eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.6هزار عکس
33.1هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
13.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عنایت حضرت‌زهراسلام الله‌علیهـا به یکی ازنوکران سیدالشهــدا...😔 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
4.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅عنایت امام زمان بخاطر احترام به والدین 📌 تشرف کارگر حمام در نجف، محضر حضرت ولی عصر ارواحنافداه، بخاطر احترام به پدر... 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌸 تشرّف آقا سیّد مهدی قزوینی در شب عید فطر ♦️ عالم کامل، آقا سیّد مهدی قزوینی فرمود: ▫️ سالی برای زیارت فطریّه (شب عید فطر) وارد کربلا شدم و در شب سی‌ام، که احتمال شب عید در آن می‌رفت، نزدیک غروب، هنگامی‌ که اگر بنا بود شب عید هم باشد، در آن وقت هلالی دیده نمی‌شود، در حرم مطهّر بالای سر مقدّس بودم. شخصی از من سؤال کرد: 🔹 آیا امشب، شب زیارت می‌باشد؟ ▫️ و مقصودش آن بود که آیا امشب شب عید است و ماه ناقص می‌باشد تا آن‌که اعمال زیارت شب عید را بجا آورد؟ یا آن‌که شب آخر ماه رمضان است. من در جواب گفتم: 🔸 احتمال دارد امشب شب عید باشد؛ ولی معلوم نیست که عید ثابت شود. ▫️ ناگاه دیدم شخص بزرگواری که به هیئت بزرگان عرب بود، با مهابت و جلالت نزد من ایستاده است. ایشان با دو نفر دیگر که در هیبت و جلالت از دیگران ممتاز بودند، در آن‌جا تشریف داشت. آن شخص به زبان فصیح که از اهل این اعصار و زمانها بی‌سابقه است، در جواب سؤال‌کننده فرمود: 🔶 نعم هذه اللّیله لیله الزیاره؛ ▫️ یعنی آری، امشب شب عید و شب زیارت است. وقتی این سخن را از او شنیدم که بدون تزلزل و تردید، عید را اعلام فرمود، به او گفتم: 🔹 عید بودن امشب را از کجا می‌گویید؟ آیا به گفته منجّم و تقویم اعتماد کرده‌اید یا دلیل دیگری برای آن دارید؟ ▫️ اعتنای درستی به من نکرد؛ مگر همین‌قدر که فرمود: 🔶 اقول لک هذه اللیله لیله الزیاره؛ ▫️ یعنی به تو می‌گویم امشب شب زیارتی است. این را گفت و با آن دو نفر به سوی در حرم به راه افتاد. وقتی از من جدا شدند گویا الآن به خود آمده باشم، با خود گفتم این جلالت و مهابت معمولا از کسی دیده نشده است و این‌طور مکالمه و خبر دادنها از غیب، از غیر بزرگان دین و اهل اسرار انجام نمی‌شود؛ لذا با عجله هرچه تمام‌تر ایشان را دنبال کردم و بیرون آمدم؛ امّا آنها را ندیدم. از خدّامی که کنار در بودند پرسیدم: 🔹 این سه نفر که فلان لباس و فلان شکل را داشتند و الآن بیرون آمدند کجا رفتند؟ ▫️ گفتند: 🔸 ما چنین اشخاصی را که می‌گویی، ندیده‌ایم. ▫️ با وجود آن‌که معمولا نمی‌شود کسی از زوّار، مخصوصا اگر امتیازی بر دیگران داشته باشد، داخل صحن یا ایوان یا رواق یا حرم شود و خدّام او را نبینند؛ بلکه غالبا آنها می‌دانند که اهل کجا و چه کاره‌اند و از منازل هریک اطّلاع دارند و حتّی پیش از ورود اشراف و بزرگان به حرم، مطّلعمی‌شوند و می‌دانند که چه‌وقت و از کجا وارد می‌شوند. چنانکه هرکس بر عادت خدّام اطّلاع داشته باشد، اینها را می‌داند. بعلاوه زمانی نگذشته بود که ایشان رفته بودند. بالأخره از در خارج شدم و از خدّامی که در رواق و بین البابین بودند پرسیدم و همان جواب را شنیدم. همچنین در ایوان و کفشداری گشتم؛ امّا اثری دیده نشد؛ بااین‌که هریک از زوّار ناگزیر باید از جلوی کفشداری بگذرند. باز برگشتم و رواق و حجره‌ها را گردش نمودم و از ساکنین و ملازمین آنها؛ یعنی قرّاء قرآن و خدّام و غیره پرسیدم؛ ولی به همان ترتیب خبری از سه نفر بدست نیامد. از طرفی در اواخر آن شب و روز بعد معلوم شد که شب، شب عید و زیارت بوده است؛ بنابراین از مشاهده این امور و تصدیق قلبی، یقین کردم که به غیر از آن بزرگوار؛ یعنی حضرت بقیّه اللّه عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف کس دیگری نبوده است. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، ص: ۱۰۶ 🏷 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌸 تشرف علی بن مهزيار اهوازی (قسمت اول) 🔻جناب علی بن مهزيار فرمود: ▫️بيست بار با قصد اين كه شايد به خدمت حضرت صاحب الامر (ع) برسم، به حج مشرف شدم، اما در هـيـچ كـدام از سفرها موفق نشدم. تا آن كه شبی در رختخواب خود خوابيده بودم، ناگاه صدايی شنيدم كه كسی می‌گفت: 🔸ای پسر مهزيار، امسال به حج برو كه امام خود را خواهی ديد. ▫️شادان از خواب بيدار شدم و بقيه شب را به عبادت سپری كردم. صبحگاهان، چند نفر رفيق راه پيدا كردم، و به اتفاق ايشان مهيای سفر شدم و پس ازچندی به قـصـد حـج براه افتاديم. در مسير خود وارد كوفه شديم. جستجوی زيادی برای يافتن گمشده ام نـمـودم، امـا خـبـری نـشـد، لذا با جمع دوستان به عزم انجام حج خارج شديم و خود را به مدينه رسـانـديـم. چـنـد روزی در مدينه بوديم. باز من از حال صاحب الزمان (ع) جويا شدم، ولی مانند گـذشـتـه، خـبـری نيافتم و چشمم به جمال آن بزرگوار منور نگرديد. مغموم و محزون شدم و تـرسـيـدم كـه آرزوی ديـدار آن حـضـرت بـه دلم بماند. با همين حال به سوی مكه خارج شده و جستجوی بسياری كردم، اما آنجا هم اثری به دست نيامد. حج و عمره ام را ظرف يك هفته انجام دادم و تمام اوقات در پی ديدن مولايم بودم. روزی مـتـفـكـرانـه در مسجد نشسته بودم. ناگاه در كعبه گشوده شد. مردی لاغر كه با دوبرد (لباسی است) مُحرم بود، خارج گرديد و نشست. دل من با ديدن او آرام شد. به نزدش رفتم. ايشان برای احترام من، برخاست. مرتبه ديگر او را در طواف ديدم. گفت: 🔸اهل كجايی؟ ▫️گفتم: 🔹اهل عراق. ▫️گفت: 🔸كدام عراق (1)؟ ▫️گفتم: 🔹اهواز. ▫️گفت: 🔸ابن خصيب را می‌شناسی؟ ▫️گفتم: 🔹آری. ▫️گـفـت: 🔸خدا او را رحمت كند، چقدر شبهايش را به تهجد و عبادت می‌گذرانيد و عطايش زياد و اشك چشم او فراوان بود. ▫️بعد گفت: 🔸ابن مهزيار را می‌شناسی؟ ▫️گفتم: 🔹آری، ابن مهزيار منم. ▫️گفت: 🔸حياك اللّه بالسلام يا اباالحسن (خدای تعالی تو را حفظ كند). ▫️سپس با من مصافحه و معانقه نمود و فرمود: 🔸يا ابا الحسن، كجاست آن امانتی كه ميان تو و حضرت ابو محمد (امام حسن عسكری (ع)) بود؟ ▫️گفتم: 🔹موجود است. ▫️و دست به جيب خود برده، انگشتری كه بر آن دو نام مقدس محمد و علی نـقش شده بود، بيرون آوردم. همين كه آن را خواند، آن قدر گريه كرد كه لباس احرامش از اشك چشمش تر شد و گفت: 🔸خدا تو را رحمت كند يا ابا محمد (امام حسن عسكری (ع)) ، زيرا كه بهترين امت بودی. پروردگارت تو را به امامت شرف داده و تاج علم و معرفت بر سرت نهاده بود. ما هم به سوی تو خواهيم آمد. ▫️بعد از آن به من گفت: 🔸چه را می‌خواهی و در طلب چه كسی هستی، يا اباالحسن؟ ▫️گفتم: 🔹امام محجوب از عالم را. ▫️گفت: 💡🔸او محجوب از شما نيست، لكن اعمال بد شما او را پوشانيده است. برخيز به منزل خود برو و آمـاده باش. وقتی كه ستاره جوزا غروب و ستاره های آسمان درخشان شد، آن جا من در انتظار تو، ميان ركن و مقام ايستاده ام. (ادامه دارد) ⬅️ بركات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، صفحات 59 تا 63 (1) عراق در اصطلاح گذشتگان به دو جا گفته می‌شده: اوّل، عراق عرب؛ يعنى همين كشورى كه معروف است. دوم، عراق عجم كه به بخشهایى از مركز ايران؛ يعنى محدوده‏اى شامل كرمانشاهان، همدان، ملاير، اراك، گلپايگان و اصفهان گفته می‌شده است. 🏷 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
توجه خاص آقا (علیه السلام)به مادرشان نرجس خاتون(علیها سلام) 🔹حضرت بقیه الله روحی له الفداء عنایتی خاص به مادرشان دارند. مثلاً یک ختم قرآن برای حضرت نرجس خاتون بخوان. به مسجد وارد می شوی، دو رکعت نماز مستحبی بخوان و ثوابش را هدیه کن برای نرجس خاتون.. 🔹حاج محمد که از صلحا بود می گفت: مکه رفتم و اعمال حج که تمام شد، یک روز گفتم یک عمره مفرده برای مادر امام زمان انجام بدهم و از بی بی درخواست کنم که از فرزندشان بخواهد که من، چهره ایشان را زیارت کنم. طواف و نماز و سَعی بین صفا و مروه را انجام دادم. سَعی بین صفا و مروه که تمام شد، طواف نساء و نمازش را خواندم و دیگر بی حال شدم. 🔹حدود یک ساعت و نیم به اذان صبح بود. دیدم پنج شش نفر پشت مقام ابراهیم نشسته و یک ظرف خرما جلویشان گذاشته اند و آقایی هم آن بالا نشسته است که نمی شود چشم از او برداشت. خیلی فوق العاده است و برای بقیه صحبت می کند. وقتی این آقا را دیدم، زانوهایم شروع کرد به لرزیدن. خرماها بیشتر جلب توجه کرد؛ چون خیلی بی حال و خسته شده بودم. نشستم و تکیه دادم.. آقا فرمود: «این حاج محمد برای مادر من یک عمره انجام داده است و خسته شده است. چند تا از این خرماها را به او بدهید» یک نفر فوراً بلند شد و بـشقاب خرما را مقابل من آورد. من هم پنج شش تا برداشتم؛شروع کردم خوردن. دیدم دارند نگاه می کنند و تبسم می کنند. 🔹بعد دو مرتبـه فرمود: «بـله؛ ایشان برای مادر من یک عمره ای انجام داد و به زحمت هم افتاد. خـدا قبـول می کند؛ ان شـاء الله». یک دفعه نگاه کردم، دیدم هیچ کس نیست. فوراً به خود آمدم. گفتم: «اصلاً آرزویم همین بود که حضرت را ببینم و چقدر زود مستجاب شد...» ✍آیت الله ناصری دولت آبادی 📚 کمال الدین، ج 2، ص 670 بحارالأنوار، ج 68، ص 96 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
❇️ تشرف سيد جعفر قزوينى با پدر بزرگوار خود ✅ سيد جليل , آقا سيد جعفر قزوينى مى‌گويد: ▫️بـا پدرم - مرحوم آقاى سيد باقر قزوينى - به مسجد سهله مى‌رفتيم. وقتى نزديك مسجد رسيديم، به او گفتم: اين حرفهايى كه از مردم مى شنوم، يعنى هر كس چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله بيايد حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه) را مى بيند، پايه و اساسى ندارد. ▫️ پدرم غضبناک متوجه من شد و گفت: چرا اساسى نداشته باشد؟ فقط به خاطر آن كه تو نديده اى؟ آيـا هـر چيزى كه تو نديده اى اصل ندارد؟ ▫️ و خيلى مرا سرزنش كرد، به طورى كه از گفته خويش پشيمان شدم. داخل مسجد شديم. هيچ كس در آن جا نبود. وقتى پدرم در وسط مسجد، براى خواندن دو ركعت نـمـاز اسـتـجاره ايستاد، شخصى از طرف مقام حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه) متوجه او شد و از كنارش عبور نـمـود. بـه او سلام كرد و با ايشان مصافحه نمود. در اين جا پدرم به من توجه كرد و پرسيد: اين آقا كيست؟ ▫️ گفتم: آيا او حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه) است؟ ▫️ فرمود: پس كيست؟ ▫️ من به دنبال آن حضرت دويدم، ولى احدى را نه در مسجد و نه در خارج آن نديدم. ⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، 🏷 (عجل الله تعالی فرجه) 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi