💐🍃🌸🍃🌸🍃💐
#طنز_جبهه_ها
#خاطرات_جبهه
يا بخور يا گريه كن
دعاي كميل از بلندگو پخش ميشد، در گوشه و كنار هر كس براي خودش مناجات ميكرد.
آن شب ميرزايي و جعفري بالاي تپه نگهبان بودند.
ميرزايي حدود دو كيلو انار با خودش آورده بود روي تپه موقع پست بخورد.
وقتي هنگام دعا عبارتخواني ميكردند، آنها را فشرده ميكرد و بعد از ذكر مصيبت و گريه، آنها را يكييكي همانطور كه سرش پايين بود ميمكيد! كاري كه گمان نميكنم كسي تا به حال كرده باشد.
به او ميگفتم بابا يا بخور يا گريه كن، هر دو كه با هم نميشود، ولي او نشان ميداد كه ميشود!
شادی روح شهدا و امام شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌹🍃🌹🍃
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#طنز_جبهه_ها
#نامه_طنز_یک_رزمنده به خانواده اش
مرتضی رجب بلوکات یکی از شهدای دفاع مقدس در هنگام جنگ تحمیلی با نوشتن نامه ای طنز به خانواده اش که در آن صدام را هم به سخره گرفته است، سعی بر آن دارد تا آنها را از نگرانی نجات دهد.
بسم الله الرحمن الرحیم
راستش را بخواهید چیزی برای نوشتن ندارم، این تلگراف زدن ها، من را تنبل بار آورده و دیگر نامه نوشتن را فراموش کردم. فقط این مطلب را عرض کنم که من همیشه به یاد شما هستم و طبق سفارشات همه شما مخصوصاً خاله و مامان و ناهید اصلاً سعی نمی کنم به جلو بروم و همه اش سعی می کنم این عقب ها باشم؛ هر چند عمر دست خداست و تا خدا نخواهد هیچ اتفاقی نمی افتد.
ولی با این همه، من خودم می ترسم برم جلو این مردک دیوانه شوخی های خرکی می کنه گلوله توپ می زنه چند متری آدم اصلا هم نمی گه، بابا ترکش داره شاید خدایی نکرده بخوره به یک بنده خدا مجروح بشه از این شوخی ها نکن خطرناکه، اصلا حالیش نمی شه.
صد بار بهش گفتم منو به زور آوردن جبهه، مامانم صبح زود با لنگ کفش بلندم کرد گفت: برو سر صف گوشت. رفتم صف گوشت. اومدن این پاسدارها و کمیته چی ها به زور برداشتنم فرستادنم جبهه.
آخر یک روز می ترسم ناراحت بشم. این توپش رو که میفرسته این ور پاره کنم بیندازم اونور اونوقت دعوامون بشه لعنت بر شیطان... . خوب بگذریم، در آخر از شما می خواهم به همگی علی الخصوص حاجی آقا و عزیز و خاله ها و دایی ها با اهل خانواده و همچنین ننه آقا و عمو تقی و عمه گلی با اهل خانواده سلام گرم مرا برسانید فقط مواظب باشید سلام زیاد گرم نباشه دستشان بسوزه.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذ