#به_سبک_شهدا
✅ شهید علی قوچانی
وارد ساختمان سپاه که شد، چندتایی از بچههای سپاه را دید. حاجعلی بین آنها بود و داشت حرف میزد:
🔻 «بچهها وظیفه ما فقط جبهه رفتن نیست؛
وظیفه اصلی ما
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر نمودنه.
ما که میآییم مرخصی، نباید بشینیم تو خونههامون و وضع شهر اینجوری باشه، باید بریم داخل شهر و امر به معروف کنیم...» 🔺
👈 از آن به بعد بچه ها از مرخصی که میآمدند، شروع به امر به معروف و نهی از منکر در سطح شهر میکردند...😊
📚 سیره دریادلان ۲ 📚
امربه معروف مانند نماز #واجبه
ترک واجب نکنیم🌹
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
پرسیدم سراغ ما را نمیگیری؟
جواب نداد....
#تصویربازشود
#شهید_محمدرضافراهانی
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
〖دلگیرمهرچہمےدوم
بہگردپایتان نمیرسم!!
مسئله یڪسربندولباسخاڪےنیست
هواےدلماز،حدهشدارگڋشتھ😔
شهدایارےام کنید
شهیدنشوممیمیرم🥀】
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ هر دو سانت، یک شهید
آقای مسئولی که وقتی میخوای بری توی چادر زلزلهزدگان با کفش میری رو جایی که اون مردم مظلوم میخوابن😒
آقای مسئولی که وقتی میری به کارگرها سر بزنی، حتی از شاسیبلندت پیاده هم نمیشی😏
آقای مسئولی که با وقاحت تمام میگی از قیمتها خبر نداری😤
✅ #اینو_گوش_کن☝️
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#روضهشبجمعه 💔
شب های جمعه بیقرارم! روضه میخوانم
با چشم های اشکبارم روضه میخوانم
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_ڪربلا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا💞
راز عاشقی حسین
فرازی از دعای عرفه 💖
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
دوست دارم لحظههای از تو گفتن را
#محمد_علی_بهمنی
#اخه خدای منی
به نام خدای همه
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#یک حبه نور ✨
هیچ عبادتی را خداوند نفرمود من انجام میدهم، پس شما هم انجام دهید...
اما در مورد #صلوات فرمود:
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً...
#رحمة_للعالمین 💚
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
مرا ڪہ هر نفسم غیر #عشق بر لب نیسٺ
بہ سینہ جز غم #دلدار و ذڪر یارب نیسٺ
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_ڪربلا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
و یادِ تو
چون عطرِ ریحان
دل را خنک می کند ...
اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج🍃
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
محمّد ص آبروی هر دو سراست
کسی که خاک درش نیست خاک بر سر او...
#من محمد (ص) را دوست دارم 💚
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
الهی امروز بهترين ثانيه ها
شيرين ترين دقايق
دوست داشتني ترين
لحظه ها راپيش رو داشته باشید
آدینه تون بی نظیر
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
﷽🌸🍃
🌸🍃
🍂
💠 پسر دردانه مادر که از سفر برگشته ...
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#سیره_شهید
🌸بزرگترین #ویژگی شهید محمدکاظم توفیقی این بود که در این سالها از ابتدای شروع زندگی متآهلی تا زمان شهادت #هیچ تغییری در ایشان ایجاد نگردید.🍂
🌸بلکه ازلحاظ #دینی عقایدی #محکمتروقویتربودندودیدشان به ازدواج ازدریچه اسلام بودوالگوی زندگیشان زندگی حضرت فاطمه بود، عشق💞 وشورشهادت دراین جوان ۲۴ساله اورا از#علایق دنیوی دورکرده وتمام زندگی اش راوقف اربابش امام حسین(ع)کرده بودن.
🌸هیچگاه #بدنبال اسم ورسم نبودندوهرقدمش رادر راه رضای #معبودش برمیداشتند.متنفرازدروغ، غیبت ،بدگویی، قضاوت دیگران، وهرچیزی که خدایش در قرآن مسلمان رامنع کرده ازانجام آن کار.
#شهید_محمد_کاظم_توفیقی
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
『هۍنگاهتبڪنم!
گمبشومدࢪچشمت؛
گمشدݩدࢪشبِچشماݩتۅ
پیـداشـدݩاسـت ...¡』
-ســلامٌعـلیابراهیـم-
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_109 بیسکوییتی از جیبش بیرون آورد و باز کرد (بخور.. باید برم، ناسلامتی واسه م
#فنجانےچاےباخدا
#قسمت_110
میلیمتر به میلیمتر حرکت میکردیم و به جلو میرفتیم. حسی ملسی داشتم..
حسام نفس به نفس حالم را جویا میشد و من اشک به اشک عشق میدیدم و حضورِ پروردگار را..
سیل مشتاقان و دلدادگان به حدی زیاد بود که مسیر چند دقیقه ایی را چند ساعته طی کردیم..
ساعت یازده و نیم به سمت داخل حرم حرکت کردیم و ساعت سه نیمه شب پا در حریم گذاشتیم.
چشمم که به ضریح افتاد، نفسم بند آمد..
بیچاره پدر که تمام هستی اش را کور کرد.. مگر میشد انسان بود و از فرزند علی متنفر؟؟
اشک، امانم را بریده بود و صدایِ ناله و زاری زوار؛ موسیقی میشد در گوشم ..
اینجا دیگر انتهایِ دنیا بود..
من ملوانی را در عرشه ی کشتی دیدم که طوفان را رام میکرد و دریا را بستر آسایش..
اینجا همه حکم ماهیانِ طالبِ توری را داشتند که سینه میکوبند محضِ صید شدن..
و حسین، رئوف ترین شکارچیِ دنیا بود..
ماندنمان به دقیقه هم نکشید که در مسیر گام برداشتنهایِ آرام ومورچه ایی مان به طرف خروجی دیگر حرم متمایل شد..
چند مرتبه فشار جمعیت، قصد از هم پاشیدنِ دیوارِمردانِ نگهبانِ اطرافمان را داشت و موفق نشد..
دیواری که اجازه ی حتی یک تنه برخورد به خانومهای حفاظت شده اش را نداد..
دیواری از سربازانِ غیرت.. آنهم غیرتی حسینی..
کاروان گوشه ایی ایستاد و بعد از تشکر و دعایی جانانه، عزم جدا شدن کرد..
حسام با دوستانش خداحافظی کرد و مرا به گوشه ایی از سرایِ حسین برد..
کنارِ یکدیگر رو به گنبد چسبیده به زمین نشستیم. (حالت خوبه بانو؟؟ اذیت نشدی؟؟ اونجا همه ی حواسم پی تو بود که یه وقت مشکلی پیش نیاد.)
مگر میشد، کربلا باشد.. حسین باشد.. اربعین باشد و حالِ کسی باشد؟ (حسام بازم میاریم کربلا؟)
لبخند زد (نه اینکه این دفعه من آوردمت.. آقا بطلبه دنیا هم نمیتونه جلودار بشه..
همونطور که بنده تمام زورمو زدم تا دانیال برت گردونه و شما افتخار هم صحبتی ندادی..
حالا بیا یه زیارت عاشورا بخوونیم..
شمام یه دعایی بکنی واسه ما.. بلکه حاجت روا شیم..)
حسام زیارت عاشورایی بین هر دویمان گرفت و با صدایی بلند شروع به خواندن کرد. هر چند که نوایش در آن همهمه ی جمعیت به وضوح شنیده نمیشد، اما صوتش دل میبرد و اسیرترم میکرد.
و من سرا پا گوش، جان سپردم به شنیدنش..
موجِ آوازش پر بغض بود و گریه.. حسام چه آرزویی داشت که این گونه پتک میشد بر سرم.
پا به پایِ گریه هایِ قورت داده اش اشک شدم و زار زدم.. چقدر این مرد، هوایش ملیح بود.
زیارت که تمام شد دستانش را رو به گنبد، بالا برد و با چشمانی بسته چیزی را زیر لب نجوا کرد.
پر از حزن صدایم زدم (سارا خانوم.. شما پیش آقا خیلی عزیزی.. پس حاجتمو ازش بگیر.)
با صدایی که از فرط ناله، بم شده بود پرسیدم (من؟؟ چجوری آخه؟)
اشکِ روان شده از کنار صورتش را دیدم (سخت نیست.. فقط یه آمین از ته ته دلت بگو.)
پلک روی هم گذاشتم، و با تمام وجودم "آمین" گفتمو دعا کردم بهره برآورده شدنِ آرزوی این مرد.. مردی که عشق.. آرامش.. زندگی وآسایش را با دو دستش هدیه ام کرد.
چشم که باز کردم با لبخندی مهربان ، خیره ی صورتم شده بود (شک ندارم که گرفتیش..)
اشک پس زدم (نمیخوای بگی چه چیزی از امام حسین میخوای؟..)
سرش را پایین انداخت و با انگشتر عقیقی دستش مشغولِ بازی شد (بانو.. میدونی چقدر دوستت دارم؟؟)
ساکت ماندم.. اولین بار بود که این جمله را از دهانش میشنیدم..
ناگاه فراری اش به صورتم انداخت (اونقدر زیاد که گاهی میترسم..
اونوقدر عمیق که وقت دعا و خواستن از خدا، آمینِ آرزمو با صدایِ لرزون و کم جوون میگم اما مُهر خلوصِ امشبِ شما، کارمو راه انداخت.)
پر از سوال شدم و ترس در جانم دوید (مگه چی میخوای از خدا.. آرزوت چیه حسام؟)
لبخند زد.. مکث کرد.. چشم به چشمانم دوخت (شهید شم..)
زبانم خشک شد. نفسم یکی در میان بالا میآمد..
من دعایِ شهادتِ معشوقم را آمین گفته بودم؟؟؟
این بچه سید چه به روزم آورده بود؟؟ من دعا کردم.. با ذره ذره ی وجودم..
آمین گفتم با آه به آهِ قلبِ شکسته ام..
کاش زمان میایستاد..
دوست داشتم تا توان در دست دارم، حسام را زیرِ بادِ سیلی بگیرم و جیغ زنان تا خودِ خدا بِدَوَم.. که غلط کردم.. که نکند برآورده شود دعایِ شهادتش.. که او برود، من هم میروم...
آن نیمه شبِ پر هیاهو، من فقط اشک ریختم و حسام زبان بازی کرد محضِ آرام شدنم و دانست که گفته اش آتش زده بر وجودم و به این آسانی ها خاموش نمیشوم.
وقتی الله اکبرِ اذان صبح، همه را ساکت کرد، چشم بستم و با ذره ذره ی وجودم بی صدا فریاد زدم که دعایم را پس میگیرم و عهد بستم با فقیرنوازِ کربلا، که اگر امیرمهدیم به سلامت راهی ایران شود بیخیالِ جوانه هایِ یکی در میانِ موهایم، بزم عروسی بپا کنم و رخت سفیدش را به تن.
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوریه رفتن #شهدا که برای خاک نیست، از جای دیگری به آنها الهام میشود که وقت رفتن است🕊
🌾یکی از دوستان #شهید محمود رادمهر میگوید برای توصیف اهمیت کار شهدای مدافع حرم باید حرف خود او را بزنم، میگفت ما که برای خاک نمیرویم، هدف، باز کردن مسیر #ظهور است☝️
#شهید_محمود_رادمهر🌷
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔆امروز #جمعه ۹ آبانماه ۱۳۹۹
📿 ذکر روز جمعه : اللهم صل علی محمد و ال محمد(صد مرتبه)
✅نهم آبان ماه سالروز شهادت
🌷شهید محمدعلی کمانگری(۱۳۹۳ ه.ش)
🌷شهید مدافع حرم سید سجاد حسینی(۱۳۹۴)
🌷شهید مدافع حرم محسن فانوسی(۱۳۹۴ )
🌷شهید مدافع حرم محمد اتابه (۱۳۹۵)
🌷شهید مدافع حرم ذاکر حیدری(۱۳۹۵)
🌷شهید مدافع حرم محمد زهرهوند (۱۳۹۴)
🌷شهید مدافع حرم حمیدرضا فاطمی اطهر(۱۳۹۴)
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
یا صاحب الزمان🍃
بی تو ربیع رنگ خزان دارد ای بهار...
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#شهیدانـہ
حاج قاسم می گفت:
باشهدابودن سخت نیست
باشهداموندن سخته!
مثل شهدابودن سخت نیست
مثل شهداموندن سخته!
راه شهدایعنی...
نگه داشتن آتش دردستانت...
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🍃🌺🌸🌺🍃
#قرار_جمعهها ✨
یڪ دور تسبیـح
#صلوات💙
به نیت
سـلامتـی و ظهـور #حضـرت_مهــدی عجل الله تعالی فرجه الشریف🌹
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
دیدی تو مهمونیا
بچه ها حواسشون نیست
کی میاد کی میره
سرگرم #بازی خودشونن...؟
بعضیام دلشون اینجوریه..
میان...
میرن ...
طرف حالیش نیست..
رفقا
مواظب دلتون باشین💔
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
ایام محرم شده بود
قول و قرار گذاشته بودیم که امسال اربعین موکبی راه بندازیم که خادمهاش بچه های خادم الشهدا باشند.
سید هادی پیگیر کارها بود و بهم گفت سجاد پایه؟ گفتم بسم الله
مشکلاتی جلوی راه بود که نمیشد این حرکت انجام بشه
روز عاشورا محمد رو دیدم
کشیدمش کنار گفتم حاجی چیکار میکنی کارها رو پیگیری کن راه بندازیم دیگه ...چرا چند روزه دیگه از تب و تاب پیگیری کار خبری نیست
با همون لبخند همیشگیش یه درسی داد بهم، گفت: سجاد مگه شماها بسیجی نیستین مگه خطها رو ندادم که با کیا باید ببندید،
منتظر منی؟! تو و سید هادی پاشید برید تهران دنبال کارها دیگه چیه دست به دست هم میکنید،
بسیجی منتظر نمیمونه خودتون بسم الله بگید.
🌹شهید محمد بلباسی🌹
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi