eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
25.9هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
همسرش می‌گفت: " بهم گفت: خجالت میکشم جلو دوستام بهت بگم دوست دارم..." منم بهش گفتم: "تو بگو یادت_باشه من یادم میوفته که دوست‌دارم" موقع اعزام از پله ها پایین می‌رفت و هی می‌گفت: یادت باشه یادت باشه منم می‌گفتم: یادم هست یادم هست مزار مطهر شهید مدافع حرم ❤️ در گلزار شهدای استان قزوین شهیدی ڪه در فصل پاییز متولد شد در فصل پاییز ازدواج ڪرد در فصل پاییز به ڪربلا رفت در فصل پاییز هم شهید شد او یک شهیدپاییزی است.... 🌷❤️ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏🥀 لحظه های آخر زندگی به روایت ایشان حمید رو با ده تا سمبه ی اسلحه بسته بودن🌷😔 بدن حمید مثل تسبیح شده بود🌹😭 نتونستن سینه خشاب رو از بدنش خارج کنن تا بتونه نفس های آخرشو راحت بکشه تو اوج درد و سختی ، هیچ داد و فریاد و ناله ی نمیزد فقط ذکر میگفت🍂🍁 🥀@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 گفتم: "اگه یه روزی برم سر کار یا برم دانشگاه، خسته باشم، حوصله نداشته باشم، غذا درست نکرده باشم، خونه شلوغ باشه، شما ناراحت نمیشی؟" گفت: "اشکال نداره، زن مثل گل مےمونه، حساسه. شما هر چقدر هم که حوصله نداشته باشی، من مدارا مےکنم". خلاصه... به هر دری زدم، حمید روی همان پله اول مانده بود. از اول، تمام عزمش را جزم کرده بود که جواب را بگیرد. محترمانه باج مےداد و هر چیزی مےگفتم قبول مےکرد.... به روایت همسرش 📚یادت باشد... 💖 🍃🌹 @takavaran_jang_narm
تولدت است؛ ۴ اردیبهشت ١٣۶٨ تُ به خدا لبخند زدی... و ۴ آذر ١٣٩۴ خدایت به تُ لبخند زد... آری! شهادت لبخند خداست... ❤️تولدت مبارک❤️ 🍃سالروز زمینی شدنت : ١٣۶٨/٢/۴🍃 🍃سالروز آسمانی شدنت : ١٣٩۴/٩/۴ ┅┄🍃┄┄💕💕┄┄🍃┄┅ 🌱 آبروی  ما به شهداس 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌿هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کردید، آن‌ها شما را نزد سیدالشهدا(ع) یاد می‌کنند. بیاد ❤️ شادی روحش صلوات 🌺 🟡خاطره ای از شهید: همیشه درحال بدوبدو بود... مخصوصا وقتی ایام شهادت یا ولادت ائمه میشد یا ماه محرم و رمضان... میگفتم:بابا چرا انقدر خودت رو خسته میکنی یه کم استراحت کن... فقط لبخند میزد...😊 تو راه کار و هیئت و مراسمات و اینا بود ولی انگار آرام آرام میدونست زود میخواد بره... به خاطر همین این دنیا همش میدوید؛ تا در دنیای ابدی آرام بگیره و با بهترین ها آرامش بگیره❤ 🖊نقل از مادر شهید
شرمندہ ام از این که یک جان بیشتر ندارم تا در راہ ولی عصر عجل الله و نایب برحقش امام خامنه ای فدا کنم ... 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
•°•°•~🌹🌹🌹~•°•°• همیشه به همسرش میگفت به من نگو خدا قوت...بهترین دعا اینه که بگی الهی شهید شی. هیچ وقت در آزمون دانشگاه تقلب نمیکرد میگفت حقوقی که از سوادم میگیرم باید حلال باشه. همیشه عادت داشت قرآن با معنی مطالعه میکرد و عادت به تامل داشت. نماز اول وقت میخوند و اگه ما دیرتر میخوندیم می گفت نماز اول وقت فوت نشه ها حواسا جمع جمع... به بزرگتر خیلی احترام میگزاشت حتی اگه بنده خدا طرف اشتباه می کرد. همیشه برای همه دعا میکرد خدا هدایتشون کنه. بهترین علاقه اش مطالعه کتاب و شعر گفتن بود. متن های عارفانه زیادی از حمید عزیز به جا مونده. همیشه میگفت مدافع حرم خانم زینب باید مثل آقا ابوالفضل شهید شه که نحوه شهادتشون بی شباهت نبوده...دست و پای راست به حالت قطع و دست چپ و پای چپ به حالت کاملا خورد شده و احشا داخلی متلاشی و بینی هم شکسته ...تمام لحظات شهادت ذکر لبش یا صاحب الزمان و یا حسین بوده. گفته انا لله و انا الیه راجعون که دوستاش گفتن نگو حمید جان زوده که گفته نه دیگه وقتشه .... وقتی مسواکشو انداخت بیرون همسرش مسواک رو بر می داره میگه بزار یادگاری بمونه ...حالا شده یادگاری.... این شهید به امانت سپرده شد به خاک تا هنگام ظهور مولایش امام زمان عجل‌الله‌تعالی رجعت کند.. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
خاطره ای از حمیدآقا 🍁 "آقا حمید همیشه میگفت من آخرش شهید میشم :) یه روز به من گفتن بیا با هم عکس برای شهادت رو انتخاب کنیم انتخاب کردیم .... بعد از اعلام خبر شهادت من رو منزل مشترک بردن و من کامپیوتر ایشون رو روشن کردم و بدون معطلی فایل عکس های شهادت رو برداشتم هیچ کس باور نمیکرد که ما تا این اندازه آماده برای شهادت بودیم 🥀🍂" ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
عشق یعنی که به یوسف بخورد شلاقی درد تا مغزِ سر و جان زلیخا بدود... لحظه ی وداع همسر شهید 🕊🌷 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
با موتورش تصادف کرده بود. رفتیم بیمارستان. دکتر ده روز براش استراحت مطلق نوشته بود. کمر درد شدیدی داشت. حتی در این حالت مقید بود که بعد از اذان مغرب موقع آب خوردن بنشیند. می گفت: «از امام صادق (ع) روایت داریم که اگر شب نشسته آب بخوریم، رزق مان بیشتر می شود»...❣ سالروز شهادت 🌹 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
❤️🍃 📖براےاینکه گناهی ناخواسته صورت نگیره با پیشنهاد داماد ، تصمیم گرفته بودند که سه روز،روزه بگیرند که مقام معظم رهبری درباره تصمیم شون می فرماید :به نظر من این را باید ثبت گردد که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسی شان خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد. به خدا متوسل میشوند. سه روز روزه میگیرند. 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 شعری از زبان حمید آقا برای همسر بزرگوارشان😍 🌾حالت چگونه است تو ای کربلای من ؟ 🌿تنها ستاره ی دلـم و دلربای من ! 🌾 دلتنگ خاطراتِ قشنگ قدیمی ام 🌿هستی تو عاشقانه ترین لحظه های من 🌾اینجا کنار قبر حسینم ولی بدان 🌿پشت سر شماست همیشه دعای من 🌾حالا تو را قسم به خدا لحظه ای بخند😉 🌿 غمگین نباش ذره ای ای آشنای من 🌾هر شب کنار سفره افطار، همسرم قرآن بخوان به صوت قشنگت برای من♥️ 🌾هروقت می روی حرمِ شازده حسین 🌿بخوان زیارتی زِ ته دل بجای من 🌾این شعر عاشقانه ترین هدیه ی من است 🌿 لطفا قبول کن همه را کربلای من 🌸♥️ فدایی عمه جان 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 از اردوی راهیان نور که برگشتم، بهم گفت : چادر خاکی ات را در خانه بتکان ... می‌خواهم خاکی که شهدا روی آن پر پر شده اند ، در خانه ام باشد همسر 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
اونقدر سینه میزد بهش گفتم: حمید، کم‌تر سینه بزن یا حداقل آروم‌تر سینه بزن لازم نیست این‌همه خودت را اذیت کنی. گفت: فرزانه‌ این سینه به‌ خاطر همین سینه زدن هیچ‌وقت نمی‌سوزه. چه این دنیا چه اون دنیا.... بارها این جمله را در مورد سینه‌زدن‌هایش تکرار کرد. بعدها من متوجه راز این حرف حمید شدم! که ترکش همه بدنش را سوزانده بود، جز سینه‌اش را.. همسر محبت همه جوره سودِ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 می‌نویسم تا هر آن کس که می‌خواند یا می‌شنود بداند "شرمنده ام از این که یک جان بیشتر ندارم تا در راه ولی عصر(عج) و نایب برحقش امام خامنه‌ای (مدظله العالی) فدا کنم." اگر در حال حاضر تعدادی از برادران در جبهه های سخت در حال جهادند دلخوش هستند که جبهه فرهنگی، تداوم جبهه سخت است که توسط شما جوانان رعایت می شود امید است که خواهران در این زمینه با حفظ حجابشان پیشگام این جبهه باشند. سالروز ولادت 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
📌 گریه های پیرمردی که اختلال حواس داشت برای شهید سیاهکالی 🔷️ درکوچه ی ما پیرمردی بود که اختلال حواس داشت. همیـشه صنـدلی اش را دم در می گذاشت و می نشست داخل کوچه. ◇ هر وقت حمیـد به این پیر مرد می رسید، خیلی گرم با او سـلام و علیک میکرد.اگر سوار موتور بود، توقف میکرد و بعد از سـلام و احـوال پـرسی، حـرکت میکـرد. 🔸️ یک شب رفته بودیم هیئت. موقع برگشت ساعت از نیمـه شـب گذشتـه بـود و پیـرمرد همچنـان در کوچه نشسته بود. ◇ حمید طبق عادتش خیلی گرم با او سـلام و علیـک کرد. 🔹 وقتـی دور شـدیم، گفتـم: «حمیـد جـان! لازم نیست هر بار به ایشان سلام کنی.او بخاطر اختلال حواس اصلا متوجه نیست.» 🔻 حمید گفت: «عزیـزم! شـاید ایشـان متوجـه نشود؛ امـا من کـه متوجـه می شوم. مطمـئن بـاش یک روزی نتیـجه محبت من به این پیـرمرد را خـواهی دید.» 🌹 بعداز شهـادت حمید وقتی برای همیشه از آن کوچه میرفتیم؛ همان پیرمرد را دیدم که برای فراق حمید به پهنای صورت اشک می ریخت. 🎙 راوی: همسر شهید 📚 کتاب: یـادت باشـد / محمد رسول ملا حسینی 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi