eitaa logo
عاشقان فاطمی💕")
185 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
135 فایل
به نام خدای خدایا به نام عاشقان خدایی 🙃❤ 🍃💕 سلام سلام 🤚💛 ب کانال 🍃پُشتِ 'خاکریزه "های عِشق "🌱"🙃❤خوش آمدید امیدوارم از کانالمون لذت ببرید ورود برادران پیگرد الهی دارد😇 کپی:آزاد صلواتی بر محمد آل محمد لف ندید💫🙈🙊
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ضامن اهو
از خواب بیدار میشود،نگاه گیجش را بین اتاق می دهد.صدای نگران کسی او را به خود می آورد. ...:خوبی؟😢 _: آره خوبم.بخواب. افکارش در ذهنش نقش می بندد. *داری نابود میشی.به خدا حالت مثل قبل نیست* *میفهمی چی میگم دخترمو پیدا کردم* *این سفر اولین سفری که رفتم* برای اینکه این حرف ها را هضم کند هوا و اکسیژن میخواهد. به بالکن میرود و نفسش را بیرون میدهد.با دستی که روی شانه اش حس میکند ، برمیگردد و لبخندی که دلگرمش کند میزند و اورا به آغوشش میکشد.احساسی که در خواب دیده بود را میبیند. * همقدم به سمت خانه حرکت میکنند و در راهی که میخواهد برود صدای بوق ماشین اورا به خود می آورد و با شدت پرت می‌شود به سمت گارد کنار خیابان. با دیدن صحنه ی روبه رویش با بغض به سمتش میرود و سرش را در آغوش می‌گیرد،با تمام توان خود صدایش میکند:مرضیهههه😱 😨 رمانی از ژانر اکشن😵 غمگین😭 طنز🤣 و 😉 😍 🌈🌏 🤭 (زود عضو شو تا لینک پاک نشده.🤗🤫) لینک کانال @paeez_eshg
هدایت شده از ضامن اهو
از خواب بیدار میشود،نگاه گیجش را بین اتاق می دهد.صدای نگران کسی او را به خود می آورد. ...:خوبی؟😢 _: آره خوبم.بخواب. افکارش در ذهنش نقش می بندد. *داری نابود میشی.به خدا حالت مثل قبل نیست* *میفهمی چی میگم دخترمو پیدا کردم* *این سفر اولین سفری که رفتم* برای اینکه این حرف ها را هضم کند هوا و اکسیژن میخواهد. به بالکن میرود و نفسش را بیرون میدهد.با دستی که روی شانه اش حس میکند ، برمیگردد و لبخندی که دلگرمش کند میزند و اورا به آغوشش میکشد.احساسی که در خواب دیده بود را میبیند. * همقدم به سمت خانه حرکت میکنند و در راهی که میخواهد برود صدای بوق ماشین اورا به خود می آورد و با شدت پرت می‌شود به سمت گارد کنار خیابان. با دیدن صحنه ی روبه رویش با بغض به سمتش میرود و سرش را در آغوش می‌گیرد،با تمام توان خود صدایش میکند:مرضیهههه😱 😨 رمانی از ژانر اکشن😵 غمگین😭 طنز🤣 و 😉 😍 🌈🌏 🤭 (زود عضو شو تا لینک پاک نشده.🤗🤫) لینک کانال @paeez_eshg
هدایت شده از  دوشنبه
از خواب بیدار میشود،نگاه گیجش را بین اتاق می دهد.صدای نگران کسی او را به خود می آورد. ...:خوبی؟😢 _: آره خوبم.بخواب. افکارش در ذهنش نقش می بندد. *داری نابود میشی.به خدا حالت مثل قبل نیست* *میفهمی چی میگم دخترمو پیدا کردم* *این سفر اولین سفری که رفتم* برای اینکه این حرف ها را هضم کند هوا و اکسیژن میخواهد. به بالکن میرود و نفسش را بیرون میدهد.با دستی که روی شانه اش حس میکند ، برمیگردد و لبخندی که دلگرمش کند میزند و اورا به آغوشش میکشد.احساسی که در خواب دیده بود را میبیند. * همقدم به سمت خانه حرکت میکنند و در راهی که میخواهد برود صدای بوق ماشین اورا به خود می آورد و با شدت پرت می‌شود به سمت گارد کنار خیابان. با دیدن صحنه ی روبه رویش با بغض به سمتش میرود و سرش را در آغوش می‌گیرد،با تمام توان خود صدایش میکند:مرضیهههه😱 😨 رمانی از ژانر اکشن😵 غمگین😭 طنز🤣 و 😉 😍 🌈🌏 🤭 (زود عضو شو تا لینک پاک نشده.🤗🤫) لینک کانال @paeez_eshg