حسابرسی به سبک شهدا...
در اتاقش را زدم. روی سجـاده نشسته بود و داشت ذکـر می گفت. چشمانش سـرخ بـود و خیس اشک؛ رنگ به رو نداشت.
نگـران شدم و گفتـم: «چیـزی شده مصطفی؟! خبـری شده؟! کسی طوریش شده؟!»
دو زانـو نشست؛ سـرش را انداخت پاییـن و زل زد به مُهـرش. دانه هـای تسبیح یکی یکی از لای انگشتانش رد میشد.
نفس عمیقی کشید و گفت: «از ساعت ۱۱ تا ۱۲ رو مخصوص خـدا گذاشتم. میشینم و نگـاه می کنـم به کـارهام. از خودم میپرسم، مصطفی کارهایی که کردی برای خـدا بوده یا برای دل خـودت؟»
#شهید_حجتالاسلام_مصطفی_ردانیپور🕊🌹
📚حیات احمد