eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.4هزار دنبال‌کننده
31.1هزار عکس
28.7هزار ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یه‌جوری‌باش‌که‌سرنوشتت‌هرچی‌شد ختم‌به‌امام‌زمان(عج)‌بشه... 🚩 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_59 درد، طاقتم را طاق کرده بود. سینه خیز، خود را به حسامِ غرقِ خون در گوشه ی ا
کجای کارین ابلها، اون دانیال عوضی به ما هم نارو زد! خوونوادشو با کلک و زبون خوش کشیدیم ایران تا بتونیم خودشو پیدا کنیم. به قول خودتون اون به خاطر خواهرش تا کره ی ماه هم میره.. در واقع مادر و خواهرش دست ما گروگان بودن.) با دهانی باز به حسام زل زدم. یعنی او هم حیوانی بی قید بود؟؟ بازیگری ماهر مانند عثمان؟ باورش از هر دروغی دشوارتر بود... با حرفهایش حس تنفر را دوباره در دلم زنده کرد. مسلمانان همه شان دروغگو و وحشی صفت بودند و حسام هم یکی از آنها... عثمان کلافه در اتاق راه میرفت. رو به صوفی کرد (ارنست تماس نگرفت ؟) صوفی سری به نشانه ی منفی تکان داد.  هر جور پازلها را کنار یکدیگر میگذاشتم، به هیچ نتیجه ایی نمیرسیدم... حسام. صوفی. عثمان. یان. و اسمی جدید به نام ارنست. اما حالا خوب میدانستم که تنهایِ تنها هستم. در مقابلِ گله ایی از دشمن. راستی کجایِ این زمین امن بود؟ عثمان سری تکان داد (ارنست خیلی عصبانیه. به قولِ خودش اومده ایران که کارو یه سره کنه. صوفی تمامِ این افتضاحات تقصیر توئه. پس خودتم درستش کن. تو رو نمیدونم اما من دوست ندارم بالا دستیا به چشم یه احمقِ بی دست و پا نگام کنن! چون نبودم و نیستم. میفهمی که چی میگم؟ این ماجرا خیلی واسه سازمان حیاتیه) صوفی مانندِ گرگی وحشی به حسام حمله ور شد (مثه سگ داری دروغ میگی! مطمئنم همه چیزو میدونی! هم جایِ دانیالو.. هم اسم اون رابطو) عثمان با آرامشی نفرت انگیز صوفی را از حسامِ نیمه جان جدا کرد (هی.. هی.. آروم باش دختر! انگار یادت رفته، ارزشِ این جوونور بیشتر از دانیال نباشه، کمتر نیست) ناگهان گوشی عثمان زنگ خورد و او با چند جمله ی تلگرافی مکالمه را قطع کرد. سری تکان داد (ارنست رسید ایران. میدونی که دلِ خوشی از تو نداره پس حواستو جمع کن) هر دو از اتاق خارج شدند و باز من ماندم و حسام. دیگر حتی دوست نداشتم صدایِ قرآنش را بشنوم. اما درد مهلت نمیداد. با چشمانی نیمه باز، حسام را ورانداز کردم. صدایم حجم نداشت (نمیخوای زبون باز کنی؟ توام یه عوضی هستی لنگه ی اونا، درسته؟ یان این وسط چیکارست؟ رفیق تو یا عثمان؟ اونم الاناست که پیداش بشه، نه؟) رمقی در تارهایِ صوتی اش نبود (یان مُرده.. همینا کشتنش! اگرم میبینی من الان زندم، چون اطلاعات میخوان. اینا اهل ریسک نیستن! تا دانیال پیداش نشه، منو شما نفس میکشیم.) باورم نمیشد.. یان، دیوانه ترین روانشناس دنیا مرده بود؟؟ زبانم بند آمده بود ( چ.. چرا کشتنش؟) ناگهان صوفی با فریاد و به شدت در اتاق را باز کرد. اسلحه ایی رویِ سرم قرار داد و عصبی و مسلسل وار از حسام میخواست تا بگوید دانیال در کجا پنهان شده! مرگ را در چند قدمی ام میدیدم. از شدتِ ترس، دردی حس نمیکردم. وحشت تکه تکه یخ میشد در مسیرِ رگهایم و فریادهایِ گوش خراشِ صوفی که ناخن میکشید بر تخته سیاهِ احساسِ امنیتم.  به نفس نفس افتاده بودم. لحظه ایی از حسام چشم برنمیداشتم. انگار او هم ترسیده بود... فریاد میزد که نمیداند.. که از هیچ چیز خبر ندارد.. که دانیال او را هم پیچانده.. که اگر مرا بکشد دیگر برگه برنده ایی برایِ گیر انداختنِ دانیال ندارد.. فریادهایش بلند بود و مردانه، عمیق و گوش خراش..  عثمان در تمامِ این دقایق، گوشه ایی ایستاده بود و با آرامشی غیرِعادی ما را تماشا میکرد. صوفی اسلحه اش را مسلح کرد. (میکشمش.. اگه دهنتو باز نکنی میکشمش..) و حسام که انگار حالا اشک میریخت، اما با صلابت فریاد میزد که چیزی نمیدانم صوفی انقدر ترسناک شده بود که امیدی برایِ رهایی نداشتم. شروع به شمردن کرد.. حسام تا شماره ی پنج وقت داشت، جانم را نجات دهد ولی لجبازانه حرفی نمیزد. یک.. دو.. سه.. چهار.. چشمانم را با تمامِ قدرت بستم.. انقدر پلکهایم را روی هم فشار دادم که حسِ فلجی به صورتم تزریق شد..  پنج.. صدای شلیکی خفه و فریاد بلندِ حسام... سکوتی عجیب..  چیزی محکم به زمین کوبیده شد.. جراتی محض باز کردنِ چشمانم نبود.  نفسِ راحت حسام، کمکم کرد تا بدانم هنوز زنده ام. چشمانم را باز کردم. همه جا تار بود... برخوردِ مایه ایی گرم با صورتِ به زمین چسبیده ام، هشیارترم کردم. کمی سرم را چرخاندم.  ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷🕊 سردار رشید اسلام شهید : 🔸اگر ڪوتاهے ڪنیم، نمے توانیم جواب خون شہدا را بدهیم. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موی پسر شهیدشان را نگه داشتند تا در کفن بگذارند! کاش بعضی مسئولین از خون شهیدان خجالت میکشیدند😔 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 💢ادعای تقلب این دو نفر، ۸ ماه کشور را در تب و التهاب فرو برد آبروی کشور را برد جوان از خانواده‌ها گرفت بیت المال آسیب دید رأی ۴۰ میلیون ایرانی را لگدمال کرد روی اسلام در عبارت جمهوری اسلامی خط کشید طوریکه پیاده نظام فتنه صراحتاً اعلام کردند "انتخابات بهانه است،اصل نظام نشانه است" ‏حامیان این دو در ظهر عاشورا به هتاکی و حرمت‌شکنی پرداختند این دو مورد تحسین رژیم صهیونیستی و منافقین و حتی جندالشیطان قرار گرفتند! 🔻*خوب یاد گرفتید هربار با انتشار یک تک عکسِ مظلوم‌نمایانه، چهره‌ی زعمای فتنه را تطهیر کنید! به حق همین محرم، زنده بمانیم و محاکمه‌ی این دو را ببینیم! 💬محمدپاداش 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🍁🌿🍁🌿🍁🌿 🔆ما لشگر امام ، حسین وار هم باید بجنگیم، ☄اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین(ع) را در بگیریم 🔆 کلامی‌ و دعایی 🤲جز این نباید داشته باشیم: "اللهم اجعل محیای محیا و آل محمد" 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
چاه دستى پُر نميشه!! ♦️مادر بزرگم هميشه ميگفت چاه دستی پر نميشه اون وقتا سنم كم بود و معنی حرفشو نميفهميدم ميپرسيدم عزيز يعنی چي 'چاه دستی پر نميشه'؟ با همون لهجه ی قشنگش ميگفت: يعنی اگر چاهی خشك باشه، هر چقدرم توش آب بريزی نميتونی ازش آبي برداری. خود ِچاه بايد آب داشته باشه امروز توی اين سن و سال معنی اون حرفو كاملا ميفهمم اگر آدمی قدر دان نباشه هر كاری هم براش بكنی انجام وظیفه است آدم بد ذات و نمی تونی ذاتش و عوض کنی رفتنی رو اگه دنياتو هم به پاش بريزی ، ميره.. 👈ذات بد نیکو نگردد. چون که بنیادش بد است 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴خطرناک ترین جمله دنیا چیست؟ ✍گفته می‌شود خطرناک‌ترین جمله این است: «من همینم که هستم.» در این جمله کوتاه می‌توانیم غرور، لجاجت، خودرایی، خودخواهی، درجا زدن و به ‌تدریج راندن آدم‌ها از اطراف خود را حس کنیم پس مراقب باشیم ، هر روز فرصتی هست برای یه قدم بهتر شدن.  ‌ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 . ولی امام رضا میگه.. برا هر چی خواستی گریه کنی..، برا حسین گریه کن :) 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 تـابه‌عاشورا‌حسین‌بود‌وحسین‌بود‌حسین تـابه‌پایان‌صفرحرف‌ازحضورزینب‌است 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 _عشقت‌ࢪانمےتوان‌ڪتمان‌ڪࢪد♡ همہ‌ماࢪادیوانہ‌مےخوانند ! عاشقِ‌توبودن،دیوانہ‌شدن‌هم‌داࢪد ..!_:)🌿 🌱 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مـا و مجنون همسـفر بودیم در دشـــت جـنـــون او بہ منزل ها رسید و ما هنوز آواره ایــم ... 😔💔 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi