eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
84 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آنها تا آخرین لحظه پای حرف خود ایستادن و رمز پایداری شدن....✌️ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
tooraji.blog.ir / tooraji.blogfa.com4_1252058012747563176.mp3
زمان: حجم: 2.69M
روضۀ حضرت زهرا(س) از "شهید تورجی زاده" گفته‌اند روضه را به درخواست "شهید حاج حسین خرازی" از پشت بیسیم خواند، و بعد پشت تمامی بیسیم‌های جبهه پخش شد... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_پنجم شاید مدتی خواسته باشم برای همرنگ جماعت شدن وازیاد بردن تنهایی ام دن
💔 نیما هم که طبق معمول عادت دارد مراتخریب کند، فنجان چای به دست به میز ناهارخوری تکیه می دهد. -خاله چرا الکی تلاش می کنید؟بزارید بره حوزه ، ببینه تون وآب ازش درنمیاد، سرش به سنگ بخوره ، اونوقت میفهمه! الان سرش داغه -پشت چشم نازک میکنم که:البته البته هرچی بخونم به پای بعضیا که شوق دیپلم حسابداری دارن نمیرسم! چون این بعضیا با این تحصیلات عالیه الان همه کاره کارخونه اند!😏 -دلم خنک شد ! تااوباشد حوزوی ها را دست پایین نگیرد! نیما تقریبا برادرم است ، از مادر یکی از پدر جدا ، یک سال ازمن کوچک تراست اما ده برابر من ادعا دارد و خودش را از تک و تا نمی اندازد . -همین بعضیا که می فرمایید دارن حال زندگیشونو می برن ؛ کم کم هم مملکت رو از دست شما آخوند ها دارن میکشن بیرون! پس من رسما از طرف دکتر نیما معمم شدم! چه تعریفی هم دارد این بچه پولدار! مادر می پرد وسط کل کل مان :بـسه! و رو می کند به خاله مرجان : ممنون از راهنمایی هاتون! حوراءام باید بیشتر فکر کنه، دعاکنید درست انتخاب کنه! ✍نویسنده:خانم فاطمه شکیبا 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_ششم نیما هم که طبق معمول عادت دارد مراتخریب کند، فنجان چای به دست به میز
💔 خاله مرجان و ثنا که می روند ، مادر مرا می کشد به اتاقش ، دوست دارم کمی درد دل کنیم، درباره هر چیزی جز ادامه تحصیل مـن، این را به مادر هم می گویم ، سعی می کند مهربان باشد، این جور رفتار ساختگی اش را دوست ندارم. می پرسد: خب بگو؟ درباره چی حرف بزنیم؟ سرم را روی پایش می گذارم و به خودم جرأت می دهـم برای صدمین بار بزرگ ترین سوال زندگی ام را بپرسم : میشه بریم سرخاک بابا؟ من دوست دارم ببینمش! می دانم الان دست هایش کمی می لرزد و اعصابش بهم می ریزد ، همیشه همینجور بوده آخر هم یک پاسخ داده : راهش دوره ، پدرت اجازه نمیده! اما من دنبال چیزی غیر از این می گردم : یعنی اجازه نمیده من یک بار خاک بابامو ببینم؟اصلا بابا چرا فوت کرد؟ مریضیش چی بود؟ -وقتی بزرگتر شدی خودت می تونی بری ،اما الان وقتش نیـست. -آخه من حــق دارم بدونم بابام کی بود، چکاره بوده؟ چرا هیچی ازش نمیگی!؟ مگه چکار کرده که هروقت یادش میافتی بهم میریزی؟ شانه هایم را میگیرد و سرم را از روی پایش بر می دارد ، نگاهم نمی کند. -به موقعش می فهمی، دوست ندارم دربارش حرف بزنم! -آخه کِی؟من که بچه نیستم! بلند می شود و در حالی که به طرف در می رود می گوید: بازم فکر کن درباره تصمیمت، بابات می گفت اگه بخوای بری حوزه به فکر یه حجره ام باش برای خودت! نمی فهمم کی رفت ؛ فقط می دانم با این حرف پدر؛ رسماً آواره شده ام! بالاخره بهانه ای که می خواست را پیدا کرد! نویسنـده:خانم فاطمه شکیـبا 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ از : ﺧﺪﺍﯾﺎ ... ﺍﺯ ﺑﺪ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻫﺖ ... ﺍﻣﺎ ﺷﮑﺎﯾﺘﻢ ﺭﺍ ﭘﺲ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ... ﻣﻦ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ... ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺪﯼ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﯼ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ... ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ... ﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻨﺎﺭﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ... ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ... ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩﯼ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ... ﺑﺎ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ... ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﭼﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ... ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ؛ ﺧﺪﺍﯼ ﺧﻮﺏ ﻣﻦ. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
10.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ دو دقیقه و ما قدیمی‌ترها خیلی قدیمی‌ترها در تضعیف فاطمیه مقصّریم! حرف فاطمیه، حرف آتش و میخ و دیوار، که سالهاست بر آن، می‌نالیم، نبوده و نیست! حرف فاطمیه ؛ تاریخ را عوض خواهد کرد؛ اگر بفهمیم ! 💔 استادشجاعی 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
2.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 انتشار برای نخستین بار 🔺خبرگزاری یونیوز ویدئویی از حضور شهید در میدان نبرد مبارزه با داعش در عراق را منتشر کرد. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
ابلیس وقتی نتواند بھ کسی بگوید "بیا خراب شو" مدام می‌گوید: |تو الان خوب هستی‌| او را در همین حد متوقف می‌کند در حالی کھ این مرگ  و هلاکت  است...! 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم؟ العجل آقا جون...🤲 💔 😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🔅 خاطرات مقدس | کریم نجوا ✍🏻 می‌شنیدی یکی به نجوا می‌گوید «یا فاطمه‌ی زهرا». بعد «کریم نجوا» از راه می‌رسید. می‌گفتی «چرا نجوا؟» کریم می‌گفت «خوبه. نجوا خوبه.» می‌گفتی «چرا یا زهرا؟» می‌گفت «یا زهرا خوبه. رئیس ذکره» عراقی‌ها پیم موشک آرپی‌جی یازده را برده بودند. موشک جا نمی‌رفت. سیف‌الله می‌گفت «بد جوریه. جا نمی‌ره.» کریم گفت «یا زهرا بگو، درسته.» سیف‌الله گفت «یا زهرا. نمی‌شه که.» همان وقت جا رفت. بقیه‌ی موشک‌ها را هم همان‌طوری جا زدیم. گذشت. تانک‌ها می‌آمدند جلو. یک چند نفری رفتند سر راه تانک‌ها مین بگذارند. کریم رسیده نرسیده با کالیبرِ تانک زدندش. می‌دیدیم که تانک‌ها از روش رد می‌شوند. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
▫️لب باز میکنیم، سخنمان گریه میکند ▫️با ماچه کرده دوری ات ای بهترازبهشت.😥 . . و باید رنگ ثابت روزمره ما شود..... 🇮🇷 📿 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 پیرمرد روستایی آروم کنار پنجره فولاد ایستاد ، گفت : " یا امام رضا ، کریم سقف خونش چکه می کنه ، مریم میخواد عروس بشه ، پول ندارن براش وسایل بخرن ، محمد ریحانه رو دوست داره ، "راستی" خودمم یه کم پام درد می کنه ...! اینو گفت ، یه قطره اشک ریخت ، رفت ." 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi