⚘﷽⚘
مجید قهوهخانه داشت، برای قهوهخانهاش هم همیشه نان بربری میگرفت تا«مجید بربری» لقب بامزهای باشد که هنوز شنیدنش لبخند را یاد بقیه بیندازد.
اخلاقش واقعا شهدایی بود، بارها هم کنار نانوایی می ایستاد و برای کسانی که می دانست وضعیت مناسبی ندارند.
نان میخرید و دستشان می رساند.
خیلی مهربوون بود
قهوهخانهای که به گفته پدر مجید تعداد زیادی از دوستان مجید آنجا رفت و آمد داشتند : «یکی از دوستان مجید که بعدها همرزمش شد در این قهوهخانه رفتوآمد داشت.
یکشب مجید را هیئت خودشان برد که اتفاقاً خودش در آنجا مداح بود.
بعد آنجا در مورد مدافعان حرم و ناامنیهای سوریه و حرم حضرت زینب میخوانند و مجید آنقدر سینه میزند و گریه میکند که حالش بد میشود.
وقتی بالای سرش میروند.
میگوید: «مگر من مردهام که حرم حضرت زینب درخطر باشد.
من هر طور شده میروم.»
از همان شب تصمیم میگیرد که برود.»...
رفت گمنام ماند
و پس از چهار سال گمنامی برای تسلی دل داغدار مادرش تکه های سوخته بدن اربااربایش را سوغات آورد....
حُرمدافعان حرم
#شهیـدمجیدقربانخانے🌷
┏━━━━🍃🥀━━━━━┓
@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
┗━━━🥀🍃━━━━━━┛
💔
روزی تــو از ایـن کوچـه دگـر بـار میآیـی
عمرےست که دلخوش به همین فکر محالم
#شهیدمجیدقربانخانی
#جاویدالاثر
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
مادر مرا ببخش اگر دیر آمدم
یک مشت استخوان شدنم
طول می کشید...
|💔😭
#شهیدمجیدقربانخانی
صبر دل خانواده های شهدا #صلوات
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
تیڪہڪݪامِشایݩبۅدڪہ
«خُدابزࢪگہمیࢪسۅنہ.»❤️
یہنیساݩداشتڪہبااۅݩ
ࢪۅزیشۅ دࢪمیاۅࢪد.🚙
پُشتدخݪناݩبࢪبࢪۍهممیࢪفت
تااگہمُستَمَندۍࢪۅمیشناسہناݩ
مجانےبہشبده.🍔
ازبچہهاێجنۅبشہࢪۍݪۅطے
مسݪڪےبۅدڪہدستخیࢪش
زبۅنزده.👌
زࢪنگبۅدۅدࢪآمدخۅبےداشت.
غیࢪِنیساݩیڪزانتیاهمبࢪا
سۅاࢪۍخۅدشداشت.🚘
عجیبدستۅدݪبازبۅدۅاگہ
مُستَمَندۍࢪۅمیدیدهࢪچۍ
داشتبہشمیبخشید.💵
فڪࢪنمیڪࢪدشایدیہساعت
بعدخۅدشبہشنیازپیداڪنہ.
گاهۍیہࢪۅزڪݪےبانیسانشڪاࢪ
میڪࢪداماࢪۅزبعدپۅݪبنزینشۅ
ازمݩمیگࢪفت!😳
تہتۅۍڪاࢪشۅدࢪمیاۅࢪدێ
میفہمیدێڪݪپۅݪۅبخشیده.🙄
#استوری #فاطمیه
#شهیدمجیدقربانخانی
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
.
وقتۍازسفرڪربلـابرگشت،مادرش
پرسید:«چہچیزۍازامامحسین؏خواستۍ؟»
مجیدگفتہبود:«یہنگاھبہگنبدحضرت
ابالفضل؏ڪردمویہنگاھبہگنبدامام
حسین؏وگفتم:آدممکنید..♥️!»
.
#همینقدرقشنگ :).!.
#شهیدمجیدقربانخانی🌱
🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️دنیا و آخرت
همه مدیون زینبیـم
ما را صدایِ ناله او بی قرار کرد..
.
.
.
#اشک_های سوزناک #شهیدمجیدقربانخانی کنار ضریح حضرت زینب (س)
🍃🌹🍃🌹
#پنجشنبههایشهدایی
شب های جمعه شهدای عزیزمون رو یاد کنید حتی شده با ذکر یه صلوات، حتما شهدا هم ما رو پیش اربابمون امام حسین علیه السلام یاد میکنن.
#صـلاللهعلیـكیااباعبدالله
#شب_جمعه_هوایت_نکنم_میمیرم
#شـــهیــدمجـــیـدقــربانــخانــی ا
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌#بخشیازخصوصیاتشهید:
عجیبدستودلبازبودواگرمستمندیرا
میدید،هرچهداشتبهاومیبخشید😇
فکرهمنمیکردکهشایدیکساعتبعد
خودشبهآنپولنیازپیداکند.تکهکلامش
اینبودکه"خدابزرگاستمیرساند"♥️
#شهیدمجیدقربانخانی/#سالروزشهادت
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{🥀🕌}
💔اشکهای سوزناک
#شهیدمجیدقربانخانی
📹 کنار ضریح #حضرت_زینب (سلام الله علیها)
#خانطومان #حرمدافعانحرم
#شهادتحضرتزینبس
#اللهمعجللولیکالفرج
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بخش_سوم_زندگی_نامه_شهید
🔖 به روایت مادر شهید .
🎥 داداش مجید همیشه دوست داشت پلیس شود. یک تابستان کلاس کاراته فرستادمش. وقتی رفتم مدرسه، معلمش گفت خانم تو را به خدا نگذارید برود تمام بچهها را تکهتکه کرده است. میگوید من کاراته میروم باید همهتان را بزنم. عشق پلیس بودن و قوی بودن باعث شده بود هر جا میرود پز داییهای بسیجیاش را می داد. چون تفنگ و بیسیم داشتند و مجید عاشق این چیزها بود. بعدها هم که پایش به بسیج باز شد یکی از دوستانش میگوید آنقدر عشق بیسیم بود که آخر یک بیسیم به مجید دادیم و گفتیم. این را بگیر دست از سر ما بردار. در بسیج هم از شوخی و شیطنت دستبردار نبود . .
#شهیدمجیدقربانخانی
#أللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
36.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بخش_پنجم_زندگی_نامه_شهید
🎥 هرچه بیشتر در مورد مجید قربانخانی میدانیم سؤالات بیشتری در ذهنمان شکل میگیرد. ظاهراً اینطور به نظر میرسد که این شهید لوطی مسلک محله یافت آباد نباید تناسب چندانی با فعالیتهای اجتماعی وداشته باشد، اما مجید قربانخانی بسیجی پای کاری بوده که در مقطعی از عمرش داوطلبانه برای پیشگیری از بیماری HIV فعالیت میکرده است.
پدر شهید میگوید: «مجید سینه سوخته بود. اینطور نبود که فقط به فکر جوانی و تفریحش باشد. در مرامش بود که هرکسی نیاز به کمک داشت، اگر برایش مقدور بود کمکش میکرد. در 14 سالگی رفت آموزش دید تا به مردم در خصوص پیشگیری از بیماری ایدز مشاوره بدهد. در حد مربی که شد، مرتب کرج میرفت و به بیماران و خانوادههای درگیر با این بیماری مشاوره میداد.»
#شهیدمجیدقربانخانی
#أللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
28.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بخش_ششم_زندگی_نامه_شهید
.
🎥 تاسیس قهوه خانه
بعد از سربازی قرار شد مشغول کار شود. پدرش در بازار آهن مغازه داشت اما نمی خواست پیش او کار کند. می گفت یا رانندگی یا کار پشت میز نشینی. دایی اش وانتی به او داد و در شهرداری یکی از مناطق تهران مشغول شد. بعد از مدتی تصمیم گرفت قهوه خانه بزند. خیلی اهل قهوه خانه بود. هر شب قهوه خانه می رفت. حتی مدتی در یکی از قهوه خانه های سولقان کار می کرد. پدرش بسیار از قلیان کشیدن او بدش می آمد و گاهی او را دعوا میکرد و نگران میشد از دایی های داداش مجید میخواست بیشتر مراقبش باشن و خلاصه وقتی تصمیم به زدن قهوه خانه میکند پدرش مخالف بوده وبلاخره پدرش هم راضی شد که قهوه خانه بزند. قهوه خانه خوبی زد و همه مایحتاج آن را تأمین کرد اینقدر با مادرش یا به قول خود داداش، با مریم خانم صمیمی بودن که خرید های قهوه خونه رو مثل قلیون و.... خریداری کردند
.
#شهیدمجیدقربانخانی
#اللهمعجللولیکالفرج
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بخش_هفتم_زندگی_نامه_شهید
🎥 سال ٩٣ برای اولین بار به نیت پیاده روی اربعین به کربلا رفت. دقیقا ۸ روز قبل از اربعین سراسیمه به خانه میرود مادرش ک اون حال هولناک داداش مجید رو میبینه نگران میشه میپرسه مجید چیشده کجا ؟به رسم صمیمیت بامادرش میگه مریم خانم زود وسایلامو جمع کن رفیقام تو ماشین منتظرن میریم کربلا میگه مجید تو همه کارات اینجور عجوله خب خبر میدادی😅 خلاصه مجید بربری قصه ما راه میفته به سمت کربلا ❤️اما فرق مجید که پا به مسیر این سفر گذاشت با مجید بعد از آن، از زمین تا آسمان بود. دربین راه بادوستاش بگو بخند صدای اهنگ بلند 😆 اما به نجف اولین زیارت ک میرسد کمی حال دلش عوض میشود داداش مجید دیگ مدام تو لاک خودش بوده مدام درحال زیارت بوده و جوری ک رفیقاش تعجب میکنن میگن مجید یه زیارت اینقدر معطلی نداره ولی اهمیتی نمیده کار خودش میکنه تا این ک به کربلا میرسن همونجا تا چشمش ب گنبد مطهر میخوره زانو میزنه حس غریبی داشت مدام یاحسین یاحسین میگوید و اشک میریزد 😭
وقتی برگشت زن عمویش پرسید :مجید راستش را بگو ببینم، از امام حسین علیه السلام چی خواستی؟؟؟ 🤔
همه فکر میکردند مجید شیطان و پر شر و شور یا حاجت دنیایی خواسته 😔
اما وقتی مجید گفت"" از امام حسین علیه السلام خواستم که آدمم کن.و آدم بشوم "" همه انگشت به دهان ماندند.😯😍
#شهیدمجیدقربانخانی
#اللهمعجللولیکالفرج
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بخش_دهم_زندگی_نامه_شهید
🎥 ماجرای خالکوبی داداش مجید
یک بار روی دست یکی از دوستانش در سفره خانه خالکوبی دید که چشمش را گرفت عاشق خالکوبی شده بود. به قول خودش جوگیر شده و چند روز بعد داداش مجید هم خالکوبی کرد. آقاافضل پدر داداش برای اولین بار از او عصبانی شد در همین موضوع مجید دو روز به خانه نرفت. مجید به یک باره تصمیم میگرد خالکوبی کند و شب که به خانه میرود پدرش مخالف این کارش بودبعد از خالکوبی دست داداش مجید به او واکنش نشان میدهد و داداش مجید شب را خانه نمیآید اما قهر کردن او هم مثل خودش عجیب است: «خالکوبی برای ۶ ماه قبل از شهادت داداش مجید است. میگفت پشیمان شدم؛ اما خوشش نمیآمد چند بار تکرار کنی. میگفت چرا تکرار میکنید یکبار گفتید خجالت کشیدم. دیگر نگویید. وقتی هم از خانه قهر میکرد شب غذایی را که خودش میخورد دو پرس را برای خانه میفرستاد. چون دلش نمیآمد تنهایی بخورد. ببینید شهدا دلشون اینجور قبل از شهادت هم دریاست داداش قهر کرده از خانه اما غذایش را حاضر نشد بدون خانوادش بخوره 😭😭
#شهیدمجیدقربانخانی
#اللهمعجللولیکالفرج
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بخش_سیزدهم_زندگی_نامه_شهید
🎥#نماهنگشهدایی
این تکراریترین جمله ایست که مجید را بارها آزار داده است. بارها آزاردیده است وقتی گفتهاند ۷۰ میلیون توی حسابش ریختهاند و در گوش خانوادهاش خواندهاند که مجید به خاطر پول میرود. پدر داداش مجید میگویند: «آنقدر آشنا و غریبه به ما گفتند که برای مجید پول ریختهاند که اینطور تلاش میکند. باورمان شده بود. یک روز سند مغازه را به مجید دادم. گفتم این سند را بگیر، اگر فروختی همه پولش برای خودت. هر کاری میخواهی بکن. حتی اگر میخواهی سند خانه را هم میدهم. تو را به خدا به خاطر پول نرو. مجید خیلی عصبانی میشود و بارها پایش را به زمین میکوبد و فریاد میگوید: «به خدا اگر خود خدا هم بیاید و بگوید نرو من بازهم میروم. من خیلی به همریختم.»مجید تصمیمش را گرفته است. یک روز بیقید به تمام حرفهایی که پشت سرش میزنند. کارتهای بانکیاش را روی میز میگذارد و جیبهایش را خالی میکند. تا ثابت کند هیچ پولی در کار نیست و ثابت کند چیز دیگری است که او را میکشاند. حالا تمام این رفتارها از پسر وابسته دیروز که بدون مادرش حتی مدرسه نمیرفت خیلی عجیب است: «وقتی کارتهایش را گذاشت روی میز و رفت حدود ۵ میلیون تومان در حسابش بود.داداش مجید
ادامه در قسمت های بعدی...
#شهیدمجیدقربانخانی
#اللهمعجللولیکالفرج
─━━━⊱❅✿•🌹•✿❅⊰━━━─
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#بخش_چهاردهم_زندگی_نامه_شهید
((لباس های خیس را پوشید😔))
مجید روزهای آخر در جواب تمام سؤالهای مادر تکرار میکند که نمیرود؛ اما مادر مجید از ترس رفتن مجید از کنارش تکان نمیخورد. حتی میترسد که لباسهایش را بشوید: «روزهای آخر از کنارش تکان نمیخوردم. میترسیدم نا غافل برود. مجید هم وانمود میکرد که نمیرود. لباسهایش را داده بود بشویم؛ اما من هر بار بهانه میآوردم و درمیرفتم. چند روزی بود که در لگن آب خیس بود. فکر میکردم اگر بشویم میرود. پنجشنبه و جمعه که گذشت وقتی دیدم مجیدم گفت دوستانش رفتند اما فقط این را وانمود کرد که دوستانش رفتند این منصرف شده ومجید نرفته گفتم لابد نمیرود.
من در این چند سال زندگی یکبار خرید نرفتم؛ اما آن روز از ذوق اینکه باهم صبحانه بخوریم رفتم تا نان تازه بخرم. کاری که همیشه داداش مجید انجام میداد و دوست داشت با من صبحانه بخورد. وقتی برگشتم دیدم چمدان و لباسهایش نیست. فهمیدم همهچیز را خیس پوشیده و رفته است. 😔همیشه به حضرت زینب میگویم. مجید خیلی به من وابسته بود. طوری که هیچوقت جدا نمیشد. شما با مجید چه کردید که آنقدر سادهدل کند؟ یکی از دوستان مجید برایش عکسی میفرستد که در آنیک رزمنده کولهپشتی دارد و پیشانی مادرش را میبوسد. میگفت مجید مدام غصه میخورد که من این کار را انجام ندادهام.» مجید بدون خداحافظی از مادر رفت اما در خانه با خواهرش خداحافظی میکند. سرش را پایین میگیرد و اشکهایش را از چشمهای خواهرش میدزدد بیآنکه سرش را بچرخاند دست تکان میدهد و میرود. وحالا جدی جدی راهی میشود.
#شهیدمجیدقربانخانی
#اللهمعجللولیکالفرج
─━━━⊱❅✿•🌹•✿❅⊰━━━─
#بخشسیزدهم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بخش_پانزدهم_زندگی_نامه_شهید
🎥 تماس با خانواده #خانطومان عملیات ....
شادی روح پر فتوح داداش مجید #صلوات
#شهیدمجیدقربانخانی
#اللهمعجللولیکالفرج
─━━━⊱❅✿•🌹•✿❅⊰━━━─
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بخش_شانزدهم_زندگی_نامه_شهید
🎥خبرشهادت... 😭💔🖤
#شهیدمجیدقربانخانی
#اللهمعجللولیکالفرج
─━━━⊱❅✿•🌹•✿❅⊰━━━
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بخش_هجدهم_زندگی_نامه_شهید
🎥 به روایت از مادر محترم شهید که فرمودند بعد از برگشت پیکر مجید تنها شخصی که آرامش رو بهم میداد که بتونم با پیکر مجیدم روبه رو بشم #امام_رضا علیه السلام بود که گفتم مجیدم بره حرم امام رضا علیه السلام
و خواهر شهید عطیه جان گفتن دوست دارم آخرین مسافرت رو با داداشم برم مشهد که قسمت شد رفتم اما این بار دیگر خبری از شطینت های مجید در سفر نبود این بار خبری از خنده های مجید نبود
این بار با جندتکه استخوان مجید رفتم مسافرت... 😭
✨نثار شادی روح داداش مجید #صلوات
لطفا با نشر این پست مسبب آشنایی دوستان خود با داداش مجید باشید 💜
#شهیدمجیدقربانخانی
#اللهمعجللولیکالفرج
─━━━⊱❅✿•🌹•✿❅⊰━━━─
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بخش_بیست_ویکم_زندگی_نامه_شهید
🎥#روایتی از فرمانده شهید
💪🏻 اگه این هم پاک نشد هم خاک نشد هرچی دوست داشتی بگو !
#نشرحداکثری
#شهیدمجیدقربانخانی
#اللهمعجللولیکالفرج
─━━━⊱❅✿•🌹•✿❅⊰━━━─
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#روایتی از فرمانده شهید
💪🏻 اگه این هم پاک نشد هم خاک نشد هرچی دوست داشتی بگو !
#شهیدمجیدقربانخانی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#شهیدانھ🕊♥️
وقتے از سـفر ڪربلا برگشت؛
مادرش پرسید:
«چہ چیز از امام حسین"؏"خواستے؟
مجید گفته بود:
یه نگاه به گنبد
حضرت ابوالفضل"ع" کردم
و یه نگاه به گنبد امام حسین"؏"
و گفتم: آدمم ڪنید..!۰🌸
#شهیدمجیدقربانخانے🕊
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#چادࢪانہ🐚
#اربعین🏴
چــآدربهسَرکردموندانستمکِۍآنقدر
وابستھاششدم؛
ینۍآنقدرخوبلیاقـتداشتم
کھعـلـمدارزیـنـبباشم🫀
#شهیدمجیدقربانخانی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
54.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عجب حلوای قندی تو...
#شهیدمجیدقربانخانی🕊🌹
حر شهدای مدافع حرم
چه قشنگ عاقبت بخیر شدی وهمه رو جا گذاشتی...
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi