eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
26هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_بیست_و_چهارم خيلي قشنگ بود . نم
💔 🔸 يك هفته قبلش به من گفت از دكتر بپرسم با توجه به اينكه بچه اي در راه دارم آيا مي توانم سوار هواپيما شوم . مشكلي نبود . سوريه كه رسيديم فهميدم آن ها برنامه شان اين است كه ما را سوريه بگذارند و خودشان بروند لبنان . يك روز ونصفي قبل از رفتن به لبنان و دو روز بعدش با هم بوديم . خوش حال بودم ، خيلي . از دو چيز ؛ يكي زيارت حضرت زينب و رقيه . ديگر ، فرصتي كه پيش آمده بود تا با هم باشيم . آن قدر ذوق كرده بودم كه مي گفتم اصلاً همين جا در هتل بمانيم . لازم نيست مثلاً برويم خريد يا اين جور كارها . آن چند روز عالي بود . در اين مدت فهميدم پاسدارها هم آدم هاي معمولي مثل ما هستند . غذا مي خورند ، حرف مي زنند . آدم هايي كه خوبي هايشان از بدي هايشان بيشتر است ، باهم خريد هم رفتيم . هيچ كداممان نمي دانستيم چه كار بايد كنيم . براي زندگي اي كه خريد كردن و مصرف كردن هدفش باشد ساخته نشده بوديم . در بازارهاي سوريه خيلي دنبال سوغاتي مناسب بودم . آخرش ده تا سجاده خريدم . آقا مهدي هم يك ساعت خريد تا به مجيد سوغات بدهد ؛ تا هر وقت دستش را نگاه مي كند ياد او بيفتد. ادامه دارد..... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه 🔸 #قسمت_بیست_و_پنجم يك هفته قبلش به من گفت از دكتر بپرسم با توجه به اينكه ب
💔 زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 يك بار همين جور كه ويترين مغازه ها را نگاه مي كرديم ، جلوي يك لوازم آرايشي ايستاديم . خانمي داشت رژ لب مي خريد . آقا مهدي هم رفت تو . همان جا ايستاد . از فروشنده پرسيد: " اين ها چيه؟ " فروشنده هاي اطراف هتل اغلب فارسي بلد بودند. گفت :" روژ لبه بيست و چهارساعته است . " پرسيد :" يعني چي ؟" آقايي كه هم راه آن خانم بود گفت: " يعني امروز بزني تا فردا معلوم مي شه ." خنده مان گرفت و زديم از مغازه بيرون . همين تا دو ساعت برايمان اسباب شوخي خنده بود . بعد خودم يك بار تنهايي رفتم و سرو سوغات براي فاميل هردويمان گرفتم . لبنان كه مي خواست برود نگران بودم . حاج احمد متوسليان هم كه آن جا اسير شده بود . گفتم :" او جايي كه مي روي جنگه ؟ اگر هست بگو . من كه تا اهوازش را با تو آمده ام . " گفت: " نه ، بابا ، خبري نيست . من اينجا شهيد نمي شوم . قراره تو وطن خودمان شهيد شويم. " ادامه دارد..... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" آھ...! چقدر از دست دادم... یه خط مکالمه: -سلام رفیق - چند سالته؟ + بیست و دو! - تو این بیست و دو سال چندبار رفتی دیدن مولات؟ + مولام؟ امام زمان؟ - آره، مهدی آقا عج! + یه بارم نشده ببینمش! - جداً؟؟؟ + خب آره... نمیدونم که کجاست... - آره تو نمیدونی باید کجا بری... + تو چی؟ چند بار رفتی دیدن مولات؟ - زیاد... نمیدونم چند بار! + واقعاً؟! - آره... اصلا بدنیا که اومدم پدرم منو برد گذاشت میون دستای پیغمبر ص، خود رسول الله تو گوشم اذان خوند! + ولی من از بچگی مولامو ندیدم... -  بزرگتر که شدم با پدرم هرروز مسجد میرفتم و مولامو زیارت میکردم. امیرالمومنین رو! سلام میکردم و آقا هم جواب سلاممو میداد + من حتی صدای مولامم نشنیدم... - چند دفعه خونه مولام هم رفتم! با بچه های آقا، امام حسن و امام حسین سر یه سفره غذا خوردم! + خوشبحالت... - راستی، گفتی یکبار هم مولاتو ندیدیش؟ + یکبار هم ندیدم... - تو این بیست و چندسال یکبار هم چشمت به چشماش نیفتاده؟! + نه.... - وای... چه میکنی با این غم رفیق؟! + کدوم غم... - ندیدن مولا اونم این همه سال باید خیلی درد داشته باشه!! + دردشو حس نمیکنم... - مگه میشه؟! + تو تو روزمرگی غرق نشدی که بفهمی میشه این درد رو هم فراموش کرد... - یعنی شماها از اینکه آقاتون رو این همه ساله ندیدید و جونیتون داره تو این سالهای غیبتش سپری میشه، غصه نمیخورید؟ + ( بغض گلوشو فشار میده )نه... - حیف شد... + جوونیمون؟ - آره... جوونیتون میره و آقاتونو نمی‌بینید... + شایدم دیدیم! - آقایی که من میشناسم و ازش شنیدم، تا همین شما نخواینش، ظهور نمیکنه! + ما که میخوایم! 🍃🌹🍃
” کربلا” این ” شب جمعه” چه پریشان مانده.... درغم ” مادر ارباب” چه گریان مانده... بی سبب نیست که این هفته هوا دلگیر است.... حرمی در تب مهمانی باران مانده.. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
روضه حضرت زهرا س.mp3
5.35M
🔉 🔸روضه حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
شـــھادت میدهند ؛ امــا.. به ؛ [ ] نه به بیخـــیال‌ هاツ...! 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🕊❤️ شهید مهدی صابری: رسیدن به سن ۳۰ سال؛ بعد از آقا علی‌اکبر (علیه السلام) برام ننگه! تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا علی‌اکبر اصلاً نمی‌تونم تصور کنم! فرق سالم رو بعد از آقا علی‌اکبر نمی‌خوام! چقدر خوب میشه سر روی بدنم نداشته باشم چقدر جالب و رویایی و زیباست وقتی ارباب می‌آیند بالا سرم تن تکه تکه‌ام براشون آشنا باشه و با دیدن شباهت‌های تو بدن من و شاهزاده علی‌اکبر یک کمی از اون غم و غصه بدن ارباً اربا تسلی پیدا کند 🕊 هدیه هر شب نثار روح پاک و مطهر شهدای عزیز و شهید مهدی صابری 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهربان خدای من❤️🙏 در این آدینه مبارک 🌸🍃 دست های خالی خود را به سوی تو میاورم🙏 تو خود ای خزانه دار بخشش ها🌹 بهترین ها را برای من و دوستانم محقق فرمایی🙏 آمیـــن🙏 به برکت صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 💚 و خاندان پاک و مطهرش 🌸 🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ ذکرےگهربارتر🌸🍃 ازصلوات نیست💕 گرتوخواهےدرهای🌸🍃 رحمت بسویت بازشود💕 سرتاپاےوجودت با🌸🍃 نام زیبایش نورباران بشود💕 معطربنماکام خویش🌸🍃 باذکرزیباےصلوات💕 🍃🌸اَللّهمّ صلِّ علی محَمّد وآل مُحَمَّد وَعجِّّل فرجهُم🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 اعزام رزمندگان بسیجی از میدان امام اصفهان وصحنه های بسیاربدیع ازرزمندگان اسلام 🌿 با نوای صادق آهنگران 🌴 ╰═══════•••{}•••══════ ڪپے‌با‌ذکر‌یک‌صلوات‌جهت‌تعجیل‌در‌فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ فرازی از دعای ڪمیل با نوای شهید محمدرضا تورجی زاده رضوان الله تعالی علیه. ❤️ شادی روح شهدای بزرگوار صلوات بفرستیم ڪپے‌با‌ذکر‌یک‌صلوات‌جهت‌تعجیل‌در‌فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
ای دل غمدیده حالت بِه شود، دل بد مکن وین سر شوریده باز آید به سامان، غم مخور اللهم عجل لولیک الفرج
گفتند که تا فقط یک راہ ست با فقط، فاصله ها کوتاہ است هرچند که رفتند ولی بعد از آن هر قطعه این خاک است با یاد
پوستر معنی‌دار سایت رهبر انقلاب پس از خروج ترامپ از کاخ سفید 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
📌 باهاش حرف بزن 🔆 هیچ‌وقت فکر نکن که امام زمان کنارت نیست. همهٔ حرف‌ها و شکایت‌ها رو به امام زمان بگو و این رو بدون که تا حرکت نکنی، برکتی نمیاد سمتت. 👤 بخشی از وصیت‌نامهٔ شهید علی ‌اصغر شیردل 📚 منبع: سایت رشد 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
‍ ماجرای شهیدی که به دیدار امام زمان(عج) نائل شد شهیدی که در وصیت‌نامه خود نوشت به دیدار امام زمان(عج) نائل شده است و این مطلب را چنین بازگو می‌کند: " بگذاريد بعد از مرگم بدانند كه همانطور كه بزرگان می گفتند نوكر محال است صاحبش را نبيند من نيز صاحبم را، محبوبم را ديدار كردم اما افسوس كه تا اين لحظه كه اين وصيت را مي نويسم، ديدار مجدد او نصيبم نگشت و تا اين لحظه او را نديده ام تمام جگرم سوخته است. بدانيد كه امام زمانمان حی و حاضر است و او پشتيبان همه شيعيان می باشد. از ياد او غافل نگرديد. ديگر در اين مورد گريه مجالم نمی دهد بيشتر بنويسم و تا اين زمان ديدار او را برای هيچ‌كس نگفتم مبادا كه ريا شود. و اكنون به جبهه می روم تا پيروزی اسلام را نزديك سازم و راه را جهت ظهور آن حضرتش باز سازم....." شهید چمران بسیار به شهید مصطفی ابراهیمی مجد علاقه داشت و ساخت موشک «مصطفی مصطفی» اولین موشک ابتکاری ۱۰۰ درصد ایرانی بود. اين شهيد بزرگوار در شهریور سال ۱۳۶۰ در منطقه دارخوين به رسيد و در قطعه 24 *بهشت زهرا* به خاك سپرده شده است. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
دو شهید...دو رفیق همه جا معروف شده بودن به باهم بودن تو جبهه حتی اگه جداشونم میکردن آخرش نا خواسته و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم خبر شهادت علیرو که آوردن مادر محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت بچم اول همه فکر میکردن علی رو هم مثل بچش میدونه به خاطر همین داره اینجوری گریه میکنه بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی تو هنوز زانوهات محکمه تو باید ننه علی رو دلداری بدی همونجور که اشک میریخت گفت: زانوهای محکم کجا بود؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محاله از هم جدا بشن عهد بستن آخه مادر... عهد بستن بدون هم پیش "سیدالشهدا" نرن... مامور سپاهی که خبر آورده بود کنار دیوار مونده بود و به اسمی که روی پاکت بعدی نوشته شده بود خیره شد 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
••⚜•• [تنصرامام زمانك،وتروح‌تحضر حالك‌انكتنصرامام‌زمانك.] "امام‌زمانت‌رایارۍکن وخودت را به گونه‌اےآماده‌کن ڪه یارۍکننده‌ۍ «امام‌زمانت »باشی! 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🍃🕊 بال و پرم ، به درد پریدن نمی خورد ...💔 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #رمان_دلارام_من #قسمت_چهل هانیه خانم با کف دست به صورتش می کوبد: یاابالفضل العباس(ع)! عمو طول
💔 محمد چند بار اب دهانش رو قورت میدهد و گلویش را صاف می کند : والا حاج اقا خیلی هم بی خبر نبود.... میدونستیم میخواد بره، ولی این قضایا پیش اومد فراموشمون شد ، اون بنده خدا هم رفت لابد دیرش شده بود دیگه... عمو تکیه می دهد به دیوار : منظورم اینه که چرا خداحافظی نکرد؟ محمد با درماندگی می گوید : اینو باید از خودشون بپرسید ! حامد همیشه اینطوره... هانیه خانم درحالی که بشقاب ها را در سفره می گذارد غر میزند : -عین بابای خدا بیامرزشه ، یهو بی خبر یه کاری می کنه ... عمو از پاسخ گرفتن ناامید می شود : - حالا کجا رفته ؟ یعنی رفته اونجا چیکار؟ نویسنده : خانم فاطمه شکیبا ادامہ دارد...🕊️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi