1.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌رفیق باباها خیلی
تنهاند قدرشونو بدون
#پیشنهاد_دانلود
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#زندگینامه🌱
شهید محمد حسین محمد خانی فرزند علی محمد در سال 1346 در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود و در اردیبهشت ماه سال 1362 در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش به مقام والای شهادت نائل گردید.💚😔
- نام : محمدحسین
- نام خانوادگی : محمد خانی
- تاریخ تولد : ۱۳۶۴/۴/۹
- تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۸/۱۶
- مکان شهادت : سوریه
# شهیدمحمدخانی
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
بعضی وقتا آدم فكر ميكنه ديگه محاله كه
حالش خوب بشه ، ولی ميشه. از این لحظه های خوب برای همتون آرزو میکنم.آمین
در کامِ ما دعا را
چون شهد و شیر، خوش کن
و آن را که گوید آمین
هم دوستکام گردان
مولانا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
🥀مادری که عاشق بچهشه، مدام دوست داره بچه رو ببوسه؛
از بوسیدن خسته میشه؟😕
تکرار بوسه واسش خوشایند نیست؟
نه...!😘
نماز هم همینطوره...
هرچی تکرار بشه، باز یه موضوع تازه و قشنگه:)❤️
#دم_اذانی
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
دلار پر
طلا پر
سکه پر
مسکن پر
کار پر
رفاه پر
حق و حقوق پر
ملت ایران پر پر
علی برکت الله
#امیررضا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#فـنـجــانـے_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_18 صدای عثمان سکوتم را بهم زد ( سارا.. اگه حالتون خوب نیست.. بقیه
#فـنـجــانـے_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_19
صدای آرام عثمان بلند شد (کمی صبرکن صوفی..) و دو فنجان قهوه ی داغ روی میزِ چوبی گذاشت. ( بخورید.. سارا داری میلرزی..) من به لرزیدنها عادت داشتم..
همیشه میلزیدم.. وقتی پدر مست به خانه می آمد.. وقتی کمربند به دست مادرم را سیر از کتک میکرد.. وقتی دانیال مهربان بود و میبوسیدم.. وقتی مسلمان شد.. وقتی دیوانه شد.. وقتی رفت.. پس کی تمام میشد؟؟ حقم از دنیا، سهم چه کسی شد؟؟
صوفی زیبا بود.. مشکیِ موهای بلندِ بیرون زده از زیر کلاه بافت و قهوه رنگش، چشم را میزد.. چشمان سیاهش دلربایی میکرد اما نمی درخشید.. چرا چشمانش نور نداشت؟؟ شاید..
صوفی با آرامشی پُرتنش کلاه از سرش برداشت و من سردم شد.. فنجان قهوه را لابه لای انگشتانم فشردم.. گرمایش زود گم شد.. و خدا را شکر که بازیگوشیِ قطرات بارون روی شیشه بخار گرفته ی کنارم، بود..
و باز صوفی (صبح وقتی از اتاقم زدم بیرون،تازه فهمیدم تو چه جهنمی گیر افتادم.. فقط خرابه و خرابه.. جایی شبیه ته دنیا.. ترسیدم.. منطقه کاملا جنگی بود.. اینو میشد از مردایی که با لباسها و ریشهای بلند، و تیرو تفنگ به دست با نگاههایی هرزه وکثیف از کنارت رد میشدن ، فهمید..
اولش ترسیدم فکر کردم تنها زن اونجام.. اما نبودم.. تعداد زیادی زن اونجا زندگی میکردن.که یا دونسته و ندونسته با شوهراشون اومده بودند یا تنها و داطلب..
یکی از فرمانده های داعش هم اونجا بود. رفتم سراغش و جریانو بهش گفتم. خیلی مهربون و باوقار مجابم کرد که این یه مبارزه واسه انسانیته و دانیال فعلا درگیره یه ماموریته اما بهم قول داد تا بعد از ماموریت بیاد و بهم سر بزنه..
حرفهاش قشنگ و پر اطمینان بود. منو به زنهای دیگه معرفی کردو خواست که هوامو داشته باشن.. اولش همه چی خوب بود.. یه دست لباس بلند و تیره رنگ با پوشیه تحویلم دادن تا بپوشم که زیادم بد نبود.. هرروز تعدادی از زنها با صلابت از آرمان و آزادی میگفتن و من یه حسی قلقلکم میداد که شاید راست بگن و این یه موهبت که، برای این مبارزه انتخاب شدم..
کم کم یه حس غرور ذره ذره وجودمو گرفت.. افتخار میکردم که همسر دانیال، یه مرد خدا هستم.. از صبح تا شب همراه بقیه زنها غذا می پختیم و و لباس رزمنده ها رو می دوختیم و می شستیم..
دقیقا کارهایی که هیچ وقت تو خونه پدرم انجام ندادم رو حالا با عشق و فکر به ثواب و رضایت خدا انجام میدادم. اونجا مدام تو گوشمون میخوندن که جهاد شما کمتر از جهاد مردانتون نیست و من ساده لوحانه باور میکردم.. و جز چشمهای کثیف این مثلا رزمنده ها، چیزی ناراحتم نمیکرد.. هر روز بعد از اتمام کارها به سراغ فرمانده میرفتم تا خبری از برادرت بگیرم تا اینکه بعد دو هفته بهم گفت که به صورت غیابی طلاقت داده.. )
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
ای اجل!
داغ محرم
به دلم نگذاری...
#واقعادلواپسیمآقا
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
بخشی از #وصیت شهید:
چه زیباست سیاهی چادر شما، نمیدانم این چه حسی بود که چادر شما به من میداد اما میدانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو میگرفتم.
باور کنید #چادر شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت #مجاهدت_حضرت_زهرا (س) بدست آمده .
امیدوارم که هرگز رنگ سیاه چادر شما کم رنگ و پریده نشود و خدا نکند که روزی حجاب شما کم رنگ و کم اهمیت شود که اگر خدای ناخواسته این چنین شود اصلا دوست ندارم به ملاقات من سر مزارم بیایید.❗️
#شهید_مجتبی_بابایی_زاده
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
بارها به همکارانش گفته بود:
هواپیمایم را بزنند ، بیرون نمیپرم
اگر هواپیما بال نداشته باشد
خودم بال در آورده
و بر سر دشمن فرود میآیم
و هرگز تن به اسارت نخواهم داد
#عقاب_دوران
#شهید_سرلشکرخلبان_عباس_دوران
#سالگرد_شهادت
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi