2.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایتی ازحاج حسین یکتا:
🔴سرجداتحویلت دادم.
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
تا به حال شده غم و غصه مادرتان را ببینید و درهم بشکنید؟؟؟ تا به حال شده بخاطر درد و ناتوانی مادرتان بخواهید زنده نمانید...
دختر اگر غم و ناراحتی مادر را ببیند پریشان میشود... محزون میشود...
و
اما پسر...
پسر اگر غم و حزن مادرش را ببیند، بیچاره میشود... بیچاره...
کاش هیچ گاه زنده نبودیم و این روایت را نمیشنیدیم که
حضرتزهرا سلام الله علیها فرمود...
بر من مصیبت هایی وارد شد که اگر بر روز وارد میشد شب تار میگردید...
خبر از یک زن بیمار شود میمیرم
مادری دست به دیوار شود میمیرم
با زمین خوردن تو بال و پرم میسوزد
چادرت را نتکان، عرش به هم میریزد
#وای_مادرم
#فاطمیه
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#سبک_زندگی_شهـدا
شهید ابراهیم هادی مدتی در جنوبِ
شهـر معلـم بود؛ مدیـر مدرسه اش
میگفت آقا ابراهیم از جیبخودش
پول میداد به یکی از شاگـردها تا
هر روز زنگ اول برای کلاس نانو
پنیر بگیرد! آقاهادی نظرش این بود
که اینها بچــه های منطقـه محـروم
هستند. اکثراً سر کلاس گـرسنـه
هستنــد. بچـه گـرسنـه هـم درس
نمیفهمد. ابـراهیـم هادی نـه تنهـا
معلــم ورزش، بلکه معلمـی بــرای
اخـلاق و رفتار بچـه ها بود. دانش
آموزان هـم که از پهلـوانـیها و
قهرمانیهای معلم خودشان شنیده
بودند شیفتـه او بودند.
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
11.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کیک دامادی برای شهید مدافع حرم
👈 شهید مجید قربانخانی، پسری بود که به حر شهدای مدافع حرم معروف شد؛ زندگی او داستان عجیبی دارد که در این مستند و از زبان مادرش میشنویم ...
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_سی دوستانی اینجا پیده کرده ام که به راحتی چادر سرشان می کنند ، در مراسم ها
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_سی_و_یک
-سلام خانم نامدار ! احوال شما ؟ خوش اومدین ! بفرمایین .
زن عمو در حین رو بوسی با زن میانسال خوش و بش می کند ، خانم میانسال با دیدن من لبخند می زند و می گوید :
- سلام دخترم ! خوش اومدی !
طوری بر خورد می کند که انگار سال هاست مرا می شناسـد ...
نگاهش چقدر برایم آشناست ، گویاهمین نگاه را قبلا هم چندیدن باری دیده ام ، جنس نگاهش حس خوشایندی بهم تزریق می کند ...
در حالی که دستم را می فشارد از زن عمو می پرسد:
- نگفته بودید دختر دارید حاج خانوم !
زن عمو می خندد : برادر زاده ی اقای نامداره...حوراء...
زن عمو به من می گوید : ایشون هانیه خانمن ..ازدوستای خیلی قدیمی ...
- خوشبختم
هانیه خانم تعارف می کند که داخل مهمان خانه بنشینیم ، زیر طاقچه ، صمیمیت در مجلس موج می زند وهمه مهربانند...
خانه کوچک و نسبتا قدیمی است که با پرچم ها ، شکل هیئت به خود گرفته است...
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا...
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_سی_و_یک -سلام خانم نامدار ! احوال شما ؟ خوش اومدین ! بفرمایین . زن عمو د
💔
#رمان_دلارام_من
#قسمت_سی_و_دو
سخنران درباره جایگاه و اهمیت ولایت در اسلام می گوید ، دختری ده دوازده ساله و چادری ، چای تعارفمان می کند ...
و پشت سرش دختری کوچک تر از او- شاید چهار یا پنج ساله- درحالی که چادر عربی لبه دوزی شده و زیبایی سرش کرده است ، قند میگیرد جلویمان .
سخنرانی تمام می شود و با آمدن مداح دل می سپارم به زیارت عاشورا ....
تابحال روضه ای انقدر به دلم ننشسته بود ، مداح با سوز می خواند ، سوزی غریب ، از عمق جانش (بابی انت و امی ) می گوید و فراز ها را طوری می خواند که گویا خواسته ای جز این ندارد...
بین هر چند فراز ، چند خط روضه می خواند و صدای ناله و مویه مردم را بلند می کند ...
جالبتر انکه بین روضه هایش مبالغه و دروغ نامعتبر هم جایی ندارد...
دلم می خواهد مداحشان را ببینم ولی پشتم به پنجره رو به حیاط است ...
موقع سینه زنی ، کمی بر می گردم مداح در تاریک روشن چندان پیدا نیست صورتش ، دم گرفته اند و غیر از مداح ، نیمرخ میاندار سینه زن ها که پشتش به ماست آشنا به نظر می رسد ...
صدایش ، سوز صدایش آشناست. آخر مراسم ، مداح با صدای گرفته ، صلواتی برای همسر و برادر شهید هانیه خانم و سایر رفتگان طلب می کند و می گوید چقدر جای برادر هانیه خانم در مجلس امسال خالی است ....
ادامه دارد...
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_هفدهم اوايل مهر بود كه كارم در
💔
#نیمه_پنهان_ماه
زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین
🔸 #قسمت_هجدهم
بعضي ها وقتي حرف مي زنند كلامشان خشونت ندارد ولي طوري است كه احساس مي كني بايد به حرفشان گوش كني . مهدي اين طوري بود . نمي خواست در تنهايي فكرهاي الكي بكنم . بعضي وقت ها مي خواست نيامدنش به خانه را توجيه كند ، ولي احتياجي نبود .
مي گفت : "بعضي بچه ها براي اين كه از دست زنشان راحت باشند شب ها پادگان مي خوابند و نمي آيند . "
مي گفت: " اين ظرفيت را در تو مي بينم ، و گرنه من هم بايد به تو برسم ."
هندوانه زير بغلم مي داد .
اسم نمي آورد ، ولي دلمان مي خواست زندگيمان مثل حضرت علي و فاطمه كه نه . يك كم شبيه آن ها بشود مي گفت :" بدم مي آيداز اين مردهايي كه مي بينم مي آيند و به زن هايشان مي گويند دوستت داريم و فلان . آن وقت زن هم مي گويد خُب اگر اين طوري است پس مثلاً فلان چيز را برايم بخر . "
مي گفت: " يك چيزهايي را من از اين بچه ها در جبهه مي بينم كه زبانم بند مي آيد . ديروز يك مهندسي از بچه هاي جهاد آمد پيشم ، گفت آقا مهدي خانمم تماس گرفته ، بچه دار شده ام .
اگر امكانش هست مرخصي مي خواهم . گفتم اشكالي ندارد تا شما كارت را تمام مي كني من برگه ي مرخصيت را مي نويسم . تا برود كارش را تمام كند ، يك خمپاره خورد كنارش و شهيد شد . من نمي توانم با ديدن اين چيزها خانواده ي خودم را مقدم بر بقيه بدانم . "
ادامه دارد.....
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_هجدهم بعضي ها وقتي حرف مي زنند
💔
#نیمه_پنهان_ماه
زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین
🔸 #قسمت_هجدهم
بعضي ها وقتي حرف مي زنند كلامشان خشونت ندارد ولي طوري است كه احساس مي كني بايد به حرفشان گوش كني . مهدي اين طوري بود . نمي خواست در تنهايي فكرهاي الكي بكنم . بعضي وقت ها مي خواست نيامدنش به خانه را توجيه كند ، ولي احتياجي نبود .
مي گفت : "بعضي بچه ها براي اين كه از دست زنشان راحت باشند شب ها پادگان مي خوابند و نمي آيند . "
مي گفت: " اين ظرفيت را در تو مي بينم ، و گرنه من هم بايد به تو برسم ."
هندوانه زير بغلم مي داد .
اسم نمي آورد ، ولي دلمان مي خواست زندگيمان مثل حضرت علي و فاطمه كه نه . يك كم شبيه آن ها بشود مي گفت :" بدم مي آيداز اين مردهايي كه مي بينم مي آيند و به زن هايشان مي گويند دوستت داريم و فلان . آن وقت زن هم مي گويد خُب اگر اين طوري است پس مثلاً فلان چيز را برايم بخر . "
مي گفت: " يك چيزهايي را من از اين بچه ها در جبهه مي بينم كه زبانم بند مي آيد . ديروز يك مهندسي از بچه هاي جهاد آمد پيشم ، گفت آقا مهدي خانمم تماس گرفته ، بچه دار شده ام .
اگر امكانش هست مرخصي مي خواهم . گفتم اشكالي ندارد تا شما كارت را تمام مي كني من برگه ي مرخصيت را مي نويسم . تا برود كارش را تمام كند ، يك خمپاره خورد كنارش و شهيد شد . من نمي توانم با ديدن اين چيزها خانواده ي خودم را مقدم بر بقيه بدانم . "
ادامه دارد.....
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
*متنی زیبا در مورد حجاب و چادر *
👇👇👇👇👇👇👇👇
^^ چادر یعنی شهدا تاکید داشتند من پاسدار چادرم باشم یعنی از چادرم محافظت کنم،پس چشم🌹
^^چادر یعنی خون هایی که ریخته شد بخاطر:
امنیت و آسایش ما، پس متشکریم🌺😔
^^ چادر یعنی مرواریدی درون صدف بودن و برای خود احترام قائل شدن 💝💝
^^ چادر یعنی نگاه نامحرمی را به دنبال خود نکشاندن😡
^^ چادر یعنی حریم هارو حفظ کردن و محافظت از گوهر وجودی 👍
^^ چادر یعنی من یک انسانم نه یک عروسک نه یک کالا 👏😇
^^ چادر یعنی ساده بودن در عین حال شیک بودن و آراسته بودن، یعنی دور از سیاهی و پلیدی😱
^^ چادر یعنی عشق به لباس
حضرت 🌹فاطمه(س)، سلام مادرم
اما این چادر به معنای اُمل
بودن نیست بلکه "محافظت از منه"☺️
چون چادر حجاب برتره، چون امنیت و آسایش را برای من به ارمغان میاره😌
و مهم تر از همه امانت مادرم حضرت فاطمه 🌹زهراست (س) و همینطور امانت که به امضای خون شهدا مزین شده
پس چه خوب است ک امانت دار خوبی باشیم 👌👏
^^حجاب با چادر قشنگ است اما🤔
با چاشنی حیا یعنی تمام زیبایی هایم در چادرم پنهان بماند و آن را حفظ کنم فقط و فقط برای همسر خویش👌☺️
^^حجاب که فقط به چادر نمیگن😉
ولی با چادر حجابت کامله کامله
پس بهتره چادری باشیم✌️
چادر اجازه نمی دهد دل نامحرمی بلرزد پس چادر فوق العاده است 👏👏
^^ حجاب یعنی خدا، حضرت 🌹فاطمه(س)، شهدا و خودم از من راضی باشند، رضایتی بالاتر از این؟
👆👆👆👌👌حقیقت همین است همین 😉
#فاطمیه_فرصتی_برای_فاطمی_شدن #ارثیه_ی_مادر_را_زمین_نگذاریم #غیرت_علوی #حجاب_فاطمی
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🎥میگفتڪاشبعدشہادت
پیڪࢪنداشتہباشم...گفتم🍃
🌺ادامہدࢪعڪس👆
🖤 #فاطمیه
🖤 #حاج_قاسم
🖤 #حضرت_زهرا
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️همسایهها به مجلس ختمت نیامدند
من بودم و همین دو سه تا بچههای تو...
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi