eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
25.9هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5908744825896700876.ogg
1.29M
•°🌱 بلا کرونا نیست بلا غفلت از امام‌زمان عجل‌الله‌فرجه است 🥀 🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰روز شنبه روز زیارتی 🌸 حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم دعا 🍃🌹🍃🌹
امـــروز ... برایتــان لطف بی پایان پروردگار را آرزومنـــدم. سلام روزتون بخیر 🌷 🍃🌹🍃🌹
🍂 دكتر کاتوزیان چه زیبا میگوید: به زندگی فکر کن! ولی براي زندگی غصه نخور. ديدن حقيقت است، ولي درست ديدن، فضليت. ادب خرجی ندارد ولی همه چيز را ميخرد. با شروع هر صبح فکر کن تازه بدنيا آمدی .مهربان باش و دوست بدار و عاشق باش. شايد فردايی نباشد. شايد فردايی باشد اما عزيزی نباشد... یادمان باشد؛ با شکستن پای دیگران، ما بهتر راه نخواهیم رفت! یادمان باشد؛ با شکستن دل دیگران ما خوشبخت تر نمی شویم! کاش بدانیم اگر دلیل اشک کسی شویم دیگر با او طرف نیستیم؛ باخدای او طرف هستیم 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
آسمان و زمین دلشان برای گریه لک زده بود ، علیه السلام بهانه را تا بی‌نهایت جور کرد... خدایا ! آخرین پلان زندگیمون رو مجلس روضه بنویس... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
یکی سهمش از سفره انقلاب میشه ماهی ۶۰ میلیون پول، یکی هم میشه ۳۵ سال اسارت حاج احمد شرمنده ایم...😔😔 حاج احمدمتوسلیان 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
❤ #عاشقانہ_دو_مدافع ❤ #قسمت_ییست_نهم ￿ _بہ نظرم یہ پارکے جایے حرفامونو بزنیم... باشہ چشم... روبروے
_چرا،ایـݧ فکرو میکردید❓ خوب براے ایـݧ کہ همیشہ منو میدید راهتونو عوض میکردید،چند بارم تصادفا صندلے هاموݧ کنار هم افتاد کہ شما جاتونو عوض کردید. همیشہ سرتوݧ پاییـݧ بود و اصلا با دخترا حرف نمیزدید حتے چند دفعہ چند تا از دختراے دانشگاه ازتوݧ سوال داشتـݧ ازتوݧ اما شما جواب ندادید... _بعدشم اصولا دانشجوهایے کہ تو بسیج دانشگاه هستـݧ یکم بد اخلاقـݧ چند دفعہ دیدم بہ دوستم مریم بخاطر حجابش گیر دادݧ اگر آقاے محسنے دوستتونو میگم،اگہ ایشوݧ نبودݧ مریم و میبردݧ دفتر دانشگاه نمیدونم چے در گوش مأمور حراست گفتن کہ بیخیال شدݧ سجادے دستشو گذاشت جلوے دهنش تا جلوے خندش و بگیره و تو هموݧ حالت گفت محسنے❓ بلہ دیگہ _آهاݧ خدا خیرشوݧ بده ان شاءالله مگہ چیہ❓ هیچے،چیزے نیست،ان شاءالله بزودے متوجہ میشید دلیل ایــݧ فداکاریارو اخمهام رفت توهم و گفتم مث قضیہ اوݧ پلاک❓ خیلے جدے جواب داد... _چیزے نگفتم تعجب کرده بودم از ایـݧ لحن دستے بہ موهاش کشید و آهے از تہ دل خانم محمدے دلیل دورے مـݧ از شما بخاطر خودم بود. مـݧ بہ شما علاقہ داشتم ولے نمیخواستم خداے نکرده از راه دیگہ اے وارد بشم. _مـݧ یک سال ایـݧ دورے و تحمل کردم تا شرایطمو جور کنم براے خواستگارے پا پیش بزارم. نمیدونید کہ چقد سخت بود همش نگراݧ ایـݧ بودم کہ نکنہ ازدواج کنید هر وقت میدیدم یکے از پسرهاے دانشگاه میاد سمتتوݧ حساس میشدم قلبم تند تند میزد دل تو دلم نبود کہ بیام جلو ببینم با شما چیکار داره وقتے میدیدم شما بے اهمیت از کنارشوݧ میگذرید خیالم راحت میشد. _وقتے ایـݧ حرفهارو میزد خجالت میکشیدم و سرمو انداختہ بودم پاییـݧ درمور صداقت هم مـݧ بہ شما اطمیناݧ میدم کہ همیشہ باهاتوݧ صادق خواهم بود بازم چیز دیگہ اے هست❓ فقط.... _فقط چے❓ آقاے سجادے مـݧ هرچے کہ دارم و الاݧ اگہ اینجا هستم همش از لطف و عنایت شهدا و اهل بیت هست شما با توجہ بہ اوݧ نامہ کماکاݧ از گذشتہ ے مـݧ خبر دارید مـݧ خیلے سختے کشیدم خانم محمدے همہ ما هرچے کہ داریم از اهل بیت و شهداست ولے خواهش میکنم از گذشتتوݧ حرفے نزنید _شما از چے میترسید❓ آهے کشیدم و گفتم:از آینده سرشو انداخت پاییـݧ و گفت:چیکار کنم کہ بهم اعتماد کنید هرکارے بگید میکنم نمیدونم.... _و باز هم سکوت بیـنموݧ براے گوشیم پیام اومد "سلام آبجے خنگم،بسہ دیگہ پاشو بیا خونہ از الاݧ بنده خدا رو تو خرج ننداز😜یہ فکریم براے داداش خوشتیپت بکـݧ.فعلا" _خندم گرفت سجادے هم از خنده ے مـݧ لبخندے زد و گفت خدا خیرش بده کسے رو کہ باعث شد شما بخندید و ایـݧ سکوت شکستہ بشه بهتره دیگہ بریم اگہ موافق باشید حرفشو تایید کردم و رفتیم سمت ماشیـݧ باورم نمیشد در کنار سجادے کاملا خاطراتم تو ایـݧ پارک و فراموش کرده بودم... _پشت چراغ قرمز وایساده بودیم پسر بچہ اے بہ شیشہ ماشیـݧ زد سجادے شیشہ ماشینو داد پاییـݧ سلاااام عمو علے سلام مصطفے جاݧ عمو علے زنتہ❓ازدواج کردے❓ سجادے نگاهے بہ مـݧ کرد و با خنده گفت: ایشالا تو دعا کــݧ _عمو پس ایـݧ یہ سال بخاطر ایـݧ خانم فال میگرفتے❓ سجادے ابروهاش بہ نشانہ ے ایــݧ کہ نگووو داد بالا عمو خوش سلیقہ اے هاااا خندم گرفتہ بود خوب دیگہ مصطفے جاݧ الاݧ چراق سبز میشہ برو إ عمو فالونمیگیرے❓خالہ شما چے❓ خانم محمدے فال بر میدارید❓ بدم نمیاد. چشمامو بستم نیت کردم و یہ فال برداشتم سجادے هم برداشت... داستان ادامه داره😊 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
❤ #عاشقانہ_دو_مدافع❤ #قسمت_سی_ام _چرا،ایـݧ فکرو میکردید❓ خوب براے ایـݧ کہ همیشہ منو میدید راهتونو ع
￿ _چشمامو بستم و نیت کردم و یہ فال برداشتم سجادے هم برداشت... _۵ثانیہ مونده بود کہ چراغ سبز بشہ... سجادے دستشو دراز کرد و از داشتبرد ماشیـݧ کیف پولشو برداشت و یک اسکناس ۵ تومنے داد بہ مصطفے. _چراغ سبز شده بود اما سجادے هنوز حرکت نکرده بود ماشیـݧ ها پشت سر هم بوق میزدند از طرفے داشتبرد همونطور باز مونده بود و سجادے میخواست ببندتش و کیف پولو فال هم دستش بود کیف پول و فال رو از دستش گرفتم و ازش خواستم حرکت کنہ _کیف پولو داخل داشتبرد گذاشتم داخل داشتبرد پر از فال هاے باز شده بود. روے هر پاکت هم چیزي نوشتہ شده بود داشتبرد و بستم. _فال ها دستم بود و قاطے شده بود سجادے کنار خیابوݧ وایستاد و برگشت سمت مـݧ دوباره نگاهموݧ بہ هم گره خورد سجادے نگاهش و دزدید و سمت دستام چرخوند و با خنده گفت: _إ فال ها قاطے شد با سر تایید کردم و با ناراحتے گفتم:تقصیر مـݧ بود ببخشید. ایرادے نداره دوباره نیت میکنم از بیـݧ ایـݧ دو فال یکیشو بر میدارم چشماشو بست و نیت کرد _دوتا فال و بیـݧ دستام نگہ داشتم بہ سمتش گرفتم یکے از فال ها رو برداشت و باز کرد و خوند. و لبخندے روے لباش نشست از فضولے داشتم میمردم. _با گوشہ ے چشم بہ برگہ اے کہ دستش بود نگاه میکردم اما نمیتونستم بخونم خیلے ریز نوشتہ شده بود کلافہ شده بودم پاهامو تکوݧ میدادم متوجہ حالتم شد و فال و بلند خوند _"دل نهادم بہ صبورے کہ جز ایـݧ چاره ندارم ..." _بعدم آهے کشید و حرکت کرد. خانم محمدے شما فالتوݧ رو باز نمیکنید❓ با بدجنسے گفتم.ݧمیرم خونہ باز میکنم اخم هاش رفت تو هم و با ناراحتے گفت.باشہ هر طور صلاح میدونید. _خندم گرفتہ بود . دلم سوخت براش اما دوست داشتم یکم اذیتش کنم ￿ _گوشے سجادے زنگ خورد چوݧ پشت فرموݧ بود جواب داد و گذاشت رو بلند گو _سلاااااام علے آقاے گل _سلام آقاے محسنے فداکار _إ چیشده علے جوݧ حالا دیگہ غریبہ شدیم کہ میگے محسنے _نہ وحید جاݧ حالا قضیہ ے فداکار چیہ❓ سجادے خندید و گفت:هیچے... باشہ باشہ حالا مـݧ و مسخره میکنے❓ وایسا فردا تو دانشگاه جلوے خانو... سجادے هول کرد و سریع گوشے و از رو بلند گو برداشت و گفت وحید جاݧ پشت فرمونم بعدا تماس میگیرم خدافظ... _بعد با حالت شرمندگے گفت تورو خدا ببخشید خانم محمدے وحید یکم شوخہ... حرفشو قطع کردم و باخنده گفتم ایرادے نداره خدا ببخشہ... نگاهے بہ ساعتم انداختم ساعت ۴ بود چقدر زود گذشت اصلا متوجہ گذر زماݧ نبودیم. آقاے سجادے فکر میکنم دیر شده باید برم خونہ سجادے نگاهے بہ ساعت ماشیـݧ انداخت گفت: اے واے ساعت ۴ اصلا حواسم بہ ناهار نبود اجازه بدید بریم یہ جا ناهار بخوریم بعد میرسونمتو. _باور کنید اصلا گشنم نیست. آخہ اینطورے کہ نمیشہ مـݧ اینطورے شرمنده میشم. تا یک ساعت دیگہ میرسونمتوݧ خونہ. سرعت ماشیـݧ رو زیاد کرد و جلوے رستوراݧ وایساد خیلے سریع غذا رو خوردیم و منو رسوند خونہ _داشتم از ماشیـݧ پیاده میشدم کہ صدام کرد. اسمااااااء خانوم❓ (تو دلم گفتم وااااے بازم اسمم و...) بلہ❓ حرفے باقے مونده کہ بخواید بزنید❓ إم....ݧ فکر نکنم... _شما چے❓ اصلا... مـݧ کہ گفتم مسئلہ فقط شمایید اگہ اجازه بدید مـݧ بہ مادرم بگم امشب زنگ بزنـݧ با خوانواده... حرفشو قطع کردم. آقاے سجادے یکم بہ مـݧ زماݧ بدید... ممنوݧ بابت امروز بہ خوانواده سلام برسونید. خدافظ _اینو گفتم و از ماشیـݧ پیاده شدم و با سرعت رفتم داخل خونہ بہ دیوار تکیہ دادم و یہ نفس راحت کشیدم برخوردم بد بود. بچگانہ رفتار کردم حتما سجادے هم ناراحت شد.... _اما مـݧ ..مـݧ میترسیدم... باید بهم حق بده.باید درکم کنہ مـݧ بہ زماݧ احتیاج دارم.... باید بهم فرصت بده... ￿ _پکرو بے حوصلہ پلہ ها رو رفتم بالا وارد خونہ شدم و یراست رفتم تو اتاقم لباسامو در آوردم و پرت کردم یہ گوشہ نشستم رو تخت.سردرد عجیبے داشتم موهامو دورو ورم پخش کردم و دوتا دستمو گذاشتم روے شقیقہ هام _خدایا...خودت کمکم کـ.تصمیم گیرے سختہ از آینده میترسم.علے پسره خوبیہ اما.... دوباره از پرویے خودم خندم گرفت(علی) در اتاق بہ صدا در اومد یہ نفر اومد تو اول فکر کردم مامانہ تو هموݧ حالت گفتم:سلام ماماݧ سلام دختر بے معرفتم صداے ماماݧ نبود _سرمو آوردم بالا زهرا بود اما اینجا چیکار میکرد إسلااااااام زهرا تویے❓اینجا چیکار میکنی❓ دستشو گذاشت رو کمرشو با لحـݧ لوس و بچگانہ اے گفت:میخواےبرم❓ دستشو گرفتم و گفتم:دیوونہ ایـݧ چہ حرفیہ بیا اینجا بشیـݧ چہ خبر❓ راستش ظهر بعد از اذاݧ رو بروي مسجد داداشت آقا اردلاݧ و دیدم.. خب❓خب❓ گفت یکم مریض احوالے اومدم بهت سر بزنم.... ادامه دارد.. بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
خوانش کتاب آنسوی مرگ - ۳۲.mp3
12.37M
🦋 در بهشت برزخی سه تن از دوستانم به دیدار من آمدند. 🦋 "آن‌سوی مرگ" جلسه سی ودو 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 | خمپاره 🔶 ما رو قابل ندونستی؟! 🔰 مجموعه کلیپ‌های برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
•°🌱 عطری که می آید، از حرم می آید از تُربت سیدالامم می آید آوای مُحّرم و حسین و زینب با مرثیه های مُحتشم می آید 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دست‌هایم... اگر بر سینه نکوبد... چشم‌هایم... اگر در مصیبت تو گریان نشود... لب‌هایم... اگر در تکرار نام بی‌سَرت به خشکی ننشیند... پاهایم... اگر برای پرواز تا مجلس عزایت قدم برندارد... گوش‌هایم... اگر پُر نشود از ناله‌ی غریبی‌ات... قلبم اگر از حزن روضه‌هایت شرحه شرحه نشود این مَن اصلا به چه دردی می‌خورد؟! می‌ماند یک حجم متحرک از ادعا و ریا و هوا و غرور... من اصلاً... فقط کنار تو با تو برای تو معنا می‌شوم، ... دست ما را به محرم برسانی فقط... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
مداحی_آنلاین_سلام_ما_به_محرم_حاج_حسن_خلج.mp3
13.4M
🔳 سوزناک 🌴سلام ما به محرم 🌴به حال خسته ی زینب 🎤حاج 👌بسیار دلنشین 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
‍ 🍃 بعضی ها از ابتدا آفریده می‌شوند! به سِیر زندگیشان که نگاه می‌کنی، با بقیه فرق‌هایی دارد. مثلا ! متولد شهر قم است. از ابتدا زیرِ سایه حضرت (سلام الله علیها) بزرگ شده است😌 🍃پسری باهوش، با استعداد و توانمند، در رشته تحصیل کرد و توانایی هایی بی‌نظیرش در حل معادلاتِ ریاضی او را قبولِ رشته کرد. 🍃اما او آگاهانه، مسیر زندگی اش را تغییر داد! دل از رشته عالی و موقعیت های بعدش کَند و وارد دانشگاه (علیه‌السلام) شد. جایی که دستِ عاشقی کردنش باز باشد😉 🍃اما به قولِ همسرش"بیش از اینکه به فکر باشد به فکر انجام وظیفه بود. مرتضی حتی وصیت‌نامه هم ننوشت!" 🍃به سوریه رفت، منطقه ، در ردیف جنوبی دمشق. پایش به عراق باز شد، آن زمان که داعش پا از گلیمش فراتر گذاشت و به همراهِ سردار دلها در خارجِ شهرِ کمربند دفاعی تشکیل دادند تا مانعِ پیشروی دشمن شوند. بال و پر می‌گشود. آماده می‌شد و گویی جسمش جایی برای روحِ بزرگش نداشت!😓 🍃عاشقانه پایِ عشق جان داد ترکشی پهلویش را شکافت و خونی که وارد ریه اش شد، راه نفسش را بست. جسمِ بی‌جانش درون خاک و روحِ بلندش در ها نظاره گرِ فرزندی است که چهارماه پس از شهادت پدر چشم به جهان گشود😔 🍃 که هیچ گاه طعمِ آغوش پدر را نچشید... 💔 پ.ن: شهید در سال۹۷ شهید نمونه کشوری معرفی شدند. ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳۰ شهریور ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ مرداد ۹۶.دیرالزور سوریه 🥀مزار شهید : گیلان، روستای شلمان 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
الــــهی هـــر چه داده ای از آن تـــــوســــت از خــــــودت ســیرابم کن که هر چه غیر تو عطشم را زیاد میکند.. به نام خدای همه 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
یک حبه نـــــــور✨ وَ اَنَ کاٖنَ ذوُ عُسٌرَهٍ فَنَظِرَهُ اِلی مَیُسرهً وَاَنْ تَصَدَقُوا خــَیُر لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمون بخشیدنِ بدهکارِ فقیر...صدقه است... سوره بقره آیه( 280) 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
•°🌱 ❤️ ✨ سلام حُسنِ زمین و زمان، ✨ سلام حسین ✨ سَرت سلامت ✨ و ماهِ رُخت تمام،حسین ◇ چقدر دور سَرت آفتاب ◇ مےگردد ◇ ستاره‌ها همه ◇ محوِ تو صبح وشام حسین 🌤 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
ای امیر عرفه بی تو صفا نیست که نیست، حاجتی غیر ظهورت به خدا نیست که نیست اللهم عجل لولیک الفرج🍃 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi