💔
🦋 مثل افسانه
🌹 مادرانی که قویتر و محکمتر از پدران هستند...
🥀 به مناسبت رحلت حضرت امالبنین(س) و روز تکریم مادران و همسران شهدا
#وفات_حضرت_ام_البنین
#پوستر
#روز_تکریم_مادران_همسران_شهدا
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
مادری هايت برای بچه های "فاطمه"
در كنار علقمه
يك روز جبران می شود...
کنار علقمه نشستم و به مرغابی ها نگاه می کردم
تاریکی شب آنقدر نبود که گِلآلود بودنِ آب به چشم نیاید...
اما
قلبم را چیز دیگری در خود میفشرد...
نگاهم را برگرداندم
خواستم مسیری را که آمده بودم دوباره از نظر بگذرانم
چند دقیقه پیش از مسیر خاکیِ خیمهگاه آمده بودم...
دلم پر بود از غم اباالفضل
پر بود از شرمندگی عباس
و گریان بودم از عطش کودکان....
راستی شرمندگی عباس بیشتر بود یا ناامیدی رباب؟؟؟....
#مادر_عباس
#ام_البنین
#تسلیت_باد
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کسانی که برای هدایت
دیگران تلاش می کنند؛
به جای مردن، شهید می شوند....!
استاد پناهیان🌱
#شهیدانه
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_سی_و_چهارم می گفت: "دوستانم را
💔
#نیمه_پنهان_ماه
زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین
🔸 #قسمت_سی_و_پنجم
ساختمانمان موش زياد داشت . شب ها از ترس موش ها نمي توانستم به آشپز خانه بروم . يك موكت زدم به آن جايي كه فكر مي كردم محل آمد و رفت موش هاست .
يك شب كه مهدي آمد گفت: " خيلي تشنمه . آب خنكِ خنك مي خواهم ."
گفتم " پارچ بغله دستته . "
گفت :" نه ، بايد بري واسم درست كني . "
رفتم با ترس و لرز آب يخ درست كردم . وقتي برگشتم ديدم دارد مي خندد .
گفت: " از همان اول كه موكت را آن جا ديدم ، فهميدم قضيه از چه قرار است . مي خواستم سربه سرت بگذارم . "
گفتم :" آره تو رو خدا مهدي يك كاري بكن از شرّ اين راحت بشوم ."
گفت :" يك شرط داره ."
من ساده هم منتظر بودم ببينم چه شرط مي گويد .
گفت: " شرطش اينه كه اگر موش ها رو گرفتم كبابشان كني . "
آن شب من ديگر اصلاً نتوانستم شام بخورم !
ما هم آدم هاي معمولي بوديم جوان بوديم . مي دانستيم خوش گذراندن يعني چه . مي دانستيم كه زندگيمان عادي و امن نيست . ولي وقتي مي ديدم آقا مهدي درست در ايام جواني كه آدم ها وقت خوش گذشتنشان است ، دارد تير و گلوله مي خورد به خودم مي گفتم كه از خيلي چيزها مي شود گذشت .
جاي زخم هايش را من يك بار ديدم . تمام گوشت يك پايش سوخته بود . هر بار كه ليلا را بغل مي كرد ليلا تمام جيب هايش را مي كشيد بيرون و هرچي توي جيب هايش بود بر مي داشت توي دهنش مي كرد .
مي گفتم :" اين ها كثيفه ."
مي گفت: " اشكالي ندارد ."
زن با خودش منتظر آمدن مرد نشسته بود تا اين روزِ به نظر او مهم را در كنار هم باشند
ادامه دارد.....
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_سی_و_پنجم ساختمانمان موش زياد
💔
#نیمه_پنهان_ماه
زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین
🔸 #قسمت_سی_و_ششم
سالگرد ازدواجشان بود . چيزي كه مرد روحش هم از آن خبر نداشت . خسته چشم هايش را باز كرد و همسر خوش حالش را ديد كه توي خانه مخصوصاً سر وصدا راه انداخته كه او بيدار شود . مرد دوباره چشم هايش را هم گذاشت . با زندگي معمولي آشتي كرده بود .
حداقل تنش در خانه راحت بود . گلوله و جنگي در كار نبود . ولي پشت پلك هايش را هر بار روشني انفجاري پر مي كرد . خوابيدن آرزويي قديمي شده بود . جنگ امان همه را مي بريد .
" زن توي حمام داشت بچه را مي شست . گرماي تن بچه اش را حس می كرد . زندگي همه ي لطفش را با دادن آن بچه به او نشان داده بود . او نقش خود را در دنياي زنده ها بازي كرده بود . بچه گريه اش بلند شد . حواسش نبود ، شامپو زياد زده بود . تا دو ساعت بعد ليلا همين جور يك ريز گريه مي كرد .
مجيد كه آمد به شوخي گفت :
" مجيد ما اصلاً اين بچه را نمي خواهيم . باشه مال تو ."
مجيد بغلش كرد و بردش بيرون . برگشتني ساكت شده بود . حالا كه حرفي از مجيد زدم بايد از اين برادر بيش تر بگويم.
ادامه دارد.....
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
پدرش میگفت:
آخرین باری که آمده بود مرخصی خیلی حال عجیبی داشت،نیمه شب با صدای ناله اش ازخواب پریدم رفتم پشت در اتاقش سرگذاشته بود به سجده و بلند بلند گریه میکرد میگفت:«خدایا اگرشهادت را نصیبم کردی میخواهم مثل مولایم امام حسین #سر نداشته باشم مثل حضرت عباس #بی دست شهیـد شوم »
دعایش مستجاب شد
و یڪجا سر و دستش را داد...
عملیات کربلای پنج
فرمانده گردان سیدالشهدا
لشکر۴۱ ثارالله
شهید ماشاءالله رشیدی
#سردار_بےدست_بےسر
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#استوری 🌱
دلش گرفته بود و با خود گفت:
چقدر تنهایم!
صدایی شنید که می گفت:
من با توأم ،
هرجا که هستی و می بینمت...
(حدید|۴)
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#شهید_علی_بلورچی:
آن چه از عمرم فهمیده ام اینست که
باید همه چیز را
👈با ناله برای خدا
👈 در دل نیمههای شب حل کرد
👈بهترین راه نجات را آدمی با تقوی پیدا میکند. اگر باتقوی باشیم، همه چیز حل است☝️
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا 💞
خدایا
قسم به بغض شڪسته #حاجقاسم ڪنار رود اروند #عاقبتماروباشهـادتختمبخیرڪن
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
ای خدای نزدیک!
دست ما همچنان کوتاه است و خرمای آرزوهایمان بر نخیل؛
برس و برسان!
#حسین_عباس_نژاد
به نام خدای همه
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#یک حبه نور ✨
یا مَنْ اَظْهَرَ الْجَمیلَ،
وَ سَتَرَ الْقَبیحَ ...
ای که زیبایی را آشکار کنی،
و زشتی را بپوشانی ...
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🍃❤️🍃
🌹 ارباب خوبم سلام
صـبح اسـت دلم
هواییِ کرب وبلاست
ازجـانـب قلبِ من
بر آن خاک سـلام..
🌹 السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مَوْلاَیَ
یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
🌹 اَللّهُمَ اَرزُقنـٰا
فِي اَلْدُنْیٰا زیٰارَۃ اَلْحُسَیْن
وَ فِي اَلْاٰخِرَۃ شِفٰاعَة اَلْحُسَیْن
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi