eitaa logo
شهید اسماعیل دقایقی
1هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
7.3هزار ویدیو
42 فایل
رهــــــــــبر انقلاب: «گاهي اوقات مشكلات فرهنگي موجب شده كه من شب خوابم نبرده، به‌خاطر مسائل فرهنگي؛ يعني اهمّيت مسائل فرهنگي اينجور است.» ارتباط باخاکریز👇 ارسال محتوا، پیشنهاد وانتقاد @khakreezfarhangi
مشاهده در ایتا
دانلود
8.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 اینگونه حاجاتت رو بگیر 🎤مرحوم آیت الله ناصری @shahiddaghayeghi
🛑 أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْجابَةُ تَحْتَ قُبَّتِهِ 🔸سلام بر آن کسى که‌ اجابتِ دعا، در زیرِ بارگاه اوست... ♥️ @shahiddaghayeghi
953.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 قابل توجه بعضی حجاب استایل ها: 👈 بخاطر دیده شدن و لایک گرفتن هرکاری نکنید.. @shahiddaghayeghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سید حجت بحرالعلومی1_4355455103.mp3
زمان: حجم: 8.21M
‍ ‍ ‍ ✨ «بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»✨ ای خدا یاد مرا از شهدا دور نکن شروع فعالیت مون دعای عهد تقدیم میکنیم به روح مطهر باشد نگاه بدرقه راهمون اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ @shahiddaghayeghi
هدایت شده از سلام بر شهدا
3.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام بر امام زمانم هر روز را با سلام بر تو آغاز می‌کنیم! سلام بر تو... که صاحب‌اختیار مایی! درآن‌نفس‌که‌مراازلَحَدبراَنگیزند حدیثِ‌عشقِ‌توباشدنوشته‌برکفَنم .. @shahiddaghayeghi
7.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 دشمنان با اسلام بدون جهاد کاری ندارند! تفسیر آیاتی از سوره مبارکه ممتحنه توسط رهبر معظم انقلاب. @shahiddaghayeghi
جمعه،عاشق ترین روز هفته است! آنقدر که؛رنگ غریب انتظارش را بر قلب همه اهل زمین، می پاشد! هفته به وقت دلتنگی رسیده است؛ يک جرعه نگاهت، درمان تمام بی قراری ماست!
خاطرات 🔖 مثل پدر 🔺برای سرکشی رفته بود خط. من هم در سنگر فرماندهی کنار بی‌سیم منتظرش نشسته بودم. عملیات کربلای ۲ تازه تمام شده بود و ما حدود دو شبانه روز بود که اصلاً نخوابیده بودیم. شب از نیمه گذشته بود که با سر و روی خاکی و با حال زار و خسته وارد سنگر شد. آمد کنارم نشست. از من یک لیوان چای خواست. برای اویی که خواب نداشت تنها چیزی که می‌شد خستگی‌اش را کم کند همین بود. لیوان چای را دستش دادم. کنارش نشستم. هنوز یک جرعه ننوشیده بود که دوباره از جا بلند شد و به طرف یکی از رزمنده‌ها رفت. نگاهم دوخته شده بود به حرکاتش. پتوی زیر سر او را که نامرتب شده بود درست کرد و پتوی دیگری رویش انداخت. بعد نشست و با خیال راحت چایش را نوشید. مثل پدر هوای همه را داشت هنوز با نگاهش داشت رزمنده‌های خواب را می‌پایید. 🎤راوی: اسماعیل محمدی @shahiddaghayeghi