eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.5هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
33.2هزار ویدیو
87 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_سی_و_چهارم می گفت: "دوستانم را
💔 زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 ساختمانمان موش زياد داشت . شب ها از ترس موش ها نمي توانستم به آشپز خانه بروم . يك موكت زدم به آن جايي كه فكر مي كردم محل آمد و رفت موش هاست . يك شب كه مهدي آمد گفت: " خيلي تشنمه . آب خنكِ خنك مي خواهم ." گفتم " پارچ بغله دستته . " گفت :" نه ، بايد بري واسم درست كني . " رفتم با ترس و لرز آب يخ درست كردم . وقتي برگشتم ديدم دارد مي خندد . گفت: " از همان اول كه موكت را آن جا ديدم ، فهميدم قضيه از چه قرار است . مي خواستم سربه سرت بگذارم . " گفتم :" آره تو رو خدا مهدي يك كاري بكن از شرّ اين راحت بشوم ." گفت :" يك شرط داره ." من ساده هم منتظر بودم ببينم چه شرط مي گويد . گفت: " شرطش اينه كه اگر موش ها رو گرفتم كبابشان كني . " آن شب من ديگر اصلاً نتوانستم شام بخورم ! ما هم آدم هاي معمولي بوديم جوان بوديم . مي دانستيم خوش گذراندن يعني چه . مي دانستيم كه زندگيمان عادي و امن نيست . ولي وقتي مي ديدم آقا مهدي درست در ايام جواني كه آدم ها وقت خوش گذشتنشان است ، دارد تير و گلوله مي خورد به خودم مي گفتم كه از خيلي چيزها مي شود گذشت . جاي زخم هايش را من يك بار ديدم . تمام گوشت يك پايش سوخته بود . هر بار كه ليلا را بغل مي كرد ليلا تمام جيب هايش را مي كشيد بيرون و هرچي توي جيب هايش بود بر مي داشت توي دهنش مي كرد . مي گفتم :" اين ها كثيفه ." مي گفت: " اشكالي ندارد ." زن با خودش منتظر آمدن مرد نشسته بود تا اين روزِ به نظر او مهم را در كنار هم باشند ادامه دارد..... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi