#شبیه_شهدا_شویم 🦋
🔸گاهی اوقات می خوابیدم و #امید می آمد کف پایم را می بوسید. بهش می گفتم:《آقا امید! مامان! دیگه این کار رو نکن من ناراحت میشم》.
میگفت:《تو #مادری!》
می گفتم:《مادرم ولی با این کارت من ناراحت میشم!》
🔸همیشه میگفت:《مامان جان چیزی کم و کسر نداری؟》می گفتم:《نه مادر!》 می گفت:《قَسَمِت میدم نصف شبم که باشه هر کاری داری به من زنگ بزن هر موقعی هر کاری داری، اگه سرِت درد گرفت، اگه چیزی خواستی حتما بهم بگو!》
🍃 می گفت:《نمی دونی دعای شما چقدر برام تاثیر داره! فقط شما #دعا کن من #شهید بشم..》
🔸می آمد اینجا و پدرش را می برد حمام، ناخن هایش را می گرفت و کارهایش را می کرد. بهش می گفتم:《مامان! بابات خودش میتونه بره.. این کار ها برا چیه؟》
می گفت:《نه! بابامه! باید ببرمش》..
🍃🌹🍃🌹
💔
عشق یعنی این!
یه گوشه دنج پیدا کنی
بدنت رو بذاری
خودت بری پیش امام حسین!
دیگه حالا چیکار داریم که بقیه
بعد شهادت ما رو میشناسن یا نه!
اسممونو شهید میذارن یا نه!
کسی میاد سر مزارمون یا نه!
کسی یادمون میکنه یا نه!
اصلا بدنمون بر میگرده خونه یا نه!
شهادت، رسیدن به خداست..
رسیدن به امام حسینه!
بقول #امید ، شهادتو بچسب!
بقیه رو بیخیال!
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هفتم 💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هشتم
💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه #وحشت کنم.
در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمردهاش به #شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من میترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این #معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس #دعا کن بچهام از دستم نره!»
💠 به چشمان زیبایش نگاه میکردم، دلم میخواست مانعش شوم، اما زبانم نمیچرخید و او بیخبر از خطری که #تهدیدشان میکرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.»
و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!»
💠 رزمندهای با عجله بیماران را به داخل هلیکوپتر میفرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او میخواست #حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکمتر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلیکوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!»
قلب نگاهم از رفتنشان میتپید و میدانستم ماندنشان هم یوسف را میکُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت.
💠 هلیکوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزانمان را بر فراز جهنم #داعش به این هلیکوپتر سپرده و میترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پارههای تنمان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا #توکل کنید! عملیات آزادی #آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آزادی آمرلی نزدیکه!»
شاید هم میخواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمانمان کمتر دنبال هلیکوپتر بدود.
💠 من فقط زیر لب #صاحبالزمان (علیهالسلام) را صدا میزدم که گلولهای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظهای که هلیکوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاریهای برادرم را به #خدا سپردم.
دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را به سمت خانه میکشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی میرفتم و باز سرم را میچرخاندم مبادا #انفجار و سقوطی رخ داده باشد.
💠 در خلوت مسیر خانه، حرفهای فرمانده در سرم میچرخید و به زخم دلم نمک میپاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره در حالیکه از حیدرم بیخبر بودم، عین حسرت بود.
به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد.
💠 نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش #اسیر عدنان یا #شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بیاختیار به سمت کمد رفتم.
در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس #عروس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم.
💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس #انتظاری که روزی بهاریترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بیاختیار به سمت باطری رفت.
در تمام لحظاتی که موبایل را روشن میکردم، دستانم از تصور صدای حیدر میلرزید و چشمانم بیاراده میبارید.
💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست #دعا شده بود تا معجزهای شود و اینهمه خوشخیالی تا مغز استخوانم را میسوزاند.
کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن #امام_مجتبی (علیهالسلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند!
💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با #رؤیای شنیدن صدای حیدر نفسهایم میتپید.
فقط بوق آزاد میخورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان #امید پر کشید و تماس بیهیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد.
💠 پی در پی شماره میگرفتم، با هر بوق آزاد، میمُردم و زنده میشدم و باورم نمیشد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و #عشقم رها شده باشد.
دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه #خدا زار میزدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی میلرزید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#مادر جان!
از شما نوشتن کجا و منِ روسیاه کجا؟
درست است به حسَب ظاهر، #قبر شما بی نشان است،
ولی مادر جان! #قلب هایی هست که هنگام شنیدن نام نامی شما به #طپش می افتد
و #چشم هایی هستند که با شنیدن مصائبی که بر شما گذشته، از #اشک تر می شود
#ریحانه خلقت!
از شما می خواهیم در این دوران #ریزش ها
در این #آخرالزمان تباهی ها، نورتان را برما بتابانید
و ما را چون آن یهودیانی که با چادر سیاهتان هدایت شدند، به راه فرزندتان #مهدی هدایت و #ثابت قدم کنید
که راه آن #منجی آخرین، تنها راه #سعادت ماست.
.
.
فقط به رسم #ادب، چند سطری برایتان قلم زدم به #امید آنکه ما را جزء #محبین و #عزاداران شما به شمار آورند...
#آمین
#فاطمیه
#فاطمه_الزهرا
#یا_زهرا
#فاطمه
#شهیده
#صدیقه_الشهیده
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
❁﷽❁
چشمم بہ اشتیاق #سلامے بہ سویتان
وا مےشود بہ جانب #ڪرببلا فقط
#ارباب بےڪفـن بخدا قلب خستہام
هر روز مےتپد بہ #امید شما فقط
#السلام_حضرٺ_عشق❤️
#یا_ابا_عبدالله🥀
#صبحتون_حسینی
🌹🍃🌹🍃.
@shahidaziz_ebrahim_hadi
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید | بعد از شنیدن خبرهای ناگوار، این دو دقیقه حال تون رو خوب میکنه...
✅ کپسول #امید در هیاهوهای اخیر کشور
⁉️ چرا #رهبری اینقدر به آینده نظام امیدوارند؟!
❇️ اگر خسته یا مایوس شدین، این کلیپ حال خوب کن رو ببینید...
‼️ #اختلاس_مالی یا اهتمام کاری!
‼️ لاکچری بازی آقازادهها یا جانبازی آزادهها
‼️ کمیت دشمنان یا کیفیت دوستان!
‼️ آقازادههای ژنتیک یا خمینیزادههای ایدئولوژیک
___________________
🔶 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
9.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | پیام امید به ملت ایران
🔻 رهبر انقلاب: دستگاههای زیادی مشغول برنامهریزیاند، در کارند برای اینکه جوان ایرانی را از امید و نشاط دور کنند، دچار افسردگی کنند، دچار ناامیدی کنند. شما در یک چنین فضائی این پیام #امید را تزریق میکنید به کل جامعه؛ این بسیار ارزشمند است. ۱۴۰۰/۶/۲۷
💕 #برای_ایران 🇮🇷
💻
اگر در گناه افراط کردی
از رحمت خدا ناامید نشو که ...
امید به مغفرت، زمینه آمرزش است
📖سوره زمر، آیه ۵۳
#امید
8.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ | گناه عامل نامیدی
#دکتر_رفیعی #رفیعی
#گناه #امید
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
مبتلا باش به #امید، بِدون خدا حساب کتاب سرش میشه
میبینه امید داری...
شور داری...
شوق داری...
کاری میکنه که همهی ناممکنهای زندگیت
به ممکنترین حالت خودشون دربیان!!🌸
6.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ آیا خون شهدا هدر میرود؟!
⚠️ کشف پیکر مطهر شهیدی در منطقه شرق دجله که پس از سالها پوتین به پایش مانده بود ...
📎 ۱۱ دی ماه ۱۴۰۳
#وعده_صادق #امید #شهید
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi