eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
25.9هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
الهی امروز بهترين ثانيه ها شيرين ترين دقايق دوست داشتني ترين لحظه ها راپيش رو داشته باشید آدینه تون بی نظیر 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
﷽🌸🍃 🌸🍃 🍂 💠 پسر دردانه مادر که از سفر برگشته ... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌸بزرگترین شهید محمدکاظم توفیقی این بود که در این سالها از ابتدای شروع زندگی متآهلی تا زمان شهادت تغییری در ایشان ایجاد نگردید.🍂 🌸بلکه ازلحاظ عقایدی به ازدواج ازدریچه اسلام بودوالگوی زندگیشان زندگی حضرت فاطمه بود، عشق💞 وشورشهادت دراین جوان ۲۴ساله اورا از دنیوی دورکرده وتمام زندگی اش راوقف اربابش امام حسین(ع)کرده بودن. 🌸هیچگاه اسم ورسم نبودندوهرقدمش رادر راه رضای برمیداشتند.متنفرازدروغ، غیبت ،بدگویی، قضاوت دیگران، وهرچیزی که خدایش در قرآن مسلمان رامنع کرده ازانجام آن کار. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
『هۍنگاهت‌بڪنم! گم‌بشوم‌دࢪچشمت؛ گم‌شدݩ‌دࢪشبِ‌چشماݩ‌تۅ پیـداشـدݩ‌اسـت ...¡』 -ســلامٌ‌عـلی‌ابراهیـم- 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_109 بیسکوییتی از جیبش بیرون آورد و باز کرد (بخور.. باید برم، ناسلامتی واسه م
میلیمتر به میلیمتر حرکت میکردیم و به جلو میرفتیم. حسی ملسی داشتم..  حسام نفس به نفس حالم را جویا میشد و من اشک به اشک عشق میدیدم و حضورِ پروردگار را.. سیل مشتاقان و دلدادگان به حدی زیاد بود که مسیر چند دقیقه ایی را چند ساعته طی کردیم.. ساعت یازده و نیم به سمت داخل حرم حرکت کردیم و ساعت سه نیمه شب پا در حریم گذاشتیم. چشمم که به ضریح افتاد، نفسم بند آمد.. بیچاره پدر که تمام هستی اش را کور کرد.. مگر میشد انسان بود و از فرزند علی متنفر؟؟ اشک، امانم را بریده بود و صدایِ ناله و زاری زوار؛ موسیقی میشد در گوشم .. اینجا دیگر انتهایِ دنیا بود.. من ملوانی را در عرشه ی کشتی دیدم که طوفان را رام میکرد و دریا را بستر آسایش.. اینجا همه حکم ماهیانِ طالبِ توری را داشتند که سینه میکوبند محضِ صید شدن.. و حسین، رئوف ترین شکارچیِ دنیا بود..  ماندنمان به دقیقه هم نکشید که در مسیر گام برداشتنهایِ آرام ومورچه ایی مان به طرف خروجی دیگر حرم متمایل شد.. چند مرتبه فشار جمعیت، قصد از هم پاشیدنِ دیوارِمردانِ نگهبانِ اطرافمان را داشت و موفق نشد.. دیواری که اجازه ی حتی یک تنه برخورد به خانومهای حفاظت شده اش را نداد.. دیواری از سربازانِ غیرت.. آنهم غیرتی حسینی.. کاروان گوشه ایی ایستاد و بعد از تشکر و دعایی جانانه، عزم جدا شدن کرد.. حسام با دوستانش خداحافظی کرد و مرا به گوشه ایی از سرایِ حسین برد.. کنارِ یکدیگر رو به گنبد چسبیده به زمین نشستیم. (حالت خوبه بانو؟؟ اذیت نشدی؟؟ اونجا همه ی حواسم پی تو بود که یه وقت مشکلی پیش نیاد.) مگر میشد، کربلا باشد.. حسین باشد.. اربعین باشد و حالِ کسی باشد؟ (حسام بازم میاریم کربلا؟) لبخند زد (نه اینکه این دفعه من آوردمت.. آقا بطلبه دنیا هم نمیتونه جلودار بشه.. همونطور که بنده تمام زورمو زدم تا دانیال برت گردونه و شما افتخار هم صحبتی ندادی.. حالا بیا یه زیارت عاشورا بخوونیم.. شمام یه دعایی بکنی واسه ما.. بلکه حاجت روا شیم..) حسام زیارت عاشورایی بین هر دویمان گرفت و با صدایی بلند شروع به خواندن کرد. هر چند که نوایش در آن همهمه ی جمعیت به وضوح شنیده نمیشد، اما صوتش دل میبرد و اسیرترم میکرد. و من سرا پا گوش، جان سپردم به شنیدنش.. موجِ آوازش پر بغض بود و گریه.. حسام چه آرزویی داشت که این گونه پتک میشد بر سرم. پا به پایِ گریه هایِ قورت داده اش اشک شدم و زار زدم.. چقدر این مرد، هوایش ملیح بود. زیارت که تمام شد دستانش را رو به گنبد، بالا برد و با چشمانی بسته چیزی را زیر لب نجوا کرد.  پر از حزن صدایم زدم (سارا خانوم.. شما پیش آقا خیلی عزیزی.. پس حاجتمو ازش بگیر.) با صدایی که از فرط ناله، بم  شده بود پرسیدم (من؟؟ چجوری آخه؟) اشکِ روان شده از کنار صورتش را دیدم (سخت نیست.. فقط یه آمین از ته ته دلت بگو.) پلک روی هم گذاشتم، و با تمام وجودم "آمین"  گفتمو دعا کردم بهره برآورده شدنِ آرزوی این مرد.. مردی که عشق.. آرامش.. زندگی وآسایش را با دو دستش هدیه ام کرد. چشم که باز کردم با لبخندی مهربان ، خیره ی صورتم شده بود (شک ندارم که گرفتیش..) اشک پس زدم (نمیخوای بگی چه چیزی از امام حسین میخوای؟..) سرش را پایین انداخت و با انگشتر عقیقی دستش مشغولِ بازی شد (بانو.. میدونی چقدر دوستت دارم؟؟) ساکت ماندم.. اولین بار بود که این جمله را از دهانش میشنیدم.. ناگاه فراری اش به صورتم انداخت (اونقدر زیاد که گاهی میترسم.. اونوقدر عمیق که وقت دعا و خواستن از خدا، آمینِ آرزمو با صدایِ لرزون و کم جوون میگم اما مُهر خلوصِ امشبِ شما، کارمو راه انداخت.) پر از سوال شدم و ترس در جانم دوید (مگه چی میخوای از خدا.. آرزوت چیه حسام؟) لبخند زد.. مکث کرد.. چشم به چشمانم دوخت (شهید شم..) زبانم خشک شد. نفسم یکی در میان بالا میآمد..  من دعایِ شهادتِ معشوقم را آمین گفته بودم؟؟؟ این بچه سید چه به روزم آورده بود؟؟ من دعا کردم.. با ذره ذره ی وجودم.. آمین گفتم با آه به آهِ قلبِ شکسته ام.. کاش زمان میایستاد.. دوست داشتم تا توان در دست دارم، حسام را زیرِ بادِ سیلی بگیرم و جیغ زنان تا خودِ خدا بِدَوَم.. که غلط کردم.. که نکند  برآورده شود دعایِ شهادتش.. که او برود، من هم میروم... آن نیمه شبِ پر هیاهو، من فقط اشک ریختم و حسام زبان بازی کرد محضِ آرام شدنم و دانست که گفته اش آتش زده بر وجودم و به این آسانی ها خاموش نمیشوم. وقتی الله اکبرِ اذان صبح، همه را ساکت کرد، چشم بستم و با ذره ذره ی وجودم بی صدا فریاد زدم که دعایم را پس میگیرم و عهد بستم با فقیرنوازِ کربلا، که اگر امیرمهدیم به سلامت راهی ایران شود بیخیالِ جوانه هایِ یکی در میانِ موهایم، بزم عروسی بپا کنم و رخت سفیدش را به تن. ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوریه رفتن که برای خاک نیست، از جای دیگری به آنها الهام می‌شود که وقت رفتن است🕊 🌾یکی از دوستان محمود رادمهر می‌گوید برای توصیف اهمیت کار شهدای مدافع حرم باید حرف خود او را بزنم، می‌گفت ما که برای خاک نمی‌رویم، هدف، باز کردن مسیر است☝️ 🌷 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🔆امروز ۹ آبان‌ماه ۱۳۹۹ 📿 ذکر روز جمعه : اللهم صل علی محمد و ال محمد(صد مرتبه) ✅نهم آبان ماه سالروز شهادت 🌷شهید محمدعلی کمانگری(۱۳۹۳ ه.ش) 🌷شهید مدافع حرم سید سجاد حسینی(۱۳۹۴) 🌷شهید مدافع حرم محسن فانوسی(۱۳۹۴ ) 🌷شهید مدافع حرم محمد اتابه (۱۳۹۵) 🌷شهید مدافع حرم ذاکر حیدری(۱۳۹۵) 🌷شهید مدافع حرم محمد زهره‌وند (۱۳۹۴) 🌷شهید مدافع حرم حمیدرضا فاطمی اطهر(۱۳۹۴) 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 حاج قاسم می گفت: باشهدابودن سخت نیست باشهداموندن سخته! مثل شهدابودن سخت نیست مثل شهداموندن سخته! راه شهدایعنی... نگه داشتن آتش دردستانت... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🍃🌺🌸🌺🍃 ✨ یڪ دور تسبیـح 💙 به نیت سـلامتـی و ظهـور عجل الله تعالی فرجه الشریف🌹 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 دیدی تو مهمونیا بچه ها حواسشون نیست کی میاد کی میره سرگرم خودشونن...؟ بعضیام دلشون اینجوریه.. میان... میرن ... طرف حالیش نیست.. رفقا مواظب دلتون باشین💔 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
ایام محرم شده بود قول و قرار گذاشته بودیم که امسال اربعین موکبی راه بندازیم که خادم‌هاش بچه های خادم الشهدا باشند. سید هادی پیگیر کارها بود و بهم گفت سجاد پایه؟ گفتم بسم الله مشکلاتی جلوی راه بود که نمیشد این حرکت انجام بشه روز عاشورا محمد رو دیدم کشیدمش کنار گفتم حاجی چیکار می‌کنی کارها رو پیگیری کن راه بندازیم دیگه ...چرا چند روزه دیگه از تب و تاب پیگیری کار خبری نیست با همون لبخند همیشگیش یه درسی داد بهم، گفت: سجاد مگه شماها بسیجی نیستین مگه خط‌ها رو ندادم که با کیا باید ببندید، منتظر منی؟! تو و سید هادی پاشید برید تهران دنبال کارها دیگه چیه دست به دست هم می‌کنید، بسیجی منتظر نمی‌مونه خودتون بسم الله بگید. 🌹شهید محمد بلباسی🌹 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
- حـال و احـوال رفیقـتــ بہ خـدا جالـبــ نیسـتــ ..! 🕊 ابراهـیم هـادۍ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
تا نگاهـت با نگاهـــم حرف‌ها دارد بمان ... : جنگ در سـوریه " جنـگِ مـا " جنـگ علیه ڪفر است و ملت ما باید خودش را آماده‌‌ی هرگونه فداکاری کند . 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
♦️خـــداوند مے فرماید : هرچه دیدے هیچے مگو ! من هم هرچه دیدم هیچے نمیگم ... یعنے تو در مصائب صبور باش و چیزے نگو، منم در خطاهایت چیزے نمیگم ! هرچه درد را آشکارتر کنے، دوا دیرتر پیدا میشود... اگر با ادب بودے و چیزے نگفتے راه را نشانت میدهد ... باید زبانت را کنترل کنے ولو اینکه به تو سخت بگذرد ؛ چون با بیانش مشکلاتت رو چند برابر میکنے ! 🔹صـــــبور باش راه باز مے شود 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩 نگاهی بر زندگی ۴ رفیقی که در یک مکان و زمان به شهادت رسیدند ... ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌧🌤🌧 مهربان خدای من ! آنچنان جای گرفتی تو بچشم و دل‌من که به‌خوبان دو عالم نظری نیست مرا با توکل به اسم اعظمت روزمان را آغــاز میکنیم .. بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌧🌤🌧 ✨آغاز یک روز خوب و تعجیل در امر فرج✨ ✨با صلوات بر محمد و آل محمد✨ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
حبه نور ✨ «قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى» نترسید، خودم هواتونو دارم. محترم طه.۴۶ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌧🌤🌧 سلام‌اربابم.. زلال اشک و دعایے،سلام اربابم سُلالة النجبایے،سلام اربابـــم سپیده سر نزده رو به روے ڪربُبَلا به گریہ گفت ،سلام .... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌧🌤🌧 همہ‌ے ماهے‌ها آزاد و رها در گوشہ گوشہ‌ے اقیانوس و من گوشہ‌ے تنگ، اسیر ‌ « أینَ فَرجُڪَ القَریب » سلام امام زمانم اللهم عجل الولیک الفرج 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌧🌤🌧 هر صبح طلوع دوباره ی خوشبختے و امید دیگرے ست، بگشاے دلت را به مهربانے و عشق رادرقلبت مهمان ڪن، بی شڪ شڪوفه هاے خوشبختے در زندگیت گل خواهد ڪرد ☀️سلام صبح بخیر 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🌸🍃 دوباره سَرَم در هوای شماست تمامِ دلم سر سرای شماست... به سوی خدا رفتم و دیده‌ام فقط ردِ پا ردِ پای شماست... 🤚 🍃 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
شهید_راه_‌ڪربلا حمیدرضا متولد سال ۱۳۶۶ 📅بسیجی دلاوری از حسین آباد (توابع اسلامشهر) از نوجوانی به عضویت گردان ۲۰۷ امام علـی (ع) درآمد . با شروع جنگ☄ در سوریه و عراق خود را موظف دانست که برای دفاع از حرم آل الله عازم شود. 🌀وی سه دوره به مدت ۴۵ روز به سـوریه رفت ، ۲ ماه مانـده به محـرم خبرهـایی ‌آمد ڪہ داعش ڪربلا را تهدید ڪرده و گفته ڪہ راه را بر زائریـن امام حسیـن (ع) خواهیم بست و حرمـی باقی نمی‌گذاریم. او این بار تصمیم گرفت که برای باز ڪردن راه زوار و دفـاع از حـرم به عـراق برود سرانجـام در ۴ آبان ۱۳۹۳ در عملیات آزادسـازی شهر بر اثر انفجـار تله انفجـاری در۳۵ ‌ڪیلومتری ڪربلا به شهـادت رسید، پیکر ارباً اربای او سه روز زیر آفتاب مانـد. 😞 شدت انفجار💥 به حدی بود که بدنش را در ڪربلا دفن ڪردند و فقط سـر و دست چـپ او را برای دختـر سه سال‌اش برگرداندند تا مزارش مرهـمی باشد برای دلتنگی‌هـای هلنـا و حمیدرضایی که هیچ‌گاه پدر خود را ندید. حالا دو مـزار دارد، یکی در کربلا و دومی در قطعه‌ی ۲۶ بهشت 🌸زهرا (س) تهران . 🌹 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi