eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
25.9هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 🔹 اشک قیمتی است ✍ زمانی که بررسی اعمال من انجام می شد و نقایص کارهایم را می دیدم، گرمای شدیدی از سمت چپ به سوی من می آمد! حرارتی که نزدیک بود تمام بدنم را بسوزاند. اما... این حرارت تمام بدنم را می سوزاند، طوری که قابل تحمل نبود. همه جای بدنم می سوخت، صورت و سینه و کف دستهایم! برای من جای تعجب بود. چرا این سه قسمت بدنم نمی سوزد؟! لازم به تکلم نبود. جواب سؤالم را بلافاصله فهمیدم. من از نوجوانی در هیئت و جلسات فرهنگی مسجد محل حضور داشتم. پدرم به من توصیه می کرد که وقتی برای آقا امام حسین علیه السلام و یا حضرت زهرا (س) و اهل بیت (ع) اشک می ریزی، قدر این را بدان. اشک بر این بزرگان، قیمتی است و ارزش آن را در قیامت می‌فهمیم. پدرم از بزرگان و اهل منبر شنیده بود که این اشک را به سینه و صورت خود بکشید و این کار را می کرد. من نیز وقتی در مجالس اهل بیت السلام گریه می کردم. اشک خود را به صورت و سینه ام می کشیدم. حالا فهمیدم که چرا این سه عضو بدنم نمی‌سوزد! 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 گر نگاهی به ما كند زهرا (س) ...👌 تجربه‌گری که به خاطر حب امام حسین(ع) توسط حضرت زهرا (س) مورد شفاعت قرار گرفت ...😭 🔸 این قسمت: خاک و خاکستر 💗شفاعت حضرت فاطمه(س) در روز قیامت: 💢1. امام باقر(ع): به خدا قسم ای جابر درروز قیامت فاطمه (س) جدا می کند و نجات می دهد شیعیان ومحبین و دوست دارانش را همچنان که مرغ دانه ی خوب از دانه ی بد را جدا می کند. زمانی که شیعیان او با آن حضرت نزدیک در بهشت می رسند، خداوند در دل های آن ها می اندازد که برگردید و نگاه کنید، بر می گردند و نگاه می کنند. خداوند می فرماید:👈 چرا برگشتید؟ در حالی که فاطمه(س) دختر حبیبم در بین شماست! و هر آینه شفاعت، او را درباره ی شما خواهم پذیرفت...می گویند: خدایا دوست داریم قدر و منزلت ما شیعیان فاطمه (س) در این روز شناخته شود... پس از جانب خداوند خطاب می شود، ای دوستان من برگردید و نگاه کنید و ببینید هر کسی شما را به خاطر دوستی فاطمه (س) دوست داشته است، هر کسی شما را اطعام کرده است؟ هرکس را که به خاطر زهرا(س) شما دوستداران فاطمه را اطعام کرده، نیکی نموده وباجرعه ی آبی سیراب تان کرده است و یا غیبت افرد را از شما به خاطر دوستی فاطمه(س) برگردانده، دست او را بگیرید و به بهشت واردش کنید. سپس امام باقر(ع) فرمود: به خدا قسم باقی نمی ماند در بین مردم کننده، یا منافق ویا کافر. بحارالانوار، ج 43، ص65 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 ✍ایستاده بودم و مات و مبهوت بـه کتاب اعمـالـم نـگـاه می کـردم. انگار هیچ اراده ای از خـودم نداشتم. هیچ کار و عملم قابل‌دفاع نبود. فقط نگاه می کردم. در دنیا، انسان هرچند مقصر باشد، اما در دادگاه از خود دفاع می کند و بـا گرفتن وکـیـل و.... خـود را تـا حدودی از اتهامات تبرئه می کند. اما اینجا... مگر می شود چیزی گفت؟! فقط نگاه می کردم. حتى و آنچه در فکر انسان بوده برای همه نمایان است، چه رسد به اعمال انسان. برای همین هیچ کس نمی تواند بی دلیل از خود دفاع کند. در کتاب اعمال خودم چقدر گناهانی را دیدم که مصداق این ضرب المثل بود: آش نخورده و دهن سوخته. شخصی در مقابل من غیبت کرده یا تهمت زده و من هم در گناه او شریک شده بودم. چقدر گناهانی را دیدم که هیچ لذتی برایم نداشت و فقط سرافکندگی برایم ایجاد کرد. 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔴 🔹پشت صحنه عجیب توبه مرد جوان! مرد جوانی، تنها در نمازخانه ایستگاه قطار، نشسته بود. با ظاهری خجالت زده، پریشان و پشیمان. او قصد داشت به خاطر گناهی که انجام داده بود، توبه کند. شیاطین، اطرافش جمع شده بودند. شبیه زنبورهایی که اطراف لانه شان گرد می آیند. همه می کوشیدند او را از تصمیمش منصرف کنند. صدای آزاردهنده ای از دهان هر کدامشان خارج میشد. صدایی بم و کشدار. مثل صدای ضبط شده ای که با دور کند پخش شود. با وجود این، من می توانستم بفهمم که آنها چه می گویند. _چه می گفتند؟ به طور کلی، داشتند حرف های وسوسه انگیزشان را به ذهن او کند. مثلا یکی از شیاطین به او می گفت: "میخواهی توبه و خودت را از گناهان لذت بخش محروم سازی؟تو هنوز خیلی جوانی؛ و خیلی سالم. زندگی یک جوان سالم، بدون گناه، هیچ جذابیتی ندارد. گناه، نمک زندگی است و... مرد جوان، مدتی با خود کلنجار رفت. عاقبت، تصمیم نهایی اش را گرفت. همان جا، در گوشه نمازخانه، به حالت سجده، خم شد و پیشانی اش را روی مهر گذاشت؛ با بغض، با اخلاص و با شرم زیاد به خدا گفت: "خدایا، مرا ببخش. اشتباه کردم. قول شرف میدهم ته دیگر تکرار نکنم. قول می دهم که دیگر (.....) ناگهان، نوری با صدای بلند، در نمازخانه ترکید. شیاطین را دیدم که نعره های مهیبی کشیدند، سپس به شکل پودر سیاهی در آمدند و رفته رفته محو شدند... 📚 کتاب آن سوی مرگ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 🔹بازگشت از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم! ✍ کمتر از لحظه ای دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده ام و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک را چند بار به بدن من وصل کردند و به قول خودشان؛ بیمار احیا شد. روح به جسم برگشته بود، حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافته ام و هم ناراحت بودم که از آن وادی نور، دوباره به این دنیای فانی برگشته ام. دقایقی بعد، دو خانم پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل کنند. آنها می خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند. همین که از دور آمدند، از مشاهده چهره ی یکی از آنان واقعا وحشت کردم. من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک می‌شد! مرا به بخش منتقل کردند. برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. یکی دو نفر از آشنایان به دیدنم آمده بودند. یکباره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم. بدنم لرزید. به یکی از همراهانم گفتم: بگو فلانی و فلانی بر گردند. تحمل هیچکس را ندارم. احساس می کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است. باطن اعمال و رفتار و... به غذایی که برایم می آوردند نگاه نمی کردم. می ترسیدم باطن غذا را ببینم. اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم. دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم. برخی از دوستان و بستگان آمده بودند تا من تنها نباشم، اما نمی دانستند که وجود آنها مرا بیشتر تنها می کرد! بعداز ظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس را نبینم. اما يكباره رنگی از چهره ام پرید! من صدای تسبیح خدا را از در و دیوار میشنیدم. 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 همسایه ما مرد خوبی بود. کاسب بود و مـثـل خیلی از مـردم، خانـواده دار و صبح تا شب مشغول کار بود. بـه نماز هم اهمیت می داد. امـا مشکلی داشت. روی بدنش قوز داشت. خیلی از این بابت اذیت می شد. در جریان تجربه نزدیک به مرگ، او را مشاهده کردم. مدتی از فوت او می گذشت. بدنش سالم بود. پرسیدم چه خبر؟ گفت: زمانی که به این طرف آمدم، ملائک الهی به استقبال من آمدند و مرا به این بهشت برزخی آوردند. آنها به جای پرداختن به بررسی اعمال، از من معذرت خواهی کردند! تعجب کردم، برای چی از من عذر خواهی می‌کنند؟! گفتند که شما در دنیا مشکل جسمی داشتی و درگیر گرفتاری و سختی بودی، از این بابت از شما عذر می خواهیم. خداوند متعال به همین دلیل، با رحمت خود با شما برخورد کرد. 📚 کتاب نسیمی از ملکوت. تجربه نزدیک به مرگ اثر جدید گروه شهید هادی 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 🔹در بررسی اعمال دیدم... ✍ روزهایی بـود که وقتی از سـر کـار بـر می‌گشتم با همسـر بیماری مواجه میشدم که حتی قادر به نشستن هم نبود. باید برای بچه‌ها هم پدری مـی‌ کــردم و هـم مــادری. در بررسی اعمال دیدم برای صبر در آن شرایـط سخت و کـمـک بـه خانواده‌ام چه اجری به من دادند. اما با یک شکایت نابجا و یک درد و دل بی موقع با اطرافیانم تمام اجرم ضایع شد... 📚 کتاب شنود 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 🔹با تعجب مشاهده کردم که... ✍ رفتم صفحه (کتاب اعمال) بعد. آن روز هم پر از اعمال خوب بود. نماز اول وقت، و مسجد، بسیج، هیئت، رضایت پدر و مادر و... فیلم تمام اعمال موجود بود، اما لازم به مشاهده نبود. خیلی از کارهای خوبی که فراموش کرده بودم تماما برای من یاد آوری می شد. اما با تعجب دوباره مشاهده کردم: که تمام اعمال من در حال محو شدن است! گفتم: این دفعه چرا؟ من که در ایـن روز غیبـت نـکـردم!؟ جوان (مأمور الهی) گفت: یکی از رفقای مذهبی ات را مسخره کردی. این عمل زشت باعث نابودی اعمالت شد. خوب به یاد داشتم که به چه چیزی اشاره دارد. من خیلی اهل شوخی و خنده و سرکار گذاشتن رفقا بودم. با خودم گفتم: اگه این طور باشه که خیلی اوضاع من خرابه! 🔺رفتم صفحه بعد، روز بعد هم کلی اعمال خوب داشتم. اما کارهای خوب من پاک نشد. با اینکه آن روز هم شوخی کرده بودم، اما در این شوخی ها، بارفقا گفتیم و خندیدیم، اما به کسی اهانت نکردیم. غیبت نکرده بودم. هیچ گناهی همراه با شوخی های من نبود. برای همین، شوخی‌ها و خنده‌های من، به عنوان کار خوب ثبت شده بود. با خودم گفتم: خدا را شکر. 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 بیرون از بیمارستان یک برج در حـال ساخت بود، بـرجـی زیبا و مـرتفع، امـا باطنش آتــش بـود! من فهمیدم این برج از ارثیست که حق ورثه کامل ادا نشده، جلوتر که رفتم فهمیدم آن شخص برج ساز چیزی برایش باقی نمی ماند. عجیب تر آن که یک خانه شبیه همان در جهنم برایش آماده می کردند. این تقاص حق الناسی بود که در دنیا مرتکب می شد. 📗 کتاب شنود 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 🔹دستم خــالــی بود، هـر چـه از اعمالم می‌گفتم آن‌ها رد می‌کردند. ناگهان یکـی از آن‌ ها گـفـت: نـاراحـت نباش تو گوهر گرانبهایی نزد‌ ما داری. یادت هست زمانی کـــه می خواستی از نـجـــف بــه کـربـــــــلا بــروی امـــا کرایــه نداشتی، خار بـه پـاهـایـت رفـت و بـه خــــــدا گـفـتـی چـه طــور با ایــن همـه درس و بـحـــث پـــول کــرایـــــه نـــدارم!؟ 🔹اما ناگهان از گفته خود پشیمان شدی و از ته دل گفتی: (اَلحَمدُ لِله رَبِ العالمین) با تعجب گفتم بله یادم هست. آن مَلَک گفت: این شکری که به جا آوردی همان گوهری است که نزد ما محفوظ است. 📚 کتاب بازگشت 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 در ماجرای عمل جراحی، تجربه نزدیک به مرگ برایم پیش آمد و برخی عذاب های برزخی را مشاهده کردم. یکی از این عذاب ها بوی تعفن وحشتناکی بود که تحمل آن بسیار مشکل بود. من تا یک هفته پس از بهبودی حالات عجیبی را حس می کردم. همنشینی با برخی افراد برایم لذت بخش و برخی... از جمله اینکه وقتی یک خانم بدپوشش یا انسان بی حیا که در مسائل ناموسی، توجهی به دستورات خدا نداشت را مشاهده میکردم، یکباره همان بوی تعفن آزاردهنده را حس می کردم! برخی از این افراد، آرایش کرده و عطر و ادکلن استفاده کرده بودند، ولی بوی تعفن جهنمی آنها باعث می شد از آنجا فرار کنم! 📙 برگرفته از کتاب سیزده چهارده. اثر گروه شهید هادی 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 🔹(وادی حق الناس) بـی‌نـهـایــت در بـی‌نـهـایـــت. ابتدا و انتهایش معلوم نبود! خیلی خیلی غم انگیز؛ و دلشوره آور. لرزید و به گریه افتاد. در میان گریه اش دستمالی از جیب درآورده و صورتش را پوشاند. وقتی اشک هایش را مهار کرد، با صدایی گرفته گفت: - آن جا، نه مثل بیابان بود، نه مثل دشت. نه شبیه کوهسار بود، نه شبیه ساحل. هر وقت منظره اش را به یاد می آورم مغزم باد می کند. - نه روز بود، نه شب. نه سایه بود، نه آفتاب. نه سرما بود، نه گرما. آن وادی با هر مکان شناخته شده ای در زمین، فرق داشت. شکلش، جنسش، رنگش. همه چیزش. 📚 کتاب آن سوی مرگ 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 🔹دعاهایی که آینده‌انسان‌را تغییر می‌دهد! در همان لحظه ای که گذشته ام را دیدم و اعمال من بررسی می‌ شد، دعاهای مادرم را دیدم که در سرنوشت من بسیار تاثیرگذار بود. بارها گناه یا خطایی از من سرزده بود که با دعای پاک شده و بی حساب شده بودم و یا هرجا قرار بود بلا یا عقوبتی بر من وارد شود، با دعای مادرم برطرف شده بود. یعنی مقام مادر این گونه است. هریک از دعاهای یک مادر این قدرت را دارد تا آینده انسان را کاملا تغییر دهد... 📚 کتاب شنود اثر گروه شهید هادی 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
. 🔴 فعال فضای مجازی بودم. در جریان سکـتــه و تـجربـه نزدیک بــه مـــــــرگ، مـــــرور اعـمـالـــم را مشاهده کــردم. من سعی می کردم مـراقب حق‌ الناس باشم. حتی در بیان مطـالـب مـجــــــازی. 🔸یک‌روز پیامی سیاسی برایم آمده‌بود. چون از صحت آن مطمئن نبودم، آن را پخش نکردم. اما دوست دیگرم در صفحه و کانال خودش آن را بازنشر کرد. به او گفتم اشتباه می کنی این تهمت است، اما قبول نکرد. من در مرور اعمالم همان روز را دیدم‌. متوجه شدم که چهار هزار نفر پیام دوست مرا دیده اند و واکنش نشان دادند. 🔸او گرفتار بود. اگر می خواست از حق الناس در قیامت نجات پیدا کند، باید این افراد را پیدا کرده و حلالیت می طلبید! 📚 کتاب تقاص. اثر گروه شهید هادی 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔵 🔸می‌خواستم بنشینم و همانجا زار زار گریه کنم! برای یک شوخی بی مورد دو سال عبادتهایم را دادم برای یک غیبت بی مورد بهترین اعمال من محو میشد چقدر حساب خدا دقیق است. چقدر کارهای ناشایست را به حساب شوخی انجام دادیم و حالا باید افسوس بخوریم. 📘برگرفته از کتاب سه دقیقه در قیامت 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 ✍ باید مردم از خدا بخواهند تا ظهور مولایشان زودتر اتفاق بیفتد تا گرفتاری دنیا و آخرتشان برطرف شود... 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 از همان روز بلوغ، تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچک ترین کارها. حتى ذره‌ای کـار خـوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده‌بودند. تازه فهمیدم که «فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره» یعنی چه. هر چی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم، آن‌ ها جدی نوشته بودند... 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 مرد راننده را دیدم که خیره شده بود به چهره زنی بسیار که از عرض خیابان رد می‌شد. با یک نگاه از ازل تا ابد او را دیدم! اسمش فرشید بود، اما به خاطر این هرزه‌گی‌ ها زندگی‌اش را از دست خواهد داد. سال بعد از زنش جدا شد. اما از آن طرف آن زن را دیدم که در محشر، به دنبال فرشید بود تا از او حلالیت بطلبد. حق الناس به گردنش بود. 📚 کتاب شنود 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 نورخدا هست روایت شنیدنی تغییر سبک زندگی تجربه گر بعد از تجربه 🔸 این قسمت: نذر انتشارپست‌ثواب‌جاریه درپی دارد 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 نورخدا هست روایت شنیدنی تغییر سبک زندگی تجربه گر بعد از تجربه 🔸 این قسمت: نذر انتشارپست‌ثواب‌جاریه درپی دارد 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
⚠️کوچکترین اعمال بررسی می‌شود...! 🍃حسابی به مشکل خورده بودم. اعمال خوبم به خاطر شوخی‌های بیش از حد و صحبت‌های پشت سر مردم و غیبت‌ها و... نابود می شد و اعمال زشت من باقی می‌ماند. البته وقتی یک کار خالصانه انجام داده بودم، همان عمل باعث پاک شدن کارهای زشت می‌شد. اما خیلی سـخـت بـود، هـر روز ما دقیـق بررسی و حسابرسی می‌شد. کوچک‌ترین اعمال مورد بررسی قرار می‌گرفت... 📕سه دقیقه در قیامت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 انسان هایی متعفّن با شکم بسیار بزرگ در عالم برزخ! 🍃مردانی را دیدم با شکم هایی بسیار بزرگ، آنقدر بزرگ که مانند بشکه بود و توان راه رفتن را از آن ها گرفته بود! آن ها روی زمین افتاده بودند و بوی تعفن می دادند. نمی‌دانستم چرا به این وضع دچار شدند‌. به من گفته شد این‌ ها کسانی هستند کـه شکمشان با مـال پر شده... 📙کتاب تقاص 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴 نهایت تلاش شیطانک‌ها در لحظه مرگ...! 🍃(شیاطین در غالب) موجوداتی مـثـل حشرات عظیم‌ الجثه بـه بیمارستان حـمـلـه کـرده بودند، هیـچـکـس بـه‌ غیر از من آن‌ ها را نمی‌دید. کل محوطه بیمارستان پر شده بود. این حیوانات به هر بیماری که به حالت کما رفته بود و یا در حال مرگ بود حمله می‌کردند، تا نگذارند لحظات آخر به یاد خدا باشند. آن‌جا بود که فهمیدم جـان دادن چـه ســخــت اسـت... 📙کتاب شنود 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi