#طنز_جبهه
ماموریت ما تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی».بچه خیلی شوخی بود😊.همه پکر بودیم.اگر بود همه مان را الان می خنداند.یهو دیدیم دونفر یه برانکارد دست گرفته و دارن میان.یک غواص روی برانکارد آه و ناله میکرد.شک نکردیم که خودش است.تا به ما رسیدند بخشی سر امدادگر داد زد:«نگه دار!»
بعد جلوی چشمان بهت زده ی دو امدادگر پرید پایین و گفت:«قربون دستتون! چقدر میشه؟!!» و زد زیر خنده و دوید بین بچه ها گم شد😂🤣😋.به زحمت،امدادگرها رو راضی کردیم که بروند!!😀😁😂🤣😃
#طنز_جبهه 📿
یکی از نیروها از نگهبانی که برگشت
پرسیدم:
_چه خبر؟
گفت:
_جاتون خالی یه گربه عراقی دیدم.
گفتم:
از کجا فهمیدی گربه عراقیه؟
گفت:
_آخه همینجور که راه میرفت جار
میزد:(المیو المیو) 😂
#طنز_جبهه😂😅
اسیر شده بودیم
قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن
بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن
اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهج البلاغه هم لابه لاشون بود
یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت:
من نمی تونم نامه بنویسم
از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین علیه السلام رو نوشتم روی این کاغذ
می خوام بفرستمش برا بابام
نامه رو گرفتم و خوندم
از خنده روده بُر شدم
بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود
#طنز_جبهه 📿
یکی از نیروها از نگهبانی که برگشت
پرسیدم:
_چه خبر؟
گفت:
_جاتون خالی یه گربه عراقی دیدم.
گفتم:
از کجا فهمیدی گربه عراقیه؟
گفت:
_آخه همینجور که راه میرفت جار
میزد:(المیو المیو) 😂
#طنز_جبهه😂
🌺 رزمنده ای تو جبهه بی سیم میزنه میگه : من حدود ۵۰۰ تا عراقی
دستگیر ⛓ کردم.
سریع بیاین ببرینشون 😳
پشت بیسیم 📞 گفتن : خب خودت بیار...!😟
گفت: نه شما بیاین، اینا نمی ذارن من بیام 😅😂
#طنز_جبهه(:
چفیھیھبسیجیو
ازدستشقاپیدن ؛
دادمیزد : آهـــای!
سفره؛حولھ؛لحاف؛
زیرانداز؛روانداز؛
دستمال؛ماسڪ؛ڪلاه؛
ڪمربند؛جانماز؛سایھبون؛
ڪفن؛باندزخم؛تورماهیگیریم
...همروبردن😂😂👊🏼
_شادیروحشونصلواتکهتمامِ
داروندارشونیھچفیھبود :)
#طنز_جبهه😅
.
.
خيلے از شب ها آدم تو منطقه
خوابش نمے برد
وقتے هم خودمون خواب مون نمے برد دل مون نمے اومد ديگران بخوابن
یه شب یکــے از بچه ها سردرد عجيبے داشت و خوابيده بود.
تو همين اوضاع یکـــے از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول!
رسول با ترس بلند شد و گفت: چي؟؟؟چے شده؟؟
گفت: هيچے...محمد مےخواست بيدارت کـــنه من نذاشتم!
?🕊️*
السَّلامُعَلَيْكَیابقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ
اَلسّلامُ عَلَیْکَیا مَولایَ یاصاحِبَالزَّمان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجازا
اَلسَّلامُعَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُویاشَریکَالْقُران
وَیااِمامَ الْاُنسِوَالْجان🌼🍒🌱
*🌸الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ🌸*
[۵/۱۴، ۱۷:۱۸] +98 994 534 6105: جسارت میخواد ...!!!
*اینکه وسط یه عده بی نماز،نماز بخونی!!
*اینکه وسط یه عده بی حجاب
تو گرمای تابستون حجاب داشته باشی!!.
*اینکه حد و حدود محرم و نامحرم و رعایت کنی!!
*اینکه تو فاطمیه مشکى بپوشى و مردم عروسى بگیرن!!
*اینکه به جاى آهنگ و ترانه ،قرآن ومداحی گوش کنى!!
*ناراحت نباش خواهر و برادرم، دوره آخرالزمان است،
*به خودت افتخار کن،،،✌️
*تو خاصی...
*تو شیعه على هستى..
*تو منتظر فرجى...
*تو گریه کن حسینى...
*نه اُمُّل.......
*بگذار تمام دنیا بد و بیراهه بگویند!
*به خودت...
*به محاسنت...
*به چادرت...
*به عزاداریت...
*به سیاه پوش بودنت...
می ارزد به یک لبخند رضایت مهدی فاطمه(عج)
ل
*باافتخار قدم بزن خواهر!
*با افتخار قدم بزن.....
با افتخاااار😎
[۵/۱۴، ۱۷:۳۲] +98 994 534 6105: #طنز_جبهه
اینا دیوَند یا اَجِنّه؟😳
🌴خرمشهر بودیم!
آشپز و کمک آشپز👨🏻🍳، تازه وارد بودند و با شوخی بچه ها ناآشنا. آشپز، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقابها رو چید جلو بچهها. رفت نون🍞بیاره که علیرضا بلند شد و گفت: «بچهها! یادتون نره!»
👨🏻🍳آشپز اومد و تند و تند دو تا نون گذاشت جلو هر نفر و رفت. بچهها تند نونهارو گذاشتند زیر پیراهناشون. کمک آشپز اومد نگاه سفره کرد. تعجب کرد😯. تند و تند برای هر نفر دو تا کوکو🍳 گذاشت و رفت. بچه ها با سرعت کوکوهارو گذاشتن لاي نونهایی که زیر پیراهنشون بود. آشپز و کمک آشپز اومدند بالاسر بچهها. زُل زدند به سفره. بچهها شروع کردن به گفتن شعار هميشگي:« ما گُشنهمونه یالله!😉». که حاجی داخل سنگر شد و گفت:« چه خبره؟🤔» آشپز دوید روبروی حاجی و گفت:« حاجی! اینا دیگه کِیَند! کجا بودند!؛ دیوُونهاند یا موجی؟!» فرمانده با خنده پرسید:«چی شده؟😊» آشپز گفت: « تو یه چشم بهم زدن مثل آفريقايي هايِ گشنه، هر چی بود بلعیدند!؟». آشپز داشت بلبل زبانی میکرد که بچهها نونها و کوکوهارو يَواشکي گذاشتند تو سفره. حاجی گفت:« این بیچارهها که هنوز غذاشونو نخوردند!».آشپز نگاه سفره کرد. کمی چشماشو باز و بسته کرد.😳 با تعجب سرشو تکوني داد وگفت:« جَلّ الخالق!؟ اینا دیوَند یا اَجِنّه!؟» و بعد رفت تو آشپزخانه. هنوز نرفته بود که صدای خندهٔ بچهها سنگرو لرزوند.😅
[۵/۱۴، ۱۷:۳۳] +98 994 534 6105: ••🌼🌱••
#تلنگرانھ
تصـورکن
همهعالمبلندشدنواستکفزدن
اماامامزمـان«عج»کهتورودید
روشوبرگردونه ..💔
ارزشداره ⁉️🙂
#استاد_پناهیان
#امام_زمان
#تلنگرانہ 💡
دیدینوقتیتویخونہبویسوختگیمیاد
همہهولمیشنکہ
نکنہجاییبرقاتصالی کردھ؟!😰
نکنہغذاسوختہ..🥘
همہدنبالِعلتمیگردنتارفعشکنن..
همہتوخونہبسیجمیشن..👨✈️
دنبالچی؟! دنبالِبویسوختگی !🌬
چونمیدونناگہرسیدگینشہ
زندگیشونوداراییشونومیسوزونہ(:
رفیق !🔥
توبویگناهوحسمیکنیچیکارمیکنی؟!
توهمهولمیشینھ ؟!😔
هیشکیازسوختنخوششنمیاد ..🤧
مخصوصاکہچھرش
جلومھدیفاطمهسیاهباشه..!😭