_زیبا_میکنند #چادری #حجاب_فاطمی #دختران_چادری_شهر_را_زیبا_میکنند
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
`💔
يا شافى يا وافى يا مُعافى
قَدْ دَعَوْتُكَ كَما اَمَرْتَنى فَافْعَلْ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ,
به عبارتی میگه: گفتی دعاکنم، منم دعاکردم، حواسِت بهمن باشه،
به کارای بدم نگاه نکن،
به خوبیِ خودت نگاه کن😊
#ماه_مبارک_رمضان
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
خاطرات غسال شهدا
صفر آزادی نژاد، غسالی است که در طول ۳۰ سال خدمت، پیکر افراد زیادی را غسل داده است
شهدای زیادی از اول انقلاب و دوران جنگ از جمله شهید #چمران
شهید #رجایی
و شهید #صیاد شیرازی
اما حال دلش با بعضی خاطرهها خوشتر است
مثل روزی که بوی عطر گلاب از پیکر شهید پلارک در غسالخانه پیچید
غسال شهدا خاطره آن روز را روایت میکند:
در غسالخانه مشغول تطهیر بودیم
که نوبت به غسل و کفن کردن یک شهید رسید
هنوز زیپ کاور را باز نکرده بودیم
بوی گلاب همه جا پیچید🌸
به کمکغسالها گفتم چرا به کاور گلاب زدید؟
بگذارید غسل بدهیم آن وقت گلاب میزنیم
کمک غسالها با تعجب نگاه کردند و گفتند: ما گلاب نزدیم!🙄
اسم شهید را خواندم "منوچهر پلارک " (البته معروف به سید احمد پلارک)
زیپ کاور را که باز کردم و پیکر را بیرون آوردیم
بوی گلاب مشام مان را پر کرد! فکر کردم قبلاً غسلش دادهاند و اشتباهی شده🤔
دقت کردم دیدم نه ، هنوز خاکی است!
این شهید «غسیل الملائکه» بود!
انگار ملائک قبل از ما غسلش داده بودند
گریه کردم و او را شستم؛ حال همه آن روز عوض شده بود
ما پیکر شهدا را با گلاب میشستیم چون پیکر خیلی از آن ها
چند وقت بعد از شهید شدن، غسل داده میشد و بو میگرفت اما این شهید، خودش بوی عطر گلاب میداد و نشان به آن نشان که هنوز هم محل دفنش در قطعه ۲۶ بهشتزهرا
با عطر گلاب شهید پلارک عطرآگین است!🍃
#شهید_منوچهر_پلارک
#شهید_سید_احمد_پلارک
#شهید_دفاع_مقدس
سالروز ولادت
🍃🌹🍃🌹
آیشھــــدا..
دلاۍمــاتنگــهبراتون..
زندگۍبۍحضورتون..
ننگــهبرامون..
#دلتنگــیمشهدا..💔
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 🥰#رویای_نیمه_شب 🥰 #قسمت_هفده _کاش آن ها به مذهب ما در می آمدند، آن وقت دیگر هیچ مانعی در میان
💔
#رویای_نیمه_شب
#قسمت_هجده
با دیدن من برخاست و به سویم آمد. پس از سلام و احوالپرسی ، دستم را گرفت و مرا نزد آنهایی برد که بالای سکو بودند. آنها هم به احترام من برخاستند. وقتی نشستیم، ابوراجح از من و پدربزرگم تعریف و تمجید کرد.
در جواب گفتم :« همهٔ بزرگواریها در شما جمع است.»
حکایت شیرینی را که با آمدن من ، نیمهتمام گذاشته بود به پایان برد. مشتریها برخاستند. هرکدام سکهای روی پیشخوان اتاقک چوبی گذاشتند و رفتند. با اشارهٔ ابوراجح ، خدمتکار جوانش ‹ مسرور › ، ظرفی انگور آورد.
مسرور از کودکی آنجا کار میکرد. ظرف انگور را که جلویم گذاشت ، از حالت چهرهاش فهمیدم که مثل همیشه از دیدنم بیزار است.
از همان کودکی ، وقتی دیده بود که ریحانه به من علاقه دارد ، کینهام را به دل گرفته بود. مجبور بود در حمام بماند. نمیتوانست در گشتوگذارها و بازیهای من و ریحانه ، همراهیمان کند.
ابوراجح دستم را گرفت و گفت: «گرفتهای! طوری شده؟»
دستپاچه شدم. گفتم: «در مقابل شما مثل یک تُنگ بلورم. با یک نگاه ، هرچه را در ذهن و دلم میگذرد میبیند.»
دستم را فشرد و خندید.
– ابونعیم هم هروقت ناراحت و غمگین بود میآمد پیش من.
به چهرهٔ مهربانش نگاه کردم.
چطور میتوانستم بگویم که ناراحتیام به خود او مربوط میشود.
چهرهاش مثل همیشه زرد بود و موی تُنُک و پراکندهای داشت. لبخند که میزد، دندانهای زرد و بلندش بیرون میافتاد. عجیب بود که با آن چهرهٔ زرد و لاغر، نجابت و مهربانی در چشمهایش موج میزد!
چشمهایش همان حالت چشمهای ریحانه را داشت.
سالها پیش پدربزرگ گفته بود: «هیچکس باور نمیکند که ریحانه به آن زیبایی، فرزند چنین پدری باشد، مگر اینکه به چشمهای ابوراجح دقت کند.»
🍂 ادامه دارد
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
یک پنجره امیدی و من بیخبرم
پرشور چنان هستی ومن بیخبرم
هر بار که لبخند زدی صبح آمد🌤
شاید که توخورشیدی ومن بیخبرم
#سلام_برابراهیم ❤️🕊
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلاد امام حسن ع مبارک
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi