eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
25.9هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از پشت لحظه های ابری باز در انتظار آمدنت در کوچه های خاطرات دست در دست اندوه قدم می زنم... اللهم عجل لولیک الفرج🍃 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌱 سخنرانی مهدوی ما معتقدیم امام زمان حیه، زنده است حاضره... استاد مسعود عالی 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰روز سه شنبه روز زیارتی 🌸امام زین العابدین علیه السلام 🌸امام محمدباقر علیه السلام 🌸امام جعفرصادق علیه السلام دعا 🤲 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
28.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🌱 دخترک تماشاچی به شمر تعزیه، التماس می‌کند که علیه‌السلام را نکشد😭 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
⭕️شکوهِ یک موکب، به اخلاصِ موکب‌دارشه 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
هنوز مانده در گوشمان سوز صدای تان ؛ تا کربلا رسیدن یک یاحسین دیگر ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
•°•°•~🌹🌹🌹~•°•°• همیشه به همسرش میگفت به من نگو خدا قوت...بهترین دعا اینه که بگی الهی شهید شی. هیچ وقت در آزمون دانشگاه تقلب نمیکرد میگفت حقوقی که از سوادم میگیرم باید حلال باشه. همیشه عادت داشت قرآن با معنی مطالعه میکرد و عادت به تامل داشت. نماز اول وقت میخوند و اگه ما دیرتر میخوندیم می گفت نماز اول وقت فوت نشه ها حواسا جمع جمع... به بزرگتر خیلی احترام میگزاشت حتی اگه بنده خدا طرف اشتباه می کرد. همیشه برای همه دعا میکرد خدا هدایتشون کنه. بهترین علاقه اش مطالعه کتاب و شعر گفتن بود. متن های عارفانه زیادی از حمید عزیز به جا مونده. همیشه میگفت مدافع حرم خانم زینب باید مثل آقا ابوالفضل شهید شه که نحوه شهادتشون بی شباهت نبوده...دست و پای راست به حالت قطع و دست چپ و پای چپ به حالت کاملا خورد شده و احشا داخلی متلاشی و بینی هم شکسته ...تمام لحظات شهادت ذکر لبش یا صاحب الزمان و یا حسین بوده. گفته انا لله و انا الیه راجعون که دوستاش گفتن نگو حمید جان زوده که گفته نه دیگه وقتشه .... وقتی مسواکشو انداخت بیرون همسرش مسواک رو بر می داره میگه بزار یادگاری بمونه ...حالا شده یادگاری.... این شهید به امانت سپرده شد به خاک تا هنگام ظهور مولایش امام زمان عجل‌الله‌تعالی رجعت کند.. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فرازی از وصیت نامه از مردم ایران و تمام مسلمانان جهان خواستارم تا به حول و قوه الهی، رهبر فرزانه، حضرت امام خامنه‌ای را یاری بفرمایند تا تیر حق و عدالت را بر قلب زورگویان جهان بنشاند و زمینه ظهور حضرت بقیة‌الله را فراهم آورند. عزیزان، همنشین قرآن و دست به دامان اهل بیت باشید، مساجد را از حضور با توجهتان پر کنید و در تمام مراحل زندگی توجهتان به خدا باشد. شهید ابوذر غواصی تاریخ ولادت: ۱۳۶۰/۰۹/۱۱ محل ولادت: روستای صحرارود_فسا تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۰۱/۱۳ محل شهادت: خان طومان_سوریه 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_دهم 💠 عباس و عمو با هم از پله‌های ایوان پایین دویدند و زن‌عمو روی ایوان خ
✍️ 💠 و صدای عباس به‌قدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس می‌کردم فکرش به‌هم ریخته و دیگر نمی‌داند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفس‌هایش را می‌شنیدم. انگار سقوط یک روزه و و جاده‌هایی که یکی پس از دیگری بسته می‌شد، حساب کار را دستش داده بود که به‌جای پاسخ به هشدار عباس، قلب کلماتش برای من تپید :«نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!» 💠 و من از همین جمله، فهمیدم فاتحه رسیدن به را خوانده که نفسم گرفت، ولی نیت کرده بودم دیگر بی‌تابی نکنم که با همه احساسم خیالش را راحت کردم :«منتظرت می‌مونم تا بیای!» و هیچکس نفهمید چطور قلبم از هم پاشید! این انتظار به حرف راحت بود اما وقتی غروب رسید و در حیاط خانه به جای جشن عروسی بساط تقسیم آرد و روغن بین مردم محله برپا بود تازه فهمیدم درد جدایی چطور تا مغز استخوانم را می‌سوزانَد. 💠 لباس عروسم در کمد مانده و حیدر ده‌ها کیلومتر آن طرف‌تر که آخرین راه دسترسی از هم بسته شد و حیدر نتوانست به آمرلی برگردد. آخرین راننده کامیونی که توانسته بود از جاده کرکوک برای عمو آرد بیاورد، از چنگ گریخته و به چشم خود دیده بود داعشی‌ها چند کامیون را متوقف کرده و سر رانندگان را کنار جاده بریده‌اند. 💠 همین کیسه‌های آرد و جعبه‌های روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بسته‌شدن جاده‌ها آذوقه مردم تمام نشود. از لحظه‌ای که داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای در اطراف شهر مستقر شده و مُسن‌ترها وضعیت مردم را سر و سامان می‌دادند. 💠 حالا چشم من به لباس عروسم بود و احساس حیدر هر لحظه در دلم آتش می‌گرفت. از وقتی خبر بسته شدن جاده کرکوک را از عمو شنید، دیگر به من زنگ نزده بود و خوب می‌فهمیدم چه احساس تلخی دارد که حتی نمی‌تواند با من صحبت کند. احتمالاً او هم رؤیای را لحظه لحظه تصور می‌کرد و ذره ذره می‌سوخت، درست مثل من! شاید هم حالش بدتر از من بود که خیال من راحت بود عشقم در سلامت است و عشق او در داعش بود و شاید همین احساس آتشش زده بود که بلاخره تماس گرفت. 💠 به گمانم حنجره‌اش را با تیغ بریده بودند که نفسش هم بریده بالا می‌آمد و صدایش خش داشت :«کجایی نرجس؟» با کف دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و زیرلب پاسخ دادم :«خونه.» و طعم گرم اشکم را از صدای سردم چشید که بغضش شکست اما مردانه مقاومت می‌کرد تا نفس‌های خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه کرد :«عباس میگه مردم می‌خوان کنن.» به لباس عروسم نگاه کردم، ولی این لباس مقاومت نبود که با لب‌هایی که از شدت گریه می‌لرزید، ساکت شدم و این‌بار نغمه گریه‌هایم آتشش زد که صدای پای اشکش را شنیدم. 💠 شاید اولین بار بود گریه حیدر را می‌شنیدم و شنیدن همین گریه غریبانه قلبم را در هم فشار داد و او با صدایی که به‌سختی شنیده می‌شد، پرسید :«نمی‌ترسی که؟» مگر می‌شد نترسم وقتی در محاصره داعش بودم و او ترسم را حس کرده بود که آغوش لحن گرمش را برایم باز کرد :«داعش باید از روی جنازه من رد شه تا به تو برسه!» و حیدر دیگر چطور می‌توانست از من حمایت کند وقتی بین من و او، لشگر داعش صف کشیده و برای کشتن مردان و تصاحب زنان آمرلی، لَه‌لَه می‌زد. 💠 فهمید از حمایتش ناامید شده‌ام که گریه‌اش را فروخورد و دوباره مثل گذشته مردانه به میدان آمد :«نرجس! به‌خدا قسم می‌خورم تا لحظه‌ای که من زنده هستم، نمی‌ذارم دست داعش به تو برسه! با دست (علیه‌السلام) داعش رو نابود می‌کنیم!» احساس کردم از چیزی خبر دارد و پیش از آنکه بپرسم، خبر داد :«آیت‌الله سیستانی حکم داده؛ امروز امام جمعه اعلام کرد! مردم همه دارن میان سمت مراکز نظامی برای ثبت نام. منم فاطمه و بچه‌هاشو رسوندم و خودم اومدم ثبت نام کنم. به‌خدا زودتر از اونی که فکر کنی، محاصره شهر رو می‌شکنیم!» 💠 نمی‌توانستم وعده‌هایش را باور کنم که سقوط شهرهای بزرگ عراق، سخت ناامیدم کرده بود و او پی در پی رجز می‌خواند :«فقط باید چند روز مقاومت کنید، به مدد (علیه‌السلام) کمر داعش رو از پشت می‌شکنیم!» کلام آخرش حقیقتاً بود که در آسمان صورت غرق اشکم هلال لبخند درخشید. نبض نفس‌هایم زیر انگشت احساسش بود و فهمید آرامم کرده است که لحنش گرم‌تر شد و هوای به سرش زد :«فکر می‌کنی وقتی یه مرد می‌بینه دور ناموسش رو یه مشت گرگ گرفتن، چه حالی داره؟ من دیگه شب و روز ندارم نرجس!» و من قسم خورده بودم نگذارم از تهدید عدنان باخبر شود تا بیش از این عذاب نکشد... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
°•🦋•° یه‌بزرگے‌میگفت:↯ ماقراره‌با‌امام‌حسین‌‌علیه‌السلام محشور‌بشیم‌نه‌مشهور!🌿 خیلے‌راست‌میگفت: محبوب‌حسین‌باش‌نه‌مشهورجماعت!꧇)👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
‍ ‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش مهدی هست🥰✋ *از عاشورای حسینی🕊️ تا اربعین حسینی*🕊️ *شهید مهدی خندان*🌹 تاریخ تولد: ۳ / ۴ / ۱۳۴۰ تاریخ شهادت: ۲۸ / ۸ / ۱۳۶۲ محل تولد: تهران/لواسان ،سبو بزرگ محل شهادت: پنجوین عراق *🌹همرزم← اربعین بود مهدی می‌خواست از توی سیم خاردار راهی پیدا کند و معبری برای بچه ها باز کند💫مهدی دستهایش را انداخت توی کلاف سیم خاردار و فشار داد🍂سیم خاردار را باز کرد. اما سیم خاردارها به دستش فرو رفتند و از آن طرف دیگر دستش بیرون زدند🥀از دستهایش شر شر خون می ریخت🥀توی همین وضعیت سرش را کرد توی حلقه های سیم خاردار و رفت و نشست وسط سیمها🥀با چه مشقتی دستهایش را توی سیم خاردار در آورد و یکی یکی مینها را برداشت و چید کنار. سریع معبر را باز کرد💫 و بعد دستهای خون آلودش را دوباره انداخت آن طرف سیم خاردار🥀دوباره شانه هایش گیر کرد به سیم🥀و تیغه های تیز سیم خاردار پیراهن و زیر پوش و پوست تنش را پاره کرد و خون زد بیرون🥀دستش را برد سمت نارنجک که ضامنش را بکشد💥 که در یک لحظه تیربارچی او را دید🥀و لوله کالیبر 5/14 ضدهوایی را گرفت روی سینه مهدی و او را به رگبار بست💥 بعد از ۱۰ سال پیکرش به وطن بازگشت🕊️مهدی متولد عاشورا بود🏴 و اربعین شهید شد🏴 چه مبارک تولدی و چه فرخنده شهادتی💫 از عاشورای حسینی🕊️ تا اربعین حسینی*🕊️🕋 *شهید مهدی خندان* *شادی روحش صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 اونجایی که یه آدم به درجه میرسه بهش میگه: یه جوری عاشقت میشم که صداش دنیا رو پُر کنه" این خیلی قشنگه... خیلی.... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
گاهی اوقات خدا می بینه که تو از چی ناراحت میشی عمداً هم به همون گیر میده میخواد‌ که راحت طلبیتو‌ کنار‌ بگذاری... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌸🕊 شھیداحمـدمَشلَـب: من بہ دخترے در این زمانہ فڪر نمیڪنم، چون عڪساشون تو فضاے مجازے بیشتر از نمازشونہ..! پس وصیتم بہ شما دختران، حیا و عفت زینبے در ڪارهاتون هست((: 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
•°🌱 اسمت دوا و ذکر زیبایت شفاست امضا‌ بفرما نسخه‌‌ درمان ما را .. 💔 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
نمی‌گم شبتون شهدایی که‌ خیریسٺ به‌ کوتاهی‌ شب 🍃🌸 می‌گویم عاقبتتان‌_شهدایی که‌ خیریست به‌ بلندی سرنوشت😊 عاقبتتون‌_شهدایی🌸🍃 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi