eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
26هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خدای مهربان ... تو را سپاس که زیبایی‌های آفرینش را ، برای ما برگزیدی و مواهب پاک خود را، به سویمان روان داشتی ... سپاس تو را که درِ تمامی نیازهای ما را از غیر خود ببستی. مهربانا ! دستان نیازمندمان خالی به سویت بلند شده آنها را از نعمت، رحمت و لطفت پر کن ... دل نا آراممان را آرام کن ای آرامش دهنده‌ٔ دلهای بیقرار گرفتاریهای ما را برطرف بفرما و نور ایمانت را در قلب ما منور بفرما، ما را زیر سایه خودت قرار ده و باران رحمتت را بر ما ببار ...... به نام خدای همه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
❣ "انتظـــــــــار ...مثلِ بارانِ بهاری سَر زده از راه بِرِس بِبار بر ما ما همه تشنه ی حضورت هستیم ❤️ ❤️ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حبه نوز✨ وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ دنبال خدایی؟ کنارت نشسته... منتظره که لب بازکنی... ۱۳۶ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
امروز را برای شما لطیف آرزو میکنم که عطرش در خاطرتان بماند... سلام صبح بهاریتون چشم نواز🌸 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
تو آمدی که ادب، مؤدبانه در محرابِ نگاهت بنشیند و جرعه ای از آدابِ عاشقی بیاموزد تا برای خود اسم و رسمی به‌پا کند... 💐 ✍🏻 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌸ميلاد حضرت قمر بني هاشم اباالفضل العباس عليه السلام مبارک باد🌸 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺جسم تو كامل است،ناقص نیست می‌دهد عطر یك بغل گل یاس 🌺دستت اما حكایتی دارد؛ ... 🌹 روز جانباز مبارک باد 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﯾﺎﺱ ﺁﻓﺮﯾﺪﻧﺪ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺃﺷﺠﻊ ﺍﻟﻨﺎﺱ ﺁﻓﺮﯾﺪﻧﺪ ﻭﻓﺎ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﻣﺮﺩﯼ ﻭ ﺷﺠﺎﻋﺖ یکی ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻋﺒﺎﺱ ﺁﻓﺮﯾﺪﻧﺪ... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
زمین به من حسادت می کند... وقتی می بیند بیشتر از او... به دور تو می چرخم...😍❤💫 ؛ ❤️ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌹 پست تکان‌دهنده صفحه سپهبد قاسم سلیمانی به مناسبت روز جانباز 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌺امشب كه دربهشت وا میگردد هردردنگفتنى دوامیگردد 🌺از يمن ولادت امام سجاد(ع) حاجات دل خسته روامى ‏گردد.. 🌺🌺ولادت باسعادت امام سجاد(ع) مبارک باد 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2 قسمت چهل و نهم عبد صالح خدا🌺 💢اردیبهشت سال ۱۳۸۸بود. بعد از دو سال تحقیق و
قسمت پنجاه طریقه آشنایی🌺 💢گذشته جالبی نداشتم مثل خیلی از افراد بی حجاب بودم و آرایش می کردم. نسبت به مسائل دینی سهل انگار بودم. 💢زندگی من در پوچی و دنیاپرستی می گذشت ولی همیشه دنبال یک راه بودم راهی که خودم را پیدا کنم. بفهمم که در دنیا چگونه باید زندگی کرد. 💢تا اینکه با مربی یکی از کلاس های بسیج آشنا شدم. به خاطر رفاقت با ایشان به کلاس های آموزشی این مربی رفتم. دوست جدید من در یکی ازجلسات، کتاب سلام بر ابراهیم را به من داد تا بخوانم و در کلاس درس ایشان کنفرانس بدهم. 💢من در خلوت تنهایی خودم کتاب را شروع کردم. هرچه زمان می گذشت نمی توانستم از کتاب و شخصیت اصلی آن جدا شوم. ابراهیم زندگی من را شدیدا تحت تاثیر قرار داد. چهره نورانی و مظلومانه او همواره در قلبم قرار داشت. من شیفته اخلاق و مرام شهید هادی شدم تا جایی که هر روز در خلوت خودم با این شهید حرف می زدم. بارها با خودم می گفتم: واقعاً شهدا صدای ما را می شنوند. 💢حضور من در بسیج و جلسات آن باعث شد که شهدا مرا نیز دعوت کنند. سال بعد با کاروان راهیان نور به مناطق جنگی رفتیم. 💢هرچند سفرهای داخلی و خارجی بسیار رفتم اما این اردو یکی از بهترین سفرهای زندگی ام بود. 💢در این سفر یک روز ما را به معراج شهدا بردند. جایی که قبلا پیکر شهدا در آنجا نگهداری می شد جای بسیار خاصی بود. 💢من مدام شهید هادی را در درونم صدا می زدم و گریه می کردم. همه جا به یاد او بودم. اما باز هم با خود می گفتم: یعنی شهید هادی صدای من را می شنود؟ یعنی به من با آن گذشته ام توجه دارد؟ 💢آن روز در معراج شهدا نیز متاسفانه حالت ظاهری من آرایش کرده بود. تو خودم بودم که یک خانم آمد کنارم و با مهربانی دستم را گرفت! بی مقدمه ازم این سوال را پرسید: شما شهید رو می شناسی؟ 💢با حالت متعجب جوابش رو دادم گفتم: بله می شناسم! 💢اون خانم بهم گفت: خواهرم شهید هادی به شما توجه دارد. مگه شما نمی دونی شهدا که به سمت آن ها آمدید حساسند؟ نمی خواهند از شما گناهی سر بزند. 💢وقتی تعجب من را دید دستمال سفیدی که تو دستش بود را بهم داد و گفت: این از طرف شهید هادی است. آرایش صورتت را پاک کن! بعد گفت: شهدا زنده اند و صدای ما را می شنوند. 💢بغض گلویم را گرفت! سرم رو پایین گرفتم و اشک همینطور از چشمانم جاری بود. سرم رو بالا آوردم نفهمیدم اون خانم کجا رفت! همانجا در ساختمان معراج نشستم و زار زار گریه کردم. بعد آرایشم را با همان دستمال پاک کردم و بیرون آمدم. 💢آنجا بود که فهمیدم شهدا صدای ما رو می شنوند و درد دل ما رو متوجه می شوند و راه را نشون می دهند. 💢من به این نتیجه رسیدم که انسان باید مثل شهید به اعمالش توجه ویژه بکند. 💢توی زندگیم این شهید رو برای خودم الگو قرار دادم و واقعا دستم رو گرفت. به دوستان هم توصیه می کنم رفاقت با شهدا را انتخاب کنید چون دو طرفه است اگر شما با آنها باشید شهدا نیز با شما خواهند بود. 🗣یکی از مخاطبین 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💔 دیر آمد، زود رفت! دانشجو بود و جوان، آمده بود خط، داشتم موقعیت منطقه را برایش می‌گفتم که برگشت و گفت: «ببخشید، حمام کجاست؟» گفتم: حمام می‌خوای چیکار؟! گفت: میخوام غسل شهادت کنم. با لبخند گفتم: دیر اومدی زود هم میخوای بری. باشه! آن گوشه را می‌بینی؟ آنجا حمام صحرایی است. بعدش دوباره بیا اینجا. دقایقی بعد آمد. لباس تمیز بسیجی به تن داشت و یک چفیه خوشگل به گردن. چند قدم مانده بود که به من برسد یک گلوله توپ زیر پایش فرود آمد و... راوی: حاج حسین یکتا 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
همیشه خاک گلدان کسی باش که اگر ساقه اش به ابرها رسید فراموش نکند ریشه اش کجا بوده است... 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
به روز سیزده امسال باید، گره زد سبزه چشم انتظاری را فقط و فقط، بر جامه سبز تو آقا تابیایی وسبزشود روزگار زردمان،و شکوفه باران شود بهارمان أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیک ألْفَرَج 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 مریض آمده اما شفا نمی‌خواهد قسم به جان شما جز شما نمی‌خواهد..⚘⚘⚘ چهارشنبه های امام رضایی (ع) 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
👈مرحوم شیخ رجبعلی خیاط(ره) می‌فرمود: 🔸بطری وقتی پر است و می‌خواهی خالی اش کنی، خمش می‌کنی. هر چه خم شود خالی تر می‌شود. اگر کاملا رو به زمین گرفته شود سریع تر خالی می‌شود. 🔹دل آدم هم همین طور است، گاهی وقت‌ها پر می‌شود از غم، از غصه، از حرف‌ها و طعنه‌های دیگران. 🔸قرآن می‌گوید: "هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها، خم شو و به خاک بیفت." 🔹این نسخه‌ای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده است: ما قطعا می‌دانیم و اطلاع داریم، دلت می‌گیرد، به خاطر حرف‌هایی که می‌زنند. سر به سجده بگذار و خدا را تسبیح کن.. 📚سوره حجر آیه ۹۸ 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2 قسمت پنجاه طریقه آشنایی🌺 💢گذشته جالبی نداشتم مثل خیلی از افراد بی حجاب بود
قسمت پنجاه و یکم ابراهیم هدایتگر🌺 💢چهارشنبه که از شرکت خارج می شدم با خودم یک سری کتاب برداشتم و به سمت خانه حرکت کردم. 💢پنجشنبه، جمعه و شنبه به خاطر شب قدر و شهادت حضرت علی علیه السلام تعطیل بود. فرصت خوبی بود تا نواقص سناریویی را که برای دفاع مقدس آماده کرده ام بر طرف کنم. 💢به خانه رسیدم و بعد از مدتی رفتم سراغ کتاب ها و یکی از آن ها را انتخاب کردم. روی کتاب چیزی در خصوص عملیات خاصی نوشته نشده بود. 💢تمام کتاب هایی که برای تحقیق انتخاب کرده بودم قطور بودند و همه مرتبط با موضوع خیبر، والفجر۸ و کربلای۴ 💢با خودم گفتم شاید این هم به این عملیات ها ربط داشته باشد. به نظر از همه کوچکتر می آمد و راحت تر از همه کتاب ها می توانستم تمامش کنم. 💢روی تخت دراز کشیدم و شروع کردم به خواندن کتاب. این کتاب خاطرات یک شهید بود و ربطی به عملیات ها نداشت شهید 💢از هر برگ کتاب که می گذشتم بیشتر از شخصیت ابراهیم خوشم می آمد. جوری شیفته این شخصیت شده بودم که لحظه ای کتاب را زمین نگذاشتم! 💢آن شب خاله و شوهر خاله ام با فرزندانش به خانه ما آمدند. طبق معمول همیشه بدون روسری به استقبالشان رفتم و در را باز کردم. بعد هم دوباره نشستم پای خواندن کتاب. 💢هرچه جلوتر می رفتم بیشتر ابراهیم را می شناختم و برایم عزیزتر می شد. طوری به او وابسته شدم که وقتی در قسمتی خواندم که زخمی یا مجروح شده بی امان اشک می ریختم، ناراحت می شدم و قلبم به درد می آمد. و بعد به خودم گفتم: تو دیوانه ای؟! این کتاب یک شهید است که می خوانی. یعنی اینکه دیگر زنده نیست. برای چه اینقدر از مجروحیتش غمگین می شوی؟! 💢آخر شب وقتی خانواده گریه های من را دیدند گفتند: برای چه اینقدر گریه می کنی! 💢بغض کردم و گفتم: آخه شما ابراهیم را نمی شناسید.. یکدفعه شوهر خاله ام گفت: جبهه همین بود. من شبیه ابراهیم را زیاد دیدم. می دانم چرا گریه می کنی.. آن شب با بحث هایی در مورد جبهه و جنگ و شهدا به پایان رسید. 💢فردا صبح دوباره به سراغ کتاب رفتم نه برای اینکه تحقیقم را کامل کنم برای اینکه بیشتر از ابراهیم بدانم. 💢کتاب را باز کردم رسیدم به جایی که ابراهیم با سوزن پشت پلک خود می زد و خود را برای دیدن نامحرم سرزنش می کرد. 💢کتاب را بستم و از خجالت نمی دانستم چه کنم؟! دوباره زدم زیر گریه. این بار برای فاصله بین انسانیت ابراهیم با خودم. فاصله بین خودم تا خدا.. 💢کتاب رو به پایان بود و من تازه داشتم آغاز می کردم. رسیدم به نحوه شهادت ابراهیم. دلم نمی خواست تمام شود. نمی خواستم پایانش را بخوانم. 👇👇👇
👇👇👇 💢اما وقتی نام والفجر مقدماتی را دیدم گفتم: وای من این عملیات را می شناسم. وقتی روی عملیات والفجر ۸ تحقیق می کردم کاملا تصادفی با غربت شهدای فکه آشنا شدم. ابراهیم یکی از این غریب های خاک فکه بود که در این عملیات پهلوانانه به سوی خدا شتافت. 💢پایان این کتاب دیگر من نبودم. انگار عزیزم را از دست داده بودم. در خود فرو رفتم و به خیلی چیزها فکر کردم. 💢شب قدر بود سال ها بود که آداب این شب را در خواب آلودگی هایم فراموش کرده بودم. طبق معمول سال های گذشته به سمت رختخوابم رفتم و خوابیدم. 💢باورم نمی شد اما ابراهیم بود که به خواب من آمد! ابراهیم را دیدم. آمد بالای سرم با صدایی مهربان گفت: پاشو نماز بخوان دارن اذان میگن! در همان عالم خواب نشستم و نگاهش کردم. نزدیک تر آمد و گفت: شما آبروی اسلامید. 💢از خواب پریدم. یک ربع مانده بود به اذان صبح. بی اختیار گریه کردم و گفتم: خدایا من آبروی اسلامم؟ من رو سیاه؟من که آبروی اسلام را بردم. 💢رفتم وضو گرفتم. در سحر شب قدر اولین نمازم را بعد سال ها خواندم. ابراهیم با حرفش من را شرمنده و خجالت زده کرد. حالا من که نمی توانم آبروی اسلام باشم اما از آن روز به بعد سعی می کنم تا حداقل آبروی اسلام را نبرم. 💢به لطف ابراهیم امروز چادر که حجاب فاطمه زهرا سلام الله علیها است را بهترین پوشش برای خود برگزیدم. 💢از این رو از شما می خواهم با کسانی که بد حجابند یا اعتقادات مان را درک نمی کنند بجای اینکه با خشونت برخورد کنیم بیایید هدایتگری چون باشیم و اگر توانش را نداریم ابراهیم و ابراهیم ها را به آنها معرفی کنیم. یقینا خداوند بخشنده و مهربان است. 💢من تمام تلاشم را می کنم تا تمام روزهایی را که با سرکشی و عصیان به خود ظلم کردم و خودم را از معبود و محبوبم دور ساختم جبران کنم. امیدوارم که خداوند توفیق عبادتش را از ما نگیرد. 💢ابراهیم به من آرامش و شناختی را داد که اگر زمین را زیر پا می گذاشتم در هیچ جای این دنیا نمی توانستم چنین آرامشی بیابم. 💢دلم می خواهد بدانید ابراهیم نه فقط من بلکه اطرافیان من را هم دگرگون ساخته. به هر کس گوشه ای از خصلت های ابراهیم را می گویم دلش می خواهد خدای ابراهیم را بشناسد. 💢سلام خدا بر ابراهیم در آن لحظه که به دنیا آمد، در آن لحظه که به شهادت رسید و در لحظه ی رستاخیز که بر انگیخته خواهد شد. 💢دوستان خوبم بر سر سجاده هایتان که می نشینید من را هم دعا کنید تا خدا من را هم به بندگی قبول کند. 🗣ارسالی از مخاطبین
✨هر ڪس سراغ خدا را گرفت و دلش تنگ بود، آدرس شهدا را به او بدهید. ✨خدایا ما را تا رسیدن به آسمان شهدا یاری فرما. سلام بر علمدار کمیل شهید جاویدالاثر 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 جای سبزه بر ضریحت مےزنم دل را گِره بخت من پائین پای اکبرت، وا مےشود... ... 🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi