eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
25.8هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدابراهیم هادی(رحمه✨الله✨علیه): همیشه کاری کن که اگر خدا ببیند خوشش بیاید نه مردم🌹 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
به قول شهید آقا محسن حججی؛خدایا شهادتی قسمتمون کن که همه حسرتشو بخورن.. مثلاً ارباً اربا مثلاً سر جدا مثلاً هیچی ازمون برنگرده مثلاً مثل مادرمون زهرا... چه شود😍 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_سیزدهم _ناراحتی نداره که عمو! بیا خونه ما ، یه فکری می کنیم بلاخره ! بی
💔 گویا چندان پسر خوبی نیست، که از ماشین پیاده می شود و با حالتی دلسوزانه می گوید: _خانم بزارید کمکتون کنم! تا یه مسجدی ، حسینیه ای جایی می رسونمتون! خدایا این خودش تنش میخارد و می خواهد سربه سر دختر مذهبی ها بگذارد ،من بی تقصیرم ! بی تفاوت می ایستم تابه اندازه کافی جلو بیاید ، تقریبا روبه رویم می ایستد و می گوید :برسونیمتون؟! شب و خلوت بودن خیابان نگرانم می کند. از لحن تمسخر آمیزش حالم بهم میخورد . با همان خونسردی چاقوی ضامن دار را به روی صورتش میگیرم . طوری غافلگیر شده که نتواند تکان بخورد . با آرامش می گویم: درباره دخترایی که برای ماشین و پول بابات غش و ضعف میرن نظری ندارم. ولی خیلی دلم میخواد یه خراش کوچولو رو صورتت بندازم که بفهمی یه خانم متشخص، شبم متشخصه! به لکنت افتاده و دوستش را صدا میزند: -فرید بیا این یارو دیوونه ست! اگر ریگ بزرگی به کفشش نبود می رفت ولی معلوم است جدا قصد دارد که نه تنها نمی رود ، بلکه رفیقش را به کمک می طلبد. نباید نشان دهم دست و پایم را گم کرده ام . فرید در حالی که در جیبش دنبال چیزی می گردد پیاده می شود. مطمئن می شوم نیت خیر دارند نه قصد مزاحمت برای یک دختر محجبه!😏 آب دهانشان برای چمدانم راه افتاده . حالا دیگر اوضاع فرق می کند و باید و باید از سلاح زنانه ای به نام جیغ استفاده کنم. در حدی دوره رزمی رفته ام که بتوانم گلیمم را از آب بکشم بیرون، اما بعید است پس از دوتا پسر باشگاه رفته که کارشان خفت گیری است بربیایم..... نویسنده:خانم فاطمه شکیبا 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 می گویم: اشتباه کردید این موقع اومدید ! چون اولا خیابونا هنوز خیلی خلوت نشده، دوما الان عموم داره میاد دنبالم. و به پیاده رو می روم . زیر لب آیه حفظ میخوانم و از خدا میخواهم عمو یا گشت نیروی انتظامی را برساند. یکی از جوان ها درحالی که سعی می کند چاقو را در مشتش پنهان کند به طرفم می آید . بلند می گویم : -جلوتر بیای جیغ میزنم! می‌دونی چقد کله خرم! -مشکلی پیش اومده خانم؟ در دل می گویم :اوه خدا! نوکرتم که بجای گشت و عمو ، سوپرمن فرستادی برام! به طرف صدا بر می گردم . چند قدمی ام روی موتور نشسته ، یک جوان ریشوی حزب الهی ! یک لحظه باخودم می گویم نکند فیلم است؟ دمت گرم خدایا! جوان از موتور پایین میاید و خیره به فرید و دوستش می پرسد: -مزاحمتون شدن؟ من هم از خدا خواسته جواب می دهم: بله... لازم نیست زحمت بکشید الان عموم میاد دنبالم حل میشه! -زنگ بزنم ۱۱۰؟ -نه ممنون گفتم لازم نیست... -نه خب اجازه بدید مشخص بشه چیکار داشتن باشما ... شهر هرت نیست که! نویسنده: خانم فاطمه شکیبا 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷بانویی که‌امام‌زمان‌عج به دیدارش رفت... به بهانه سالروز اجرای قانون تبهکارانه و شکستن حریم احکام الهی توسط رضاقلدرملعون، ⛓این حکایت خواندنی را پیوست میکنیم: مرحوم آقا سیدمحمدباقر سیستانی رضوان‌الله تعالی علیه می‌گوید: من تصمیم گرفتم به گونه‌ای خدمت آقا امام زمان(عج) برسم، لذا چهل هفته در مسجد محله‌مان مراسم زیارت عاشورا رفتم - این زیارت معتبر،‌ مستند و قابل اعتماد و وارد از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است، این زیارتی است که آثار دنیوی و اخروی‌اش بی‌‌نظیر است - می‌گوید تنها نیتم این بود که آقا امام زمان ارواحنا له الفداء را زیارت کنم. در یکی از این جمعه‌ها احساس کردم حال خوشی دارم، بلند شدم زیارت عاشورا را که خواندم از مسجد بیرون آمدم، دیدم بوی عطر خوشی از خانه نزدیک مسجد می‌آید و نوری از آن بیرون آمد. مردم دارند عبور می‌کنند و نگاه نمی‌کنند، ولی این نور مرا به خودش جلب کرد. جلوتر رفتم، دیدم در باز است، پیش خود گفتم: اجازه دارم وارد بشوم. وقتی وارد شدم رفتم دیدم جنازه‌ای روی زمین است روی آن هم پارچه‌ای کشیده‌اند! یک وقت دیدم آقایی نورانی با چهره‌ای که در روایات ما توصیف شده کنار این بدن نشسته است، سلام کردم، متوجه شدم آقا و مولایم، حجت بن الحسن(عج) هستند. این قضیه در بیداری اتفاق افتاده است.  🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
ای منتقم به پهلویِ زخمیِ مادرت، دیگر بیا که زمانِ قیام شد 💚✊🏻 💔 ✨ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
خدای من♥️🍃 من به حضورت به بودنت به "اذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون" ت به "ان الله یدافع عن الذین آمنوا" یت به "انّ مع العسر یسرا"یت به "لا تحزن ان الله معنا" یت ایمان دارم... همین کافیست... مگر نه؟ :) ✨ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
!! 🔹اگر گرفتاری دارید .......... 🔸بهتره که این رو خوب بشناسید و حاجت هاتون رو از این شهید بخواهید و بگیرید که افراد زیادی تا حالا خواسته اند و گرفته اند ... 🔹این چیزی که گفته شد حرف بنده نیست؛ که خواسته ی خود محمدرضا تورجی زاده هست! 🔸بخوانید: "... تورجی هم آمد، مشغول صحبت شدیم، حرف از شد... بعد ادامه داد: اما آرزوی من اینه که! بعد شد و چیزی نگفت... همه گوش ها شده بود! می خواستیم آروزی او را بشنویم!؟ 🔹چند لحظه کرد و گفت: من دوست دارم زیاد برام بخوانند... زیاد داشته باشم... می خوام بعد از وضعم خیلی بهتر بشه... 🔸بعد ادامه داد: من دوست دارم هر کاری می توانم برای انجام بدم... حتی بعد از ! چون حضرت امام گفت: مردم ما هستند..." ❣ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_اول شهيد «مهدي زين الدين» در
💔 زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸️ من آخرين بچه از شش بچه ي يك خانواده معمولي بودم . تا راهنمايي هم بچه ماندم . هنوز كه حياط خانه نه چندان بزرگمان را در محله ي باجك قم مي بينم ، ياد شيطنت هاي خودم و خواهرم مي افتم . يادم مي آيد كه از انبار دوچرخه - فروشي پدر دوچرخه بر مي داشتيم و در ساعت استراحت بين شيفت صبح و بعد از ظهر مدرسه مان بازي مي كرديم . پدرم كه سرش به كار خودش بود . ما هم مثل خيلي ديگر از دخترها به مادر نزديك تر بوديم تا پدر . مادرم هواي بچه هايش ، مخصوصاً ما دخترها ، را زياد داشت . سعي كرد كه ما تا ديپلم گرفتن راحت باشيم و به چيزي جز درسمان فكر نكنيم ، آن هم در قم آن زمان ، كه تعداد كمي از دخترها ديپلم مي گرفتند . اين توجه مادرانه را بگذاريد كنار اين كه من ته تغاري و عزيزكرده ي مادر هم بودم . هميشه بهترين لباسهايي را كه مي شد برايم مي خريد يا مي دوخت . هرجا هم كه مي رفت معمولاً مرا هم همراه خودش مي برد . جلسه ي قرآن را كه خوب يادم هست ، با هم مي رفتيم . سوره هاي ريز و درشت قرآن كه آن جا حفظ كردم از آن به بعد هميشه يادم بودند . ادامه دارد... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸️ #قسمت_دوم من آخرين بچه از شش بچه ي
💔 زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 💞هفده ساله بودم . دوران تغييرات بزرگ ، اين تغيير براي من حزب جمهوري به وجود آمد . دبير زيستمان در حزب كار مي كرد . به تشويق او پاي من هم به آن جا باز شد . جذب فعاليتهاو كلاس هاي آن جا شدم . كلاس هاي احكام ، معارف ، اقتصاد اسلامي ، قبل از انقلاب تنها چيزي كه در مدرسه ها از اسلام ياد بچه ها مي دادند مسئله ي ارث بودو اين چيزها ، براي اين كه اسلام را دين كهنه اي نشان دهند . 💞شروع انقلابي شدن من از آن وقت بود . يعني سعي مي كرديم چيزهايي را كه سر كلاس هاي آن جا به مان مي گفتند در عمل پياده كنيم . سعي مي كرديم در كارهايمان ، همين كارهاي روزمره ، بيش تر توجه كنيم ، پيش تر دقت كنيم . در غذا خوردن ، راه رفتن ، برخورد با خانواده و دوستان . حتی مسواك زدن برايمان كاري شده بود . 💞 نوارهاي شهيد مطهري را آن جا شنيده بودم . يادم هست مي گفت " آدم كسي را كه دوست دارد همه چيزش شبيه او مي شود." ما هم همين را مي خواستيم كه شبيه آدمهاي بزرگ دينمان بشويم كه ساده گي و ساده زيستن را به ما ياد مي دادند. ادامه دارد... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 ۱۹ دی ماه سالروز شهادت و شهدای عرفه سپاه در سال ۱۳۸۴ گرامی باد.⚘ 🍃💐 هدیه به ارواح طیبه این شهدای سرافراز ، فاتحة مع الصلوات. خرّم آن لحظه ڪہ مشتاق به یارے برسد آرزومند نگاری... به نگـاری برسد 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 یوسفم،گر نزند بر سر بالینم سر همچو یعقوب دل آشفته ی بویش باشم... - امام خمینی (ره) | اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج♥️ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 💞 قشنگتــــرین فـــراز دعــای جوشن..😔 يَا حَبِيبَ مَنْ لا حَبِيبَ لَهُ ای دوست دارنده ی کسی که دوست دارنده ای ندارد... يَا طَبِيبَ مَنْ لا طَبِيبَ لَهُ ای پزشک کسی که پزشکی ندارد يَا مُجِيبَ مَنْ لا مُجِيبَ لَهُ ای جواب دهنده ی کسی که جواب دهنده ندارد... يَا شَفِيقَ مَنْ لا شَفِيقَ لَهُ ای دلسوز کسی که دلسوزی ندارد يَا رَفِيقَ مَنْ لا رَفِيقَ لَهُ ای همراه کسی که همراهی ندارد يَا مُغِيثَ مَنْ لا مُغِيثَ لَهُ ای فریادرس کسی که فریادرسی ندارد يَا دَلِيلَ مَنْ لا دَلِيلَ لَهُ ای راهنمای کسی که راهنمایی ندارد يَا أَنِيسَ مَنْ لا أَنِيسَ لَهُ ای مونس کسی که مونسی ندارد يَا رَاحِمَ مَنْ لا رَاحِمَ لَهُ ای رحم کننده به کسی که رحم کننده ای ندارد يَا صَاحِبَ مَنْ لا صَاحِبَ لَهُ ای همنشین کسی که همنشین ندارد...😭😭😭 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
خدای من میان تمام تلاطم های زندگی فقط همین بس که میدانم  هستی همیشه همین جا در کنار من... به نام خدای همه 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
بر میم محمد و جمالش صلوات بر عین علی و ذوالفقارش صلوات بر دسته گل شاخه طوبی زهرا قائم به محمد وكمالش صلوات اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
حبه نور✨ وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ واى بر هر عيب جوى طعنه زن. سوره مبارکه همزه | ۱ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌺با یاحسین عشق و ڪلام آفریده اند 🌼هر روز را براے سلام آفریده اند 🌸وقتے ڪه شاه ڪشور دلها شدے حسین مارا به افتخارغـلام آفریده اند 🌤 صبحتون حسینی🌤 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
انّی وُلدت لکی أحبّک...  زاده شدم تا تو را دوست بدارم. یا ابا صالح المهدی ادرکنی 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
طلایی ترین روزها ارزانی نگاه مهربانتون وهزارگل یاس پیشکش قلب با صفاتون ســـ❄️ــلام مهربونا با آرزوی روزی پر انرژی برای شما عزیزان🌨 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
صبح یعنی لب هر پنجره‌ی رو به زمان تو بتابی و به مـن خنده تعارف بکنی 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
ﻗﺒﻞ از ﺷﻬﺎدتش در ﻣﺤﻞ اﺳﺘﻘﺮار ﻟﺸﻜﺮ5 ﻧﺼﺮ ﮔﻔﺖ: اﮔﺮ ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﻗﻄﻊ ﺷﻮد ﺑﺎ دﺳﺘﻬﺎﻳﻢ و اﮔﺮ دﺳﺘﻬﺎﻳﻢ قطعﺷﻮد ﺑﺎ ﺧﻮﻧﻢ بہ ڪرﺑﻼ ﺧﻮاﻫﻢ رﻓﺖ. در ڪربلای 5 کربلایی شد ... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
‌شهـــید‌ احمد کاظمی: کاری کنید که وقتی کسی شما را ملاقات میکند احساس کند که یک ‌شهـــید را ملاقات کرده است. همه ی حرف همین است، چیزی که اگر مؤمن باشد به هیچ موعظه‌ اخلاقی‌ ای نیاز ندارد... همینقدر امن و آرام همینقدر صبور همینقدر دلنشین همینقدر بنده‌‌ی خوب خدا... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi