eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
25.8هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠شهید مجید پازوکی : 🍃🌸 ها سه دسته اند: خام، پخته، سوخته خام ها که هیچ پخته ها عقل دارند و دنبال کار و حلالند سوخته ها ، بالاترے مےبیینند و مےسوزند که تو همان عشقِ آخر، خودش هم سوخته. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
نگاه تو بر ماست و همین دل مارا قرص میکند... میدانیم که در این دلتنگی هست به گره های زندگیمان.. تو میکنی و همین برای این دل بی قرار کافیست.. . . 🌺 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
▫️لب باز میکنیم، سخنمان گریه میکند ▫️با ماچه کرده دوری ات ای بهترازبهشت.😥 . . و باید رنگ ثابت روزمره ما شود..... 🇮🇷 📿 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
▫️لب باز میکنیم، سخنمان گریه میکند ▫️با ماچه کرده دوری ات ای بهترازبهشت.😥 . . و باید رنگ ثابت روزمره ما شود..... 🇮🇷 📿 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌹 همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت. بارها به من می گفت: "طوری و کن که احترامت را داشته باشند. می گفت: "این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره. بابا ارزش این همه اهمیت دادن نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره." 🍃🕊 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
دلتنــگ که می شوی بهترین مأوا گلزار است شان ⇜غمهایت را محو میکند گمنامی شان ⇜ را برایت حقیر می‌کند همان زندگی که برای دنیایت را می دزدد آری آنجاست که کوچکی افکارت به دیده می‌شوند و تو می مانی و اندوهی ازسر آگاهی می روی تا دنیــا را در این کوچک دور بریزی و کمی آخرت وام بگیری از تمام دنیا را به آخرت فروختند ⇜کاش قدر ارزنی از را بفهمیم! ⇜کاش همه چیز به زیبایی سادگیشان بود کاش ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 ...🌹🕊 آرامش یعنـی در پناه شما ، ...🌹🕊 بدون نگاهتان زندگیمان آشوبی بی انتهاست آنان . 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_پنجم 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمان
✍️ 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
بود قرار بر شدن نبود... می گفتند: تکرار است نمی دانستم هم شدنی است... روزهای خانطومان به یادمان آورد که تزویر، قابل اعتماد نیست!!! که شاید از در دوستی وارد شود اما تا زهر خود را نریز آرام نخواهد گرفت!!! و بےشک شهدای مظلوم خانطومان روز قیامت سوال خواهند کرد از ، که "ما در کلاس درس کربلا در جبهه امام حسین علیه السلام بودیم شما در کدام جبهه و به نفع که جنگیدید"؟؟؟!!! 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 یڪ عمر است نہ یڪ ... باید که جمله شوے تا لایق شوی 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
برای ما و شما از خود گذشتند برای و دختران ما و شما از و خود گذشتند زن و دختران مظلوم سوری و عراقی و برای نشدن دختران و زنان سرزمین ایران سختی کشیدند و جان دادند و یا مثل و شهید شدند برای ما زن زندگی آزادی شعار نیست در عمل ثابت کردیم... 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 اینچنین آزادی خواهان😏 زن زندگی آزادی را تفسیر کردند و را از میگیرند.... تصویری که در استوری هیچ سلبریتی نخواهید دید ...😭 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از شهادت نیست" 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 بود قرار بر شدن نبود... می گفتند: تکرار است نمی دانستم هم شدنی است... روزهای خانطومان به یادمان آورد که تزویر، قابل اعتماد نیست!!! که شاید از در دوستی وارد شود اما تا زهر خود را نریز آرام نخواهد گرفت!!! و بےشک شهدای مظلوم خانطومان روز قیامت سوال خواهند کرد از ، که "ما در کلاس درس کربلا در جبهه امام حسین علیه السلام بودیم شما در کدام جبهه و به نفع که جنگیدید"؟؟؟!!! ثواب اعمال امروز تقدیم به روح ملکوتی 🥀 در سالروز شهادتشان دسته گلی از صلوات به نیابت از آنها هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست" 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیحجابم ، اکیپ مختلط دارم و.‌‌.. اما تهش ‌که چی ؟ و آرامش یعنی چی!؟ اینا به آدم و نمیده بلکه این دوتا رو ازت میگیره... 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 | ۶ تیرماه ۱۴۰۲ 💫 : عده‌یی فکر می‌کنند چون غربی‌ها از لحاظ بر ما برتری دارند، پس ما باید و عقاید و آداب معاشرت و آداب و روابط اجتماعی و سیاسی‌مان را از آنها یاد بگیریم؛ این اشتباه است. 🗓 ۱۳۸۳/۰۴/۱۷
🕊🌹 همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت بارها به من می گفت: طوری و کن که احترامت را داشته باشند. می گفت: این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره. بابا ارزش این همه اهمیت دادن نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره. 🍃🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درس از لقمان حکیم فیلم حاوی نکات قشنگیه... حتما ببینید 🙂👌 انتشارپست‌ثواب‌جاریه درپی دارد 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درس از لقمان حکیم فیلم حاوی نکات قشنگیه... حتما ببینید 🙂👌 ـ انتشارپست‌ثواب‌جاریه درپی دارد 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi