سلام علیکم،، بین الطلوعین روز شهادت امام رضا علیه السلام به نیابت ازشهیدوالامقام وهمراه همیشگی من
#تصاویر_ارسالی
#مشهدمقدس
#بیاد_رفیق_شهیدم
#روزشهادت
🏴#شهادت_امام_رضا(علیهالسلام)
#موسسه_شهیددانشگر
🔘@shahiddaneshgar
مؤسسه شهید عباس دانشگر
❤️فرارسیدن سالروز شهادت حضرت علیبنموسیالرضا علیهالسلام تسلیت باد 📱 اللهمّ صلّ علی علیّ بن موسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️تنها نه جگر، شمعصفت شد بدنت آب
▪️کی قتل تو این گونه روا بود، رضا (ع) جان
▪️تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا (س)
▪️بالای سرت نوحهسرا بود رضا (ع) جان
🏴 شهادت جانسوز حضرت امام رضا علیه السلام بر عموم شیعیان جهان تسلیت باد
#بیاد_رفیق_شهیدم
#شهید_عباس_دانشگر
#شهادت_امام_رضا
#طرح_ارسالی
#آرشیوطرحها
#شهید_عباس_دانشگر
🏴@shahiddaneshgar_pic
11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 تدابیر امام هشتم برای مقابله با مکر و حیله مامون عباسی
🔸گوشهای از زندگی سیاسی-مبارزاتی امام رضا علیه السلام در کلام رهبر انقلاب اسلامی
📚 برگرفته از کتاب انسان ۲۵۰ ساله
🏴#شهادت_امام_رضا(علیهالسلام)
#موسسه_شهیددانشگر
🔘@shahiddaneshgar
3.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹به یاد خادم الرضا
🇮🇷
🌹
#امام_رضا #شهید_رئیسی #رئیسی_عزیز
#شهدارایادکنیدباذکرصلوات
#موسسه_شهیددانشگر
🔘@shahiddaneshgar
مؤسسه شهید عباس دانشگر
مجموعه جدید خاطرات و محبتهای شهید عباس دانشگر ۱۲۱ 💠 آقای جعفرزاده از استان گیلان ✍ آن روز، ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجموعه جدید خاطرات و محبتهای شهید عباس دانشگر
۱۲۲
💠 آقای عباسآبادی از استان کرمانشاه
✍
از کجا باید شروع کنم؟ نمیدانم... چشمهایم را میبندم، از خودش مدد میگیرم، سیمای دلنشینش را به یاد میآورم.
عباس دانشگر... جوانی که نگاهش، حرف میزند. نه با کلمات، با چشمهایی که انگار آینه آسمان هستند. همیشه لبخندی گوشه لبش جا خوش کرده است؛ لبخندی که نقشهی راه دل گمشدهی من شد.
هر وقت به عکسش چشم میدوزم، بیاختیار پیشانیاش را میبوسم. انگار همان لحظه، با همان تبسم شیرین، مرا هم به خنده وا میدارد.
اما مگر میشود کسی اینقدر خوشرو و خوشسیما باشد؟
با خودم میگویم: اگر عباس در قافله کربلا بود، کدام یار امام حسین علیهالسلام میشد؟
اما خوب میدانم… او بارها برای مادر سادات اشک ریخته بود، شهادتش هم رنگ همان مصیبت را داشت. شاید در خلوتهای عاشقانهاش با خداوند متعال، خواسته بود همچون حضرت زهرا سلاماللهعلیها شهید شود؛ و شاید همین دعا، با عنایت حضرت، مستجاب شد.
آن روز… روستایی در حوالی حلب سوریه. آسمان خاکستری. موشک “تاو” اول که رسید، افتاد میان درِ ماشین و دیوار پشت سرش.
صدای انفجار، بوی باروت... و نارنجک پهلویش با موشک تاو دوم منفجر شد. شعلهها رنگ آسمان را عوض کردند و او آسمانی شد و پرکشید. او رفت. بهآرامی… بهروشنی پرکشیدن پرندهای که تنها خودش میدانست به کجا میرود.
دیگر نمیتوانم ادامه دهم... کوهی از غم روی دلم سرازیر میشود. گریه میکنم، سبک میشوم، اما باز انگار عباس روبهرویم ایستاده و میخندد:
- بس است، کمی هم بخند...
عباس جان، داغت سنگین است. اما تو قله را دیده بودی. میدانستی کجا باید ایستاد. مثل کسی که مولایش چیزی میان دو انگشت نشانش داده باشد؛ جلوهای از زیبایی شهادت… زیباییای که جز اهلش، هیچکس نمیفهمد.
آب، مسیر خودش را پیدا میکند... تو هم راهت را پیدا کردی، تا به اقیانوس بیکران الهی رسیدی.
هنوز ماندهام اینهمه جرئت و شهامت را از که به ارث بردهای... اما میدانم؛ تو پرورشیافته مکتب حاجقاسم هستی. شاید؛ مانند فرماندهات، سالها در کوه و دره به دنبال شهادت دویده بودی.
و من... فقط دعا میکنم قدم در همان راه بگذارم. دوباره به خودش متوسل میشوم. باز لبخند میزند، آرام، انگار گرههای دنیا با خندهاش باز میشود و من، دلم میخواهد بیخیال دنیا شوم...
📗
نویسنده: مصطفی مطهرینژاد
#خاطرات_جدید
#شهید_عباس_دانشگر
#موسسه_شهیددانشگر
╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮
@shahiddaneshgar
╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
مؤسسه شهید عباس دانشگر
▪️تنها نه جگر، شمعصفت شد بدنت آب ▪️کی قتل تو این گونه روا بود، رضا (ع) جان ▪️تو ناله زدی، در وسط حج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا