eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
25.9هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ‏صبح روز سه‌شنبه است.... السلام علیکم یا ائمه البقیع جانانم سلام 🖐️ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷🕊شهـادت . . . یعنی متفاوت به آخر رسیدن ؛ و گرنه مرگ پایان همه قصه‌هاست 🥀سالگرد آسمانی شدن مهدی قضات فرزند پاسدار شهید محمد قضات 🕊🌷 صلوات یادتان نرود 🌹 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
در تاریخ بنویسید که دل کودکان کار را هم برده بود.. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
حرف را مےشود از حنجره بلعيد و نگفت😞 واے اگر چشـم بخواند غمـِ ناپيدا را...💔 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
تا وقتی کسی در کنارت هست ، خوب نگاهش کن !!! گاهی آدم هاآنقدر سریع میروند که 'حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند ...😔 ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻳﺮ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻴﻢ ، ﺧﯿﻠﯽ ﺩﯾﺮ . . . ! ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ : گاهي ﻳﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﺳﺮﺩ ﻏﻨﻴﻤﺖ ﻣﯽﺷﻮﺩ . . . ! ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺳﺨﺘﻴﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . . . ! ﺩﯾﺪﻥ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺁﺷﻨﺎ ﺩﺭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﻏﺮﺑﺖ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻳﮏ ﻋﺰﻳﺰ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺖ ﻋﺰﯾﺰﻣﯽ ﺷﻮﺩ . . . ! ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺮﻭﺩ ، ﺧﻮﺑﯿﻬﺎﯾﺶ ﻋﯿﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ . . . ! ﭘﺎﻳﻴﺰ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ٬ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻗﺸﻨﮓ ﻭ ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮﻣﯽ ﺷﻮﺩ . . . ! ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ..! ﯾﮏ ﻟﺒﺨﻨﺪ ، ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﺸﮑﺴﺘﻪ ﺍی ﺭﻭﯾﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ . . . ! تا ميتوانيم ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﭼﻴﺰﻫﺎ ﻭ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺍﻃﺮﺍﻓﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﻢﻭ ﻗﺪﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ . . .! ﺯﻧﺪﮔﯽ آنقدرها هم طولانی نیست ... هر روزی که در جوار عزیزانمان به شب می رسانیم قدرش را بدانیم 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
☝️ شهیدی که صدام به وحشیانه ترین شکل ممکن او را شهید کرد 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کسانی به امام زمانشان خواهند رسید که... اهل سرعت باشند و الّا☝️ تاریخ کربلا نشان داده که قافله حسینی معطل کسی نمی ماند...‼️ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌱آیین دست های شما مهربانی است... این دست ها کرامتشان آسمانی است... 🌱دنیا به زیر سایه ی چشمت نشسته است... وقتی که انقلاب نگاهت جهانی است... 🌱تقویم، کلّ سال برایم سه شنبه است... این روزها هوای دلم جمکرانی است... 🤲🍃 🍃🌺 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 نفسش سخت گرفته است به فریاد برس نوکرِ خسته یِ رنجورِ بهم ریخته را... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
به نام پدر کاش سوره ای به اسم پدر بود که این‌گونه آغاز شود: قسم بر پینه دستانت، که بوی نان می‌دهد. قسم بر بغض فرو خرده ات که شانه ی کوه را لرزاند و قسم بر غربتت، وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست.... پ.ن: تصویر دیده نشده از سردار سلیمانی و پدر مرحومشان 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌼بانویی که حاج قاسم با پای برهنه به استقبالش رفت ✍مادر شهید زین‎الدین: برای شرکت در مراسم یادبود مادر حاج قاسم سلیمانی و عرض تسلیت حضوری مجبور شدم از مسیر پادگان و قسمت آقایان وارد شوم. وقتی به حاج قاسم اطلاع دادند که بنده برای عرض تسلیت در کنار دیوار حسینیه ثارالله ایستاده‎ام ایشان من را خجالت زده کردند و با عجله و شوق فراوان آن هم با پای برهنه به استقبال من آمدند. حاج قاسم در آن مکالمه چند دقیقه‎ای بارها از حضور من در این مراسم ابراز خوشحالی کرده و بنده را مورد محبت خود قرار دادند، ایشان هم در این مراسم یادبود مادرشان و سابقا با حضور چند ساعته در منزل ما از من می‎خواستند که برای شهادتشان دعا کنم. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷 استغفاری که آیت الحق و العرفان مرحوم سید علی آقای قاضی (ره) به عموم سفارش می کردند : ☘ استغفرالله الذی لا اله الا هو من جمیع ظلمی وجرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔  أَسْأَلُكَ بِسُبُحاتِ وَجْهِكَ وَبِأَنْوارِ قُدْسِكَ، وَأَبْتَهِلُ إِلَیْكَ بِعَواطِفِ رَحْمَتِكَ، وَلَطائِفِ بِرِّكَ، أَنْ تُحَقِّقَ ظَنِّى بِما أُؤَمِّلُهُ مِنْ جَزِیلِ إِكْرامِكَ،   از تو می خواهم به درخشش های جلوه ات و به انوار قدست و هم به سویت زاری می کنم به عواطف مهرت و لطایف احسانت که تحقق بخشی گمانم را در آنچه از تو آرزومندم از بزرگی اکرامت.. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
اين روزها... عجيب نيازمنـدِ نگاه هايتــان شده ايم! نگاه از قاب چشمِ مَردانـے كہ چشم هايشان خـدا را منعكس مےڪنند... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
در فکه کنار یکی از ارتفاعات، تعدادی شهید پیدا شدند که یکی از آنها حالت جالبی داشت. او در حالی روی زمین افتاده بود که دو دبه پلاستیکی ۲۰ لیتری آب در دستان استخوانی اش بود. یکی از دبه ها ترکش خورده و سوراخ شده بود. ولی دبه دیگر، سالم و پر از آب بود. درِ دبّه را که باز کردیم، با وجود این که حدود ۱۲ سال از شهادت این بسیجی سقا میگذشت، آب آن بسیار گوارا و خنک مانده بود. 🌷شهدای گمنام🌷 یاد شهدا با صلوات🌷
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_هفتم خاله مرجان و ثنا که می روند ، مادر مرا می کشد به اتاقش ، دوست دارم ک
💔 هرچه به ذهنم فشار می اورم نمی توانم بفهمم دور و برم چه می گذرد ، مجهول بودن موقعیتم بر ترسم افزوده، اطرافم پر است از ساختمان های نیمه ویران ، صدای رگبار و تیراندازی و انفجار ، بوی دود و خون و باروت و هرم آفتاب و گرما تشنگی امانم را بریده ، اینجا کجاست که سر دراوردم؟ در معرکه کدام جنگ گیر افتاده ام؟ صدا از گلویم خارج نمی شود ، صدای غرش انفجارها انقدر بلند است که دستم را روی گوش هایم می فشارم و با چشمان کم سویم دور وبر را در جست و جوی پناهگاه یا فریاد رسی می کاوم. پاهایم سست می شود و بر زمین گرم زانو می زنم، روی خاک هایی که با گلوله و خمپاره شخم خورده اند، دستان بی جانم را ستون می کنم که صورتم زمین نخورد ، باز هم چشمانم را در اطراف می چرخانم، همه جا تار شده ، آخرین رمق هایم تحلیل می رود و سرم به زمین نزدیک می شود که ناگهان ، با دیدن شبح انسان جان میگیرم . صدا از گلویم خارج نمی شود که کمک بخواهم؛ او به طرفم می آید و من امیدوارانه نگاهش می کنم. می رسد بالای سرم ، جان می گیرم. چهره اش واضح ترشده ، پیرمردی ست قد بلند و چهارشانه؛ با لباس سبز سپاه ، سربلند یا ابالفضل العباس به سرش بسته و لبخند میزند ، از چشمانش مهربانی می بارد، خستگی و تشنگی یادم می رود، این پیرمرد نورانی به قدیس می ماند تا رزمنده ؛ و مگر نه اینکه رزمندگان ما کم از قدیس نداشته اند؟ آرام می پرسم:شما کی هستین؟ کنارم زانو میزند:تشنه ای دخترم؟ بی آنکه منتظر جوابم شود قمقمه اش را به لبانم نزدیک می کند: بیا دخترم ، همین الان از فرات برداشتم ، حالتو خوب میکنہ . فرات ؟مگر اینجا کجاست؟؟... نویسنـده:خانم فاطمه شکیبا 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_هشتم هرچه به ذهنم فشار می اورم نمی توانم بفهمم دور و برم چه می گذرد ، مجه
💔 آب را یک نفس می نوشم، خنکایش ارامش را در رگ هایم جاری می کند ، پیرمرد درحالی که با محبت نگاهم می کند می گوید : بگو یا حسین(ع) دخترم! زیر لب یاحسین (ع) می گویم و می پرسم شما کی هستید؟ بازهم به سوالم توجه نمی کند و می گوید: پاشو بابا ! بیا بریم من می رسونمت! بابا! چه الفاظ آرامش بخشی ! تابحال کسی این طور خطابم نکرده، چقدر این مرد آشناست! حتما او را جایی دیده ام، پاهایم نیروی تازه می گیرد، بلند می شود و می گوید : پاشو بابا جون. می ایستم و کمر راست می کنم: انجا کجاست؟ چه خبره اینجا؟ -نترس حوراء! بیا بریم، من می رسونمت! -شما اسم منو از کجا می دونید؟ چرا نمی گید اینجا کجاست و چه خبره؟ شما کی هستید؟ عمیق نگاهم می کند وبا صدایی حزین می گوید :اینجا کربلاست باباجان! -کربلا؟؟؟؟ -آره مگه همین الان آب فرات رو نخوردی؟ -فرات؟خود فرات کجاست؟حرم کجاست؟ اینجا فقط یه شهر جنگ زده است! -لبخند میزند :نشنیدی کل ارض کربلا؟ نویسنده: خانم فاطمه شکیبا 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
شنیده‌ای می‌گویند "سر بشکند پا بشکند دل نشکند"؟ چرا به خدا می‌گویند جبار. جبار یعنی شکسته‌بند‌. حالا خدا کجا را بشکند درستش می‌کند؟ سر را؟ پا را؟ نه.... این‌ها را که همین دکترها درست می‌کنند. آن‌که از او برمی‌آید و از دکترها برنمی‌آید دل است. دکتر دل‌شکسته خودش است. اما البته شرط هم دارد. اگر خواستی چیزی را او درست کند نباید ببری پیش دیگران.☝️ هیچ دکتری کار نصفه و نیمه‌ی دکتر دیگر را قبول نمی‌کند. علی‌الخصوص او 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
سلام بر ابراهیم دلها 🌹 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
‍ جذب به روش ابراهیم خواهر شهید ابراهیم هادی می‌گفت : 🔺 یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند، عده ای دنبال دویدند و موتور را زدند زمین. ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد، 🔻 نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید. ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد. آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. ❓ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد. ❤️طرف خوان شد، به رفت و بعد از ابراهیم در جبهه شد... ‼️ اگر مثل هنر نداریم، دیگران را هم دزد نکنیم. سلام بر ابراهیم 🌹 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با این که نبودنت بین مشکلات بیشمار ما گُم شده است! با این که تاریخ با تمام توان نبودنت را فریاد می‌زند ... با این که به نبودنت عادت کرده‌ایم!! امّا، آید زِ سفر نگارم ان‌شاءالله ... ▪️اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیها ̣̣̣̣ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi