#ماه_رمضان سال ۶۲ بود، بعد از عملیات والفجر یک. ماه رمضان آمدیم مرخصی. با مصطفی تمام سی شب ماه رمضان را می رفتیم مراسم #دعای_ابوحمزه.
در سراسر دعا، مشغول استغفار و گریه و «الهی العفو» بود.
از مراسم که بر می گشتیم، تازه می رفت گوشه حیاط برای #نماز_شب، با آن دست مجروح گچ گرفته اش.
دیگر از آن شوخ طبعی ها خبری نبود. یک بار غریبانه می گفت: ماه رمضان که تمام شود، من هم تمام خواهم شد.
در طول ماه مبارک، یک دعا را خیلی تکرار می کرد. «خدایا از تو احدی الحُسنَیَین می خواهم یا زیارت یا شهادت».
هنوز یک ماه از ماه رمضان نگذشته بود که تمام شد.
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#مراقبات_ماه_رمضان
#خاطرات_رمضانیه
#ابو_حمزه
🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#افطاری محمود بیشتر اوقات نان خرما بود. اگر کنار سفره خرما و شله زرد بود، فقط نان و خرما می خورد و اعتراض می کرد که چرا چند نوع غذا درست کردید؟
یک بار گفتم: داداش! تو با این کارهایت می خواهی #حضرت_علی (ع) شوی؟! او که خودش فرموده نمی توانید مانند من زندگی کنید.
گفت: مثل ایشان زندگی کردن کار سختی است؛ اما ایشان هرگز آن را نفی نکرده اند. اگر مثل حضرتش نشوم، می توانم حداقل ابوذر باشم.
#شهید_محمود_اخلاقی
#سیره_اخلاقی_شهدا
#بلند_همتی
#شهدا_و_اهل_بیت ع
#شهدا_و_امام_علی ع
#مراقبات_ماه_رمضان
#خاطرات_رمضانیه
راوی: خواهر شهید
#کتاب_نذر_قبول ؛ کتاب خاطرات شهید محمود اخلاقی، نویسنده: اشرف سیف الدینی، ناشر: اداره کل حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس کرمان، نوبت چاپ: اول – ۱۳۸۸؛ صفحه ۱۶ و ۱۷ خاطره شماره ۹ و ۱۰.
🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi