eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
26هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃شهید ابراهیم هادی ! وقتی نگاه تو به مـن دوخته شده، نباید دست از پا خطا کنـم... تـو هم شهیدی هم شـاهـدی و هم سنگ‌صبور بی قراری‌های من..❤️ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
| قسمتِ کیا شده این لحظه؟؟🥺❤️ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
خدایا..! چقدر دوست‌داشتنی و پرستیدنی هستی هیهات که نفهمیدم خدایا..! قبولم کن دوست دارم که وقتی شهید شوم جسدم پیدا نشود تا حتی یک وجب از این خاک را اشغال نکنم خدایا..! مرا پاکیزه بپذیر.. 🌷 🍃🌺
توی محرم 🖤 دستش سوخته 😢 بود ولی... ادامه در عکس👆 🍁 🍁 🍁 🍃🌺
⛔️ دشمن امروز 📡 میدونی چی میخواد؟☹️ 🎙از زبان شهید بشنو...🧐 🍁 🍁 🍁 🍃🌺
💔 میگفت: اگر میخواهید کنید فقط نذر کنید که گناه نکنید... ❌ مثلا نذر کنید ، یک روز گناه نمی کنم هدیه به آقا الزمان (عج) ازطرف خودم. یعنی از طرف عملی را برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) انجام میدهید که یکی از کارها برای آقا است.... مدافع حرم 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
و تو آن خدایی هستی که هنگام نزول مشکلات، پناهگاهی... به نام خدای همه 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
حبه نور ✨ [ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً ] و با مردم به زبان خوش سخن بگویید. [ بقره-۸۳ ] دنیا نَیَرزد به آنکه پریشان کنی دلی... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 چند روزیست کھ چای شده آیینه‌ۍ دق؛ هرچه شیرین کنمش باز بھ کامم تلخ است‌ ... ! 💔 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
خالق صبح های من خدایی ست که عشق تو را درون سینه ام جا داد . ‌[ أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی ] اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج🍃 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
...سلام و الهی که خدا پنجره ی باز اتاقت باشد.... بخیر ☀️ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
✨نگاهش به توست.. مبادا غافل شوی و گناه کنی! 🍃مبادا ادعای عاشقی کنی 💔و دلش را به درد آوری! 💞نگاهش به توست.. 🙏لطفا مراقب کارهایت باش! ؛ ❤️ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🖤💜🖤 دهه محرم در سوریه بودیم. در "ریف حلب" دو سه‌ شب‌ گردان ما ‌ و چند شب گردان او به شڪل دید و بازدید هیئت می‌گرفتیم، این‌در بین گردان‌ها رسم بود. یڪــ شب ما مهمان گردان او بودیم. دو حلقه پشت هم‌ تشڪیل دادیم ‌و مشغول عزاداری شدیم. ناگهان در تاریڪی، شخصی را دیدم ڪه به نظرم آشنا آمد. ڪمی خود را جابه‌جا ڪردم تا ببینم چه ڪسی است. محمدرضا بود......، به‌شدت ضجه می‌زد و گریه می‌ڪـــرد. ناگهان به دلم ‌افتاد ڪه او شهید می‌شود، اما به خاطر روحیه‌ شاداب‌ و پرنشاطش به فڪرم خندیدم و به خودم قبولاندم ڪه ‌ به‌ این‌زودی‌ها شهید نمی‌شود. گفتم او ضدگلوله است، اما سرنوشت چیز دیگری شد.😔 راوی: همرزم شهید 🌹 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_86 صدای الله اکبر که از گلدسته ی مسجد، نرم به پنجره ی اتاقم انگشت کوبید، دان
دیگر میدانستم چند چند هستم و باید بی خیال شوم خیالات خام دخترانه ام را.  (و چقدر سخت بود و ناممکن) جمله ایی که هرشب اعترافش میکردم رویِ سجاده و هنگام خواب. دل بستن به حسام، دردش کشنده تر از سرطان، شیره ی هستی ام میمکید و من گاهی میخندیدم به علاقه ایی که روزی انتقام و تنفرِ بود درگذشته ام. مدتی گذشت و من سرگرم میکردم قلبم را به شوخی های دانیال و مطالعات مذهبیم. تا اینکه یک روز ظهر، قبل از آمدنِ دانیال، فاطمه خانم به خانه مان آمد.  اما این بار کمی با دفعات قبل فرق داشت. نمیدانم خوشحال.. نگران.. عصبی.. هر چه که بود آن زنِ روزهایِ پیشین را یاد آور نمیشد. به اتاقم آمد و خواست تا کمی صحبت کند و من جز تکان دادنِ سر و تک کلماتی کوتاه؛ جوابی برایِ برقراری ارتباط در آستین نداشتم. در را بست و کنارم رویِ تخت نشست. کمی مِن مِن.. کمی مکث.. کمی مقدمه چینی.. و سر آخر گفتن جملاتی که لرزه به تنم انداخت.  جملاتی از جنسِ علاقه ی پسرش امیر مهدی به دختری تازه مسلمان که اتفاقا سرطان معده هم دارد... جملاتی در باب ستایش این دخترِ سارا نام، که بیشتر شیبه التماس برایِ "نه" گفتن به پسرِ یک دنده و بی فکرش است.. جملاتی از درخواستی محض ناامید کردنِ حسام، که تک فرزند است.. که عروس، بیمار است.. که عمر دستِ خداست اما عقل را حاکم کرده که پسر، داغ و نابیناست. که بگذرم.. و کاش میدانست که اگر نبضی میزند به عشقِ همین یگانه پسر است.. و من در اوجِ پریشانی و حق دادن به این مادرِ دلخسته، در دلم چلچراغ منور کردم که مرا خواسته.. هر چند نرسیدن سرانجامش باشد... آن روز زن از اجازه برایِ خواستگاری گفت.. از علاقه پسر و بیماریِ پیشرفته و لاعلاجِ من گفت.. از آروزها و ترسهایش، از شرمندگی و خجالتش در مقابل من گفت. و من حق دادم.. با جان و دل درکش کردم.. چون امیر مهدی حیف بود... و در آخر گفت : (تو رو به جد امیرمهدی از دستم ناراحت نشو. حلالم کن.. من بدجنس و موزی نیستم. به خدا فقط مادرم... همین! اوایل که از شما میگفت متوجه شدم که حالت بیانش عادی و مثه همیشه نیست ولی جدی نمیگرفتم. تا اینکه وقتی از سوریه اومد پاشو کرد تو یه کفش که برو سارا خانوم رو برام خواستگاری کن .. دیروز با برادرتون واسه مجلس خواستگاری صحبت کرده. آقا دانیالم گفته که من باهاتون صحبت کنم که اگه رضایت دادین، بیایم واسه خواستگاری رسمی.. میدونم نمیتونی فارسی حرف بزنی اما در حد بله و نه که میتونی جوابمو بدی.) صورتش از فرط نگرانی، جیغ میکشید و چقدر این دلشوره اش را درک میکردم.  منطقی حرف زد و من باید منطقی جوابش را میدادم. مادر ایرانی بود و طبق عادت، بی قرار. و من با لبخندی تلخ انتخاب کردم..  (نه .. ) ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 الهی چه‍ بآید کرد که‍ گناه‍ فراموش شود؟! وگرنه‍ با یاد گناه‍.. اگر برانی شرمنده‍ و اگر بنـوازی شرمنده‍‌ترمـ 🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 و مَن عَشَقَنی قَتَلتُه سر کوی تو بود محشر خونین کفنان خود به بام آی اگر میل تماشاست تو را جانم بگیر و صحبت جانانه ام بده 🎤 سیدامیرحسینی 🍃🌺
: سعی کنید سکوت شما بیشتر از حرف زدن باشد هر حرفی را که می خواهید بزنید فکر کنید که آیا هست یا نه؟ هیچ وقت بی دلیل حرف نزنید ! 🌷 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 شہادت‌یعنے:متفاوت‌بہ‌پایان‌برسیم🌿 وگرنہ‌مرگ‌پایان‌تکرارۍ‌همہ‌ قصہ‌هاست‌♥️بہ‌قول‌حاجۍ↓ بےشہادت‌مرگ‌با‌خُسران‌چہ‌فرقی‌مۍ‌کند🌱 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌷شهید کر و لالی که با امام زمان(عج) ارتباط داشت❗️ 🔸اسمش عبدالمطلب اکبری بود. زمان جنگ توی محل ما مکانیکی می‌کرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخره‌ش می‌کردن. یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“. 🔹عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“! ما هم خندیدیم و مسخره‌ش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌‌ش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت…🚶‍♂ 🔸فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخره‌ش کردیم!😳 💌وصیت نامه‌ش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود: ” بسم الله الرحمن الرحیم “ یک عمر همه به من می‌خندیدن! یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخره‌‌م کردن! یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم. آقا خودش گفت: تو شهید میشی...🍃 شادی روحش صلوات🌺 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🔻دست مرا بگیر که افتاده ام زمین احوال درهم منِ بیچاره را ببین 🔻حتی تصورش به خدا میکشد مرا جاماندن از زیارت ایام #۳_روزتا 🚩 💚 🏴🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تفحص پیکر مطهر یکی از شهدای مدافع حرم حزب الله لبنان _ سال ۹۵ 💠 لازم به ذکر است که این فیلم طی چند روز گذشته بهعنوان فیلم تفحص پیکر شهدای مدافع حرم ایرانی در حال دست‌به‌دست شدن است که صحیح نمی‌باشد. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi