eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.6هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
34.1هزار ویدیو
89 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 حر خراسان محمدعلی جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلائی رنگ بودن موهایش در روستای گُراخک شاندیز، به مندلی‌طلا معروف بود او اقدام به تولید و پخش مشروبات الکلی به صورت بشکه‌ای می‌کرد، تا این‌که دستگیر و به شلاق محکوم شد و جلوی مسجد روستا در برابر مردم، حدّ شلاقش زدند. بعد از حد، پدرش گفت: خیر نبینی که آبروی منو بردی و از نمازِ تو مسجد محرومم کردی مندلی به دوستش گفته بود: حرف پدر، دلمو خیلی شکست. وقتی که زیر بغلامو گرفته بودن و از روی چهارپایه پایین میاوردن، رو به خونه خدا (مسجد) کردم و از خدا طلب بخشش کردم. بعد از چند روز هم دلم هوای جبهه کرد. متوسل به اباعبدالله شدم و تصمیم گرفتم به جبهه برم اما بسیج روستا و چند بسیج دیگر به‌خاطر سابقه خرابم، ثبت‌نامم نکردند. دوستش او را از طریق پایگاه بسیج روستای زشک ثبت نام کرد. وی می‌گوید: "مندلی‌طلا هنگام اعزام به جبهه به من گفت: من ۲۷روز دیگه شهید می‌شم و بدنم۲۰روز تو بیابون می‌مونه. وقتی بعد از۴۷ روز جنازمو تو روستا آوردن، تو همون نقطه‌ای که شلاقم زدن، بدنمو رو زمین بذارین و بگین پدرم کنار سرم وایسه و جلوی مردم حلالم کنه و بگه: مندلی‌طلا توبه کرد تا هم خودش خدایی بشه و هم مایهٔ آبروی پدرش بشه. دقیقا۴۷روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا می‌آورند و تشییع می‌کنند مردم روستا می‌گویند: با این‌که پیکر این شهید۲۰ روز تو بیابون رو زمین مونده بود، تو فضای مسیر تشییع جنازه بوی عطری پیچیده بود که همه به هم می‌گفتن تو عطرزدی؟ تولد: ١٣٣٧/٠١/٠٢ شهادت: ١٣۶۵/٠۴/١٢ ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 حر خراسان محمدعلی جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلائی رنگ بودن موهایش در روستای گُراخک شان
💔 حسرت بوسه بر پسر پدر شهید محمدعلی پورولی می‌گوید: مندلی زمان خدافظی پیش من اومد و یک‌ساعت دست و صورتمو می‌بوسید، اما من حاضر نشدم صورتشو ببوسم و الآن تو حسرت یک بوسه‌شَم. فکر نمی‌کردم که مندلی من یک روزی طلا بشه. جنازه پسرم بوی خیلی خوشی می‌داد". یاران اینگونه اند...
💔 تهمت به شهید😳 آن زمان خیلی از مردم به پدرم اتهام "تولید مشروبات الکلی" را می‌زنند که متاسفانه با توجه به شرایط روستا و محیط کوچکی که داشت پدر توسط کمیته دستگیر می‌شود و مجازاتش، شلاق مقابل چشم مردم و جلوی مسجد روستا بود. پدربزرگ که شاهد این اتفاق بود به پدرم می‌گوید حلالت نمی‌کنم که باعث سرافکندگی من و خانواده‌ام شدی! دل پدرم همانجا می‌شکند و با امام رضا (علیه السلام) قول و قراری می‌گذارد. (سال‌ها پیش از تولد من برادری به دنیا می‌آید که متاسفانه فوت می‌کند و تا مدتی والدینم صاحب فرزندی نمی‌شوند.) پدر در همان حالت و با دلی شکسته رو به گنبد مسجد کرده و از امام می‌خواهد اگر به او فرزندی عطا کند، نامش را رضا می‌گذارد و به یمن ورودش و نگاه خاص حضرت همه این مسائل را کنار خواهد گذاشت و اعتیادش را ترک خواهد کرد. بعد از مدتی هم این دعا مستجاب می‌شود و من به دنیا می‌آیم. پس از تولد من، پدر سر قولش می‌ماند و اعتیادش را ترک می‌کند. کمی بعد هم با اصرار فراوان به جبهه می‌رود و شیمیایی می‌شود اما باز هم دست از دفاع از کشور برنمی‌دارد و سرانجام به شهادت میرسد. در سالروز شهادتش دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه میدهیم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان راوی: فرزند سالروز شهادت 🥀 یار تواب 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi